«بی اعتمادی» مثل ویروسی در تمامی سطوح جامعه رخنه کرده، حتی در صمیمی‎ترین جمع‌های دوستانه نیز آدم ها نمی‌توانند جدا از پیش ‌داوری ‎های منفی حرف های مخالف نظر خودشان را پردازش کنند. همه چیز در مه و غباری گرفتار آمده که امکان هرگونه شفاف دیدن را از ما گرفته است.

ویروس «بی اعتمادی» باعث تقویت این پندار شده که مخالفان ما در اتحادی پنهانی و مرموز باهم به‎سرمی برند و از چیزی که دفاع می‌کنند نفع ویژه‌ ای می برند و به تمامیِ ابعاد ادعاهایی که می‌کنند آگاهی و اشراف دارند و مسئله یا محل اختلاف، اساسا دیگر در عدم شناخت موقعیت یا موضوع مورد بحث نیست بلکه اختلاف برسر نفعی است که گروه‎ ها می برند و از اینرو گفتگو و بحث فقط نمایش مضحک و حوصله سربری شده برای پنهان کردن حقیقت اصلی، یعنی همان نفع ویژه‌ی پنهانی.

ما از عصر «توهم توطئه» که نتیجه عدم شناخت مردم از قدرت های برتر بود، به عصر «بی اعتمادی جمعی» و فروپاشی اجتماعی در حال گذار هستیم عصری که مردم نیز نمی توانند به درستی عقاید و نظرات یکدیگر را بشناسند و به یکدیگر اعتماد کنند و از اینرو همه چیز به سرعت در دام جدل ها، تخاصم ‎های شدید و دعواهای حیدری و نعمتی بی‎فایده گرفتار می آید.

این «بی اعتمادی» نتیجه شکست های بسیار و حس عمیق ناتوانی است، انسان ها گمان می‌کنند علت اصلی شکست هایی که متحمل شده‎اند نتیجه اعتماد به آدم‌ هایی است که با آنها صادق نبوده اند و نقاب به صورت داشتند. این حس شدید بی اعتمادی پس از شکست دولت روحانی در عمل به وعده‎هایش و گسترش فساد در بدنه جریان اصلاحات همچون ویروسی به تمام سطوح جامعه تسری پیدا کرده.

چنین خوانش و ریشه یابی از دلایل وضع موجود- که تا حدودی درست بوده -آنچنان به شکل افراطی شدت یافته که از یک علت، به «علت العلل» مشکلات تبدیل شده و پیامدهایی در پی داشته که به تعمیق معضلات وضع موجود منجر شده به عبارت دیگر‎آگاهی ‎ای که قرار بود نجات بخش باشد به دلیل نپرداختن به علل دیگر در عمل خود بخشی از معضلات وضع موجود شده است.

از جناح راست امنیتی تا اپوزیسیون برانداز یک سیاست غیرراهبردی کلید حل مشکلات قلمداد می شود شناسایی نفوذی ها و تسویه حساب با کسانی که به حساب آنها به درستی پرداخته نشده، کسانی که نقاب به چهره داشته‎اند و بازخوانی پرونده های تاریخی به شکل سطحی و کینه جویانه.

این سیاست غیرراهبردی پرطرفدار باعث شده هر دریچه ای برای بازاندیشی در علل وضع موجودی در عرصه ای عمومی ناممکن شود و هر امکانی برای بحث و گفتگوی سازنده منتفی شود؛ سیاست در عرصه عمومی به دست کسانی افتاده که کاسبان نفرت اند و خوب می توانند خشم و نفرت را بازتولید کنند کسانی که مدعی شناخت سره از ناسره اند و سیاست خود را بر موج توده ای نفرت و بی اعتمادی جمعی بنا‎نهاده اند.

ادامه دارد.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)