چقدر در ایران ما، به علت حضور و عمل روانشناسی استبداد و در نتیجه حضور و عمل کیش شخصیت، و نیز منافع شخصی، انتقاد از خود سخت است. هیچ ربطی هم علم داشتن/نداشتن ندارد چرا که در این رابطه، این شخصیت است که حرف اول را می زند. شخصیت هایی که در حد روانشناسی کودکان مانده اند و توانا به مسئولیت پذیری نیستند و مانند یک کودک وقتی از او سوال می کنی که چرا اینکار را کردی می گوید ” من نبودم دستم بود”!! اگر این واکنش خطا و فرار از مسئولیت پذیری از کودکان قابل فهم و پذیرش است و به عنوان مرحله ای از رشد به طرف بلوغ و در نتیجه مسئولیت پذیری فهم می شود، سر زدن آن از بزرگسالان نه قابل فهم است و نه قابل پذیرش.
- آقای سروش، چنان از انقلاب سخن می گویند که انگار نه انگار گفتمان پاریس، که اندیشه راهنمایش آزادی بود و استقلال و مردمسالاری و حقوق انسان و در نتیجه جنبش بر ضد دیکتاتوری وابسته، که به عمیق ترین اقشار جامعه نفوذ کرده و در وسیعترین حد انتشار یافته بود و اینگونه ، عظیم ترین و مردمی ترین انقلاب قرن بیستم را رقم زد، هیچ وجود نداشته و این افکار قرون وسطایی شیخ فضل الله نوری بود که چنین جنبشی را سبب شده است.
- آقای سروش چنان از انقلاب شیخ فضل اللهی سخن می گویند که انگار پیش نویس قانون اساسی، که بسیار پیشرفته تر از قانون اساسی مشروطه بود و نشانی از شیخ فضل الله در آن نبود، و مورد تایید آقای خمینی و دیگر مراجع تقلید قرار گرفته بود، وجود نداشته است.
- آقای سروش، چنان از انقلاب سخن می گویند که انگار در دوران مرجع انقلاب، دو جریان مردمسالاری ، دوره نخست وزیری بازرگان و بعد برهبری اولین رئیس جمهور، و جریان استبداد شیخ فضل اللهی حزب جمهوری اسلامی و اقمارش ، و دو جریان “استبداد صلحا” و “استبداد ملی” ، بنا بر قول آیت الله بهشتی، در برابر هم نایستاده بودند.
- آقای سروش چنان از انقلابی با اهداف شیخ فضل اللهی سخن می گویند که انگار در اولین انتخابات ریاست جمهوری، نامزدی که بر ضد افکار ارتجاعی شیخ فضل الله ایستاده بود و دموکراسی و آزادی و استقلال و برابری زن و مرد، و لغو تمامی تبعیض ها بر پایه جنسیت، باور، قومیت و طبقه، را هدف قرار داده بود، با کسب رای بیش از ۷۶% رای دهندگان نامزد جریان شیخ فضل اللهی، که کمتر از ۵% رای آورد، را به سختی شکست داد و آن چنان محبوب مردم شد که در دو ماه آخر قبل از کودتای خرداد ۶۰، محبوبیتش، خمینی را نیز پشت سر گذاشته(۱) و او را در حاشیه قرار داد و به علت وحشت از همین محبوبیت بود که آقای خمینی درخواست رئیس جمهور برای انجام رفراندم را نپذیرفت و در تاریخ ۵ خرداد ۶۰ گفت “اگر همه مردم هم موافق باشند من مخالفم ” (۲) و در ۲۵ خرداد گفت که “۳۵ میلیون بگویند بله من می گویم نه.” وبدین ترتیب کودتای ۵% شیخ فضل اللهی های جامعه را بر علیه ۹۵% درصد جامعه انجام داد. کودتا چیان سخن مائو را خوب به یاد داشتند که ۵% مسلح جامعه می تواند بقیه جامعه را کنترل و سرکوب کند.
