آقای آسنگران طی مقاله ای این سوال را مطرح می کند ” سرنگونی جمهوری اسلامی با کدام سیاست؟” و خود پاسخ می دهد، که کمونیست ها، همه تخم مرغ های خود را همراه با جریان های راست در سبد سرنگونی جمهوری اسلامی چیده اند، و در ذیل سلطنت طلبان شعار “همه با هم” را تکرار می کنند، و در برابر اعتراض به سیاست انغعالی و دنباله روی آنها، ابرو در هم کشیده و می گویند اکنون زمان حرف های تفرقه انگیز نیست، و لازمست همه بر براندازی جمهوری اسلامی متمرکز شوند.

آقای آسنگران از موضع چپ، به کمونیست ها توصیه می کند که به فردای سرنگونی جمهوری اسلامی اندیشیده تا بتوانند یا قدرت را بدست گرفته و یا در حاکمیت مشارکت داشته باشند.

و راه کار این سیاست را سازمان دهی جریان های کارگری معترض توسط کمونیست ها می داند، تا جریان های راست با توجه به قدرت تشکیلاتی چپ آنرا به بازی “براندازی” راه بدهند.

در تحلیل آقای آسنگران از دلایل ماندگاری رژیم جمهوری اسلامی در بیش از چهل سال گذشته اثری نیست، و سخنی از راهکارهای آتی بمنظور دستیابی به هدف سرنگونی نمی پردازد، و تنها به ذکر گزاره کلی “سازمان دهی اعتراضات کارگری” بسنده می شود.

می دانیم هیچ حکومتی با راه پیمایی مردم در خیابان ها سرنگون نمی شود، آنچه می تواند یک رژیم مستقر را به زیر بکشد، قطع منابع درآمدی آن است. در انقلاب ۵۷ اعتصاب کارکنان شرکت ملی نفت، و به تبع آن قطع درآمد دولت از صادرات نفت، و عدم عرضه سوخت در داخل کشور توانست کمر رژیم شاه را بشکند و مجبور به تسلیم کند. حال اگر نیروهای چپ نتوانستند از قابلیت های نیروی کار صنعت نفت برای بدست آوردن هژمونی و یا بخشی از قدرت استفاده کنند، بعلت عدم حضور حزب پیشگام کمونیسم در سازمان دهی نیروهای کارگری کشور بود. که ناشی از سرکوب نیروهای چپ توسط رژیم شاه، و انحراف جریان چپ از مسیر سیاسی به مبارزات چریکی و دنبال کردن تز بیژن جزنی تحت عنوان ” مبارزه مسلحانه، هم استراتژی، هم تاکتیک” بود. نظریه جنگ مسلحانه، تمامی نیروهای چپ را برای ساواک سیبل متحرک کرد، بطوریکه در سال ۱۳۵۵ نیروهای چپ کشته ، زندانی، و یا به خارج از کشور گریخته ، و کسانی هم که در داخل کشور زندگی می کردند، دچار بی عملی شده بودند.

البته توضیحات بالا به معنی بی توجهی به جانفشانی های مبارزات در رژیم شاه نیست، بلکه راهنمایی است که می تواند کمک کند با کسب تجربه از گذشته ، برنامه های آتی مبارزه با تعمق بیشتری انتخاب شوند.

چپ ایران در چهل سال حکومت جمهوری اسلامی، تحقیقات جامعی از عملکرد گذشته خود بعمل نیاورده تا بتواند نقاط ضعف ، قدرت، تهدیدها، و فرصت های خود را شناسایی کند، و همچنین با وجود گذشت سی سال از فروپاشی بلوک شرق و در راس آن اتحاد جماهیر شوروی ، تحلیل مشخصی که بتواند علل به انتها رسیدن نظام سوسیالیستی در کشورهای مذکور بصورت شفاف و با اتکا به اطلاعات و داده های واقعی تجزیه و تحلیل و گزارش آن در دسترس تدوین کنندگان استراتژی چپ قرار گیرد.

اکنون سوال اساسی از چپ ایران این پرسش است، چشم انداز نظام پس از جمهوری اسلامی در ایران باید دارای چه مشخصاتی باشد، تا با ارائه آن به مردم ایران و بخصوص محرومان، و به ویژه کارگران برای آنان توضیح داد که ما بدنبال استقرار چه نظامی هستیم، عدم وجود یک نظریه مدون چپ، به معنی دعوت از مردم برای قدم گذاشتن در راهی است که مه آلود و غیر قابل تشخیص است. ممکن است کسی بگوید مگر رژیمی بدتر از جمهوری اسلامی هم می تواند وجود داشته باشد؟ پس هرچه با سقوط نظام حاