جدائی دین از حکومت (لائیسیته) یکی از معضلات جامعه ایران است، اما همهٔ مشکلات ما به این امر ختم نمی شوند. نویسندهٔ مقاله پس از ترجمان و تعریف مفهوم از دید خود، به نتیجهٔ دردآوری می رسد: ممنوعیت! لائیسیته را در ترجمهٔ خود جدائی دین از دولت تعبیر می کند و نه از حکومت، از آنجا که ظاهراً با کشور فرانسه مأنوس است باید تذکر داد، که دولت و حکومت دو مفهوم به غایت متفاوتند یکی  le gouvernement و دیگری l’État است (در دیگران زبان ها مانند انگلیسی، آلمانی و یا ایتالیایی نیز این تفاوت مفهومی برقرار است، اما در نزد نویسنده مقاله یک خلط مفاهیم صورت گرفته است.) و در این مقاله بین این مفهوم به گونه ای شفاف تفاوتی گذاشته نشده است. مثلاً یکی از تفاوت های فعلی حکومت آلمان با فرانسه در همین نکته است، آلمان کشوری است سکولار ولی غیر لائیک اما فرانسه هردو، در عین حال هر دو کشور برخوردار از ساختارهای دمکراتیک هستند، اما با ساختارهایی متفاوت.

از نویسنده مقاله باید پرسید، که جامعهٔ مدنی با چنین ممنوعیتی، که نویسندهٔ مقاله توصیه می کند، به چه سرنوشتی دچار خواهد شد؟ اگر واقعاً خواستار رشد و توسعه کشوری باشیم، که جامعهٔ آن اسلام زده و دچار طاعون شریعت شده است، آیا واقعاً با ممنوعیت گرهی از مشکلی باز کرده ایم و یا تنها بر زخم های فردی و گروهی چهل سال گذشتهٔ خود مرهمی گذاشته ایم.

جامعه و سرزمین ایران مشکلاتی متعدد دارند، بعضاً بخشی از مسائل با راه حل جدائی دین از حکومت به پاسخ خود نزدیک میشوند، اگر راه حل های سیاسی دیگر نیز به موازات این امر ارائه و اجرا شوند. کشور ایران به دلیل استبداد مزمن و تاریخی، هرگز در واقعیت تفکیک قوای سه گانه به خود ندیده است. مسألهٔ آزادی همواره از حد یک شعار بیرون نرفته و مفهوم آزادی با تمام پیچیدگی خود تنها جواب های فله ای گرفته است و آزادی با صور مختلفش با محدودیت و یا ممنوعیت اش بعضاً لطمه های جبران ناپذیر دیده و نابود شده است: آزادی بیان، اجتماعات، احزاب، عقاید و ادیان، … آزادی فردی در تمامیتش بدون آنکه سروری حکم به زشتی و زیبایی، خوبی و بدی، درستی و یا نادرستی شیوه های زندگی خصوصی را صادر کند.

نویسندهٔ مقاله با طرح ممنوعیت و نام گذاری آن به «گام دوم در مسیر سکولاریزاسیون» فراموش می کند، که اگر ما به آیندهٔ ایرانی آزاد و دمکرات علاقه مندیم، با تکرار ممنوعیت ها تنها بوی شوم خودکامگی به مشام میرسد! نویسنده برای خنثی سازی نظرات  مخالف، از عده ای از آنها به عنوان «دمکرات مآب» یاد می کند. استفاده از اینگونه صفت و موصوف ها یادآور دورانی است، که عرصهٔ فرهنگ سیاسی ایران، جولانگاه آل احمدها و شریعتی ها بود، که نتیجه اش روح الله خمینی و علی خامنه ای شد.

روح الله خمینی در اوج قدرت در  مخالفت با حکومت پهلوی، در پاریس با تکیه بر درخت سیب، بر خلاف نوشتارش در کتاب ولایت فقیه، وعدهٔ آزادی داد و ایران و ملت ایران را پس از تثبیت خونین قدرت خود به یوغ بردگی روحانیت شیعه کشید، ایران ترسیم شدهٔ آقای برهان پس از کابوس جمهوری اسلامی، کار خود را بدون مراجعه به حقوق و آراء و نظرات «دیگران»، تنها به حکم فردی، با ممنوعیت و سرکوب آغاز می کند. در این راستا باید گفت: « ما در تکرار خطا استادیم!»

کم نیستند کشورهایی که در واقعیت عینی شان جدائی دین و حکومت تثبیت شده است، اما مردم آن کشورها از گزند و یورش بی امان حاکمان خود مصئون نیستند و حقوق شهروندان و یا حقوق بشر هیچ محلی از اِعراب ندارند و از آنجا که مردم از مزایا و مناسبات دمکراتیک بهره ای نمی برند، مورد چپاول اقتصادی نیز قرار می گیرند. حیات سیاسی دمکراتیک سهل نیست و رعایت و جلب نظر و منافع دیگران راهی است بس دشوار و با روحیهٔ ایرانی خو گرفته به استبداد مستمراً در تعارض. در نهایت باید به جای راه های قدیمی و کهنه و فرسوده، فلک بشکافیم و طرحی نو در اندازیم!

مطلب مرتبط:

در ایران، جدائی دین از دولت، پانسمانی است که عفونت را می‌پوشاند

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)