آقای سروش، شما که این واقعیت ها را می دانید چرا زبان باز نمی کنید؟
آیا علت این نیست که در برخورد دو جبهه آزادی و استبداد شما در جبهه استبداد حضور داشتید و حزب جمهوری اسلامی در پی استقرار استبداد شما را یکی از فیلسوف خود معرفی می کرد؟ همان فیلسوف استبداد افلاطون/Philosopher despot
آیا به این علت نیست که بعد از سرکوب خونین دانشگاه، شما عضو اصلی کمیته فرهنگی بودید و زمانی که بنی صدر مرتبا به بستن دانشگاه می تاخت و دانشجویان خط امام را به تقلید از استالینیست های چپ نما متهم می کرد و حمله به دانشگاه ها و بستن آنها را عملی “ضد انقلابی”، توصیف می کرد و در گزارشات روزانه اش به مردم می نوشت: ” چه می شد اگر زیر پرچم انقلاب فرهنگی دانشگاه ها بسته نمی شدند و وضع تاسف بار کنونی ایجاد نمی شد” ، شما با لحن تمسخر آمیزی به رئیس جمهور پاسخ دادید: ” ما هنوز از تشنگان علم و دانش که (از بسته شدن دانشگاه ها) پشیمان شده اند سخنی نشنیده ایم.” (۳)
بعدها نیز دکتر محمد ملکی تاکید کرد که شخصا در اخراج بسیاری از اساتید شرکت کردید. (۴)
آیا در زمانی که انجام کودتای خرداد ۶۰ به مرحله آخر رسیده بود و رئیس جمهور مردم را به مقاومت می خواند و هشدار می داد:
“آنچه اهمیت دارد حذف رئیس جمهوری نیست، مهم آنست که غول استبداد و اختناق می خواهد بار دیگر حاکمیت خود را به شما مردم بپاخاسته تحمیل کند…” (۵) شما در جبهه کودتا ایستاده بودید؟
آیا به این علت نیست که بعد از کودتای خرداد ۶۰ بر علیه جمهوریت نظام، گفتید که بهترین کاری که خمینی کرد بر کناری بنی صدر بود؟
آیا شما رئیس جمهور را، که رشوه آقای خمینی را، در برابر گرفتن قدرت بیشتر و برکناری رجایی و نصب نخست وزیر مورد نظر رئیس جمهور، محکوم کردن ۸ سازمان سیاسی ، و در نتیجه سرکوب آنها ، (از جمله سازمان هایی چون چریکهای فدایی و حزب توده که از دشمنان شمشیر از رو بسته بر علیه رئیس جمهور بودند. ) را نپذیرفت ، به این علت که جرئت کرده در برابر امام بایستد و به مانند عضوی فاسد که باید از بدن انقلاب قطع می شد توصیف نکردید؟
< ما بسیار شادیم که شاهد پایان درد داشتن رئیس جمهوری نامطبوع می باشیم و…و همانگونه که بدن سالم، عضور فاسد بدن را از خود دفع می کند ما این رئیس جمهور را دفع کردیم. مردم دیدند که او در مقابل امام ایستاد و این سبب سقوطش شد.> (6)
کدام انقلاب آقای سروش؟ شما که قبل از انقلاب در حلقه خود در لندن، هیچ فردی را که بویی از سیاسی بودن می داد را به خود راه نمی دادید، چگونه شده بود که یک شبه انقلابی شده بودید؟
آقای سروش، علل انجام کودتا بر علیه اولین رئیس جمهور (۷) و تنها رئیس جمهور منتخب واقعی تاریخ وطن (چرا که نامزد شدن آزاد بود و هنوز تقلب در انتخابات ممکن نبود) در مجلس کودتا چه بود؟ دلایل نمایندگان مجلس کودتا برای بر کناری رئیس جمهور چه بود؟ آیا دلایل برکناری عرضه شده این نبود که رئیس جمهور طرفدار حقوق بشر بود؟ طرفدار دموکراسی بود؟ با اعدام و شکنجه مخالف بود؟ با ولایت فقیه مخالف بود؟ با کیش شخصیت آقای خمینی مخالف بود؟ با حمله به سفارت و گروگانگیری مخالف بود؟ آیا…؟ آیا اینها را نمی دانید و اینگونه می رانید؟ مگر ممکن است ندانید؟
با این وجود شما برکناری چنین رئیس جمهوری را، که هنوز رئییس جمهور قانونی کشور بود و با این وجود فتوای ۷ بار اعدامش را هم آیت الله محمدی گیلانی صادر کرده بود، جشن گرفتید و چنین فردی را عضو فاسد بدن توصیف کردید که باید قطع می شد؟
آقای سروش، این مواضع رئیس جمهور منتخب در راستای نظرات شیخ فضل الله بود یا در تضاد با آنها؟ پاسخ در خود مواضع است. آنوقت این سوال مطرح می شود که آیا مخالفت سخت شما با رئیس جمهور از مواضع شیخ فضل الله نبود که انجام شد؟ مگر می شد از موضع دیگری انجام شود؟ مگر می شود در برابر جبهه دموکراسی موضع مخالفی جز از موضع استبداد گرفت؟
بدتر! برای اینکه کودتا پنهان شود و به جامعه گفته شود که استبداد خونین بر جامعه تحمیل نشده است و در حالیکه هر شب صدها جوان به جوخه اعدام سپرده می شدند و به دختران نوجوان زندانی در قبل از اعدام تجاوز می شد، در شوی “بحث های آزاد” که بنی صدر بانی آن بود و آن را تنها روش دموکراتیک برای برخورد با دگر اندیشان عرضه کرده بود، شرکت کردید و در مقابل شرکت دیگر کنندگان در کودتا چون آقای کیانوری که خود را معلم حزب جمهوری در زدن رئیس جمهور معرفی می کرد و آقای فرخ نگهدار که در حزب جمهوری ذوب شده بود شرکت کردید. شو بود، از جمله به این علت، که اگر روش کار بود ادامه می یافت و ابتر نمی شد.
