این چند خط نه مقاله است و نه پژوهش، نه درخواست و نه ادعاهای بی مقدار فردی با دستی از دور بر آتش. فقط واگوئی درد است. دردی سخت و جانکاه.
طی دوران تبعید اجباریِ سالیانِ دراز خود و در حین تلاش روزانه برای داشتن حداقلها برای سرپا ماندن، مانند بسیاری دیگر اولین کار هر بامدادم، پیگیری اخبار ایران و اعمال رژیم خونخوار ضد بشری حاکم بر کشورمان است. پیگیری اخباری که اکثر قریب به اتفاق آنان، چون هُرم آتش سنگهای گداخته آتشفشانی غران بر رگ و پی و اعصاب سرریز میشود و تنفسم را تنگ و تنگ تر میکند. دور بودن از صحنه درگیری مردم با حکومت، تلخی غریبی دارد. اینکه بدانی مجبور بودهای هم از تلخی آن نمیکاهد. هرچند تقریبا یقین دارم که اگر در ایران بودم، در کنار همکاران دربند خود اسیر بودم، اما این هم از تلخی این گونه آزاد ولی ناتوان بودن نمیکاهد.
نویدمان را با وجود اعتراضهای ما ایرانیها و اعتراضات جهانی برای سیراب کردن اشتهای ماران ضحاکان حاکم، بدون دادن آخرین فرصت دیدار مادر و پدر با او، به قتل رساندند. قادر نیستم میزان درد و رنج مادر و پدر او را تصور کنم. یک فرزندت را، نویدت را بعد از ۲ سال و نیم زجر و شکنجه، با بیگناهی کامل و بروشنی روز در پروندهاش، به قتل برسانند و وحید و حبیب، دو پسر نازنین دیگرت را بعد از شکنجه هائی طاقت فرسا که به دو بار تلاش (ناکام) وحید برای خودکشی انجامید، جمعا به ۸۱ سال زندان محکوم کنند. ۸۱ سال زندان! گاه فکر میکنم این “قضات جانی” یا عدد و رقم را نمیفهمند یا درکی از ابعاد بی مرز جنایاتشان ندارند. چنانکه وقتی احکام صادره آنها را برای زدن شلاق میخوانم به همین میاندیشم. آیا این و آن قاضی حکومتی میفهمد ۱۰۰ یا ۲۰۰ ضربه شلاق بر پوست و گوشت و استخوان و اعصاب چه معنائی دارد؟
نه، آنها میدانند. گیلانی جنایتکار در تلویزیون رژیم در سال ۶۰ صریحا گفت که شلاق را باید چنان زد که از پوست بگذرد و گوشت را ازهم بدرد و استخوان را بشکند! آن جنایتکاران عمق جنایاتشان را میفهمند، این ما هستیم که ابعاد اینهمه رذالت را نمیتوانیم تصور کنیم.
نوید خود به درستی گفته بود که برای طناب اعدامشان بدنبال گردن میگردند! او گفت که سکوت در برابر این جنایت، شراکت در قتل اوست. کاملا درست میگفت. سکوت در برابر این جنایات شراکت و همراهی با جانیان است. هرچند او نمیداند که ساکت نماندیم ولی باز هم نتوانستیم این آخرین فاجعه انسان کشی جانیان را مانع شویم. جانیان در ماه محرمشان که بنا به ادعاهای خودشان و رویه پیغمبرشان، از قتل و غارت باید دست برداشت، نویدمان را به قتل رساندند.
چگونه به نویدها بگوییم که آنها همچنان بدنبال گردنهای دیگر خواهند گشت تا زمانی که همه نویدهایمان بپا خیزند وحاضر به تحمل ادامه این حکومت فاسد و خونخوار نشوند.
نمیدانم آیا خون نوید، نوید خروش نهائی مردم و برکندن ریشه این جانیان خواهد بود؟ آیا آنها را به این یقین خواهد رساند که هیچ و هیچ و هیچ راهی جز بپا خواستن و بزیر کشیدن این جانیان نخواهد توانست مانعی در راه تکرار این جنایات و سقوط همه جانبه ایران مان شود؟
هیچ کس نمیداند! اما یک نکته را براساس قانون ازلی و ابدی تاریخ به یقین میدانیم: خون بر زمین نمیماند و هرگز ظلم پایدار نخواهد ماند.
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.