به بیان دیگر، آیا سروش سالهای اول انقلاب بر مبنای مواضع شیخ فضل الله نبود که عمل می کرد؟
مگر بنی صدر که به گفته دکتر احمد سلامتیان، کوشش داشت که جامعه سنتی ایران را بدون اینکه دچار بحران هویت شود وارد دوران مدرن کند و اگر بر کنار نشده بود در این کار موفق شده بود، (۸) چه کاری جز دفاع از آزادی ها و مبارزه مستمر با سانسور و مبارزه موفق در دفاع از مرزها انجام داده بود که اینگونه آماج تیر های شما واقع شده بود؟
البته سروش زمان ما، دیگر سروشی نیست که کودتای خرداد ۶۰ را جشن بگیرد و تبریک بگوید. سروشی است که نشان داده است که توانا به تغییر است و سروشی است که صداقت و شجاعت آن را یافته تا بگوید که برنامه حمله به دانشگاه ها، بر خلاف آنچه که استالینیست ها در طول چند دهه و بطور مستمر تبلیغ کردند، نه برنامه بنی صدر که برنامه حزب جمهوری اسلامی برای زدن رئیس جمهور بوده است و تنها نقش رئیس جمهور جلوگیری از کشتار بزرگی بود ( ۹) که حسن آیت ودیگر رهبران حزب جمهوری، بخصوص آیت الله بهشتی و رفسنجانی و خامنه ای، تدارک دیده بودند.
ولی از چنین سروشی که بعد از سال ها شجاعت چنین بیانی را در خود دید، انتظار می رود که راه را تا آخر برود و خود را ، و باور و اعمال سروش قدیمی را، بی محابا به نقد بکشد و کار را نیمه رها نکرده و تمام کند تا در آغوش مردمی که توانایی بخشیدن انسان های صادق را دارند، جای بگیرد.
آقای سروش باید بدانند که مردم ما بیش از هر چیز قربانی تحریف و سانسور و جعل همه جانبه تاریخ انقلاب می باشند و اینگونه است که تمامی کاسه کوزه ها را بر سر انقلاب می شکنند و تا زمانی که این دیوارها فرو نریزند و ویران نشوند، پاسخی در خور به سوال چه باید کرد را نخواهند یافت. چرا که تنها کسانی توانا به یافتن پاسخ درخور به این سوال می باشند که می دانند چگونه به این نقطه رسیده ایم و چگونه انقلاب، که برای استقرار دموکراسی و پایان بخشیدن به استبداد انجام شد، به استبدادی سرکوبگر تر سر باز کرد؟ سروش در این رابطه می تواند نقش ماندگاری داشته باشد.
(*)
https://www.youtube.com/watch?time_continue=378&v=X3n86vHDnlg&feature=emb_title#t=06m07s
(۱)
http://etheses.lse.ac.uk/2143/ ص ۲۸۲-۲۸۳
اریک رولو، مدیر میز خاورمیانه روزنامه لوموند نیز در مصاحبه با نویسنده، گزارش ماهانه سازمان سنجش و افکار در دو ماه آخر ریاست جمهوری بنی صدر را تایید کرد.
(۲)
https://www.youtube.com/watch?v=cWH9wxM1KM4&t=1s
(۳)
مجله سروش، شماره ۶، ۸ /۱۰/۱۳۵۹
(۴)
نشریه هم میهن، ۲/۴/۱۳۸۶
(۵)
رک نامه ها به خمینی و دیگران. ابوالحسن بنی صدر ( انتشارات انقلاب اسلامی ۱۳۸۵) ص ۴۴۷
(۶)
روزنامه کیهان ۳۰ خرداد ۱۳۶۰
توضیح اینکه نقل قول بالا ترجمه سخنان ایشان است که در آن از در تز دکترا استفاده کرده ام:
http://etheses.lse.ac.uk/2143/
ص ۲۷۳
(۷)
https://www.radiozamaneh.com/283403
(۸)
مصاحبه با دکتر احمد سلامتیان ۲۰، مه، ۲۰۰۵.
لازم به توضیح است که این مصاحبه طولانی در جریان انجام تز اینجانب در رابطه با ۳۰ ماه اول انقلاب انجام شد.
(۹)
بنی صدر بعد از فراخواندن مردم برای رفتن به دانشگاه“من به شما می گویم که در روزهایی که گذشت خواب کشتار خیابانی بیرحمانه ای را دیده بودند ولی بر اثر هوشیاری دانشجویان مسلمان و همه مردم کشور ما این توطئه خنثی شد و برخورد و زد و خورد به حداقل انجامید…” و اضافه کرد: ” از امروز دانشگاه باز می شود. در محیط دانشگاه نباید برخورد باشد. باید افتتاح دانشگاه را محترم بشمارند.” روزنامه کیهان، ۲ اردیبهشت ۱۳۵۹
دکتر مهرداد درویش پور نیز شب در جریان حمله به دانشگاه به همراه دیگر دانشجویان در دانشگاه بست نشسته بودند، اطلاع دادند که آن شب از طرف بنی صدر پیام آمد که قرار بر حمله به دانشگاه است و چند صد اتوبوس برای خارج کردن شبانه ما از دانشگاه فرستادند و خارج شدیم.
اینگونه بود که کشتار بزرک در روز بعد ممکن نشد.
نظرات
دوست عزیز لنین می گوید انقلاب کار پاکیزه ای نیست که آن را بتوان با دستکش سفید انجام داد. این حرف لنین اگه اشتباه نکنم در پاسخ به این پرسش که چرا همه جور آدمها حتی فاحشه و راهزن و خلافکار در انقلاب شرکت می کنند، داده شده است.
بهتر است از ایده ال سازی و تقدیس انقلاب پرهیز کنم و تا حدی از منظر تجربه های تاریخی به انقلاب نگاه کنیم و نه صرفا از منظر ایدئولوژی. یه ایراد اساسی که نظریه انقلاب مارکس دارد،
آن است که تعریف تکاملی از انقلاب بر مبنای شیوه تولید بدست
می دهد و به تبع منکر امکان انقلاب راست گرایانه و ارتجاعی است. دوست عزیز چه دوست داشته باشیم چه نباشیم انقلاب اسلامی حداقل در حوزه تئوریک قابل طرح است، حتی امثال شما
بر اساس تعریف غیر جامع انقلاب در مکتب مارکس، اعتقادی
به مفهوم انقلاب اسلامی نداشته باشید و بنابراین ناجار شوید
وقوع انقلاب اسلامی با مشارکت همه جور آدم از مذهبی افراطی
پیرو شیخ فضل ا… تا چپ افراطی را انکار کرده و نام آن را فقط
انقلاب بگذارید و آن را از اساس ترقی خواه بداتید و اتفاقات
نامطلوب بعدی از دید خود را انحراف انقلاب بدانید.
رهبر همین انقلاب خودش به شیخ فضل ا… خورده می گیرد که
چرا سراغ خکومت دینی نرفته و اونوقت شما مدعی هستید که
اتقلاب تان بی غل و غش بوده و شیخ فضل اللهی اش کردند یعنی
مذهبی اش کردند. مگه لنین رهبر انقلاب اکتبر روسیه یه کمونیست نبود و به تبع انقلاب اکتبر جز انقلاب کمونیستی چه می توانست باشد. به طور مشابه وقتی رهبر یه انقلاب به اسلام سیاسی اعتقاد دارد و در باطن و نه در ظاهر از شیخ فضل ا…
تندروتر بوده، اونوقت انتظار دارید انقلاب ۵۷، انقلاب اسلامی نباشد!! هر روحانی ازجمله آقای خمینی که نمیان یه انقلاب کمونیستی را ه بیاندازند یا یه انقلاب دموکراتیک، زیرا نه
به دموکراسی به واقع اعتقاد دارند و نه به کمونیسم. مکتب اونها
اسلام است و به تبع انقلاب مورد علاقه شان انقلاب اسلامی است. تاریخ شکست اندیشه ها و طرح های بنی صدر را نشان داده است. او به عنوان یک نظریه پرداز و استراتژیست در پیروزی
انقلاب اسلامی نقش داشتو نیز در تاسیس نظام خودکامه بر آمده
از آن. انداختن تقصیر گردن دیگران فایده ای ندارد.
اگر تاریخ مسبر دیگری پیش می رفت و آقای بنی صدر و سایر بازنده های انقلاب ۵۷ به هر دلیلی از قدرت بیرون انداخته نمی شدند ، الان در جبهه اپوزسیون نبودند. مخالفت با استبداد مستقر
به معنی دموکرات بودن نیست. آقای خمینی با استبداد پهلوی مخالف بود، البته در واقع با سیاستهای سکولار آن مخالف بود،
ولی آیا به واقع دموکرات بود؟ آیا دکتر سنجابی به دموکراسی
اعتقاد داشت؟ اعلامیه سه ماده ای آن را در آستانه انقلاب نشانگر آن است که تحت تاثیر جو انقلابی به تلفیق دموکراسی و اسلام صحه گذاشت یا به واقع به آن اعتقاد داشت.
آقای بنی صدر هنوز دست از اسلام گرایی برنداشته است .
نظریه اقتصاد توحیدی اگر معقول و علمی بود پرا بازتابی در
ایران و جهان نیافت؟ دوست من جوکشته گندم نخواهد درود.
از دل فرهنگ خودکامه اسلامی ،هرگز دموکراسی بیرون نخواهد
آمد. این حقیقت روشن فلسفی و تاریخی برای به اصطلاح چپ های اسلامی و ملی _ مذهبی ها و امثال اونها قابل فهم نبوده
و الان هم تا حدی نیست.
یکشنبه, ۵ام مرداد, ۱۳۹۹
دوست عزیز انقلاب فرزندان خود را می بلعد به صورت یه کلیشه در آمده است. آیا انقلابیون سال ۵۷ از این حقیقت تاریخی
بی خبر بودند؟ جمهوری فقط به معنی حکومت غیر سلطنتی است و نه به معنی دموکراسی . شما به اقلاطون به عنوان فیلسوف
استبداد اشاره می کنید، پس این را هم باید بدانید که جمهوری
افلاطون اثر کلاسیکی درباره تاسیس جامعه ای ایده آل و اشرافی
بر اساس روش استبدادی است. اگر جمهوری را به معنی دموکراسی یا نزدیک به آن در نظر بگیریم،آنگاه جمهوری کرامول،
و جمهوریهای استبدادی قرن بیستم را جه بنامیم. آیا حکومت
شوروی سابق جمهوری نبود؟ تفکیک جمهوری اسلامی به جمهوری
و اسلامی و تاکید بر جمهوریت آن هیج معنایی ندارد. این واژه را باید در کلیت اش معنی کرد. در هیچ جای دنیا و به خصوص
غرب که زادگاه مفاهیم جمهوری و دموکراسی است، این دو مفهوم
را مترادف در نظر نگرفته اند. جمهوری اسلامی یعنی حکومت اسلامی و حکومت اسلامی لزوما استبدادی است و داشتن عنوان
جمهوری به خودی خود دال بر ماهیت دموکراتیک یک نظام نیست.
همانطور که سلطنت می تواند دموکراتیک و یا استبدادی باشد
جمهوری نیز از این قاعده مستثنا نیست. علاوه بر آن جمهوری می تواند توتالیتر باشد که بسیار خطرناک تر از استبداد سلطنتی است. چون مکتب مارکس انقلاب را بر اساس تغییر شیوه تولید د
به صورت تکاملی و ترقی خواهانه تعریف می کند، امکان رخدادن
یک انقلاب راست گرایانه مذهبی و ارتجاعی نادیده گرفته شده است. آقای خمینی و نیروهای مذهبی طرفدارش مثل جمعیت فداییان اسلام و هیات های موتلفه اسلامی، بنا به جهان بینی شان
تئوکرات بودند نه دموکرات. گرچه به ظاهر در پاریس از
دموکراسی دم می زدند. ولی آیا در سیاست باید به ظاهر
و گفتار اعتماد کرد یا به سابقه و اندیشه و جهان بینی.
آقای بنی صدر و بازرگان و امثال اونها قادر به درک تضاد
اسلام و دموکراسی نبودند و از یک آیت ا… که رهبر یه انقلاب
بود انتظار دموکراسی داشتن طبیعی و معقول است یا انتظار
تئوکراسی و استبداد؟
لنین رهبر انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ روسبه بود و چون یک بلشویک بور
و حکومتی که تشکیل داد حکومت بلشویک و کمونیستی بود، انقلاب اکتبر را انقلاب بلشویکی می نامند. همین مطلب به طور
مشابه در مورد انقلاب ۵۷ و رهبری آن صدق می کند.
ایشان یک بنیادگرای اسلامی بود، پس به تبع انقلاب ۵۷ باید
انقلاب اسلامی نامیده شود .
یکشنبه, ۵ام مرداد, ۱۳۹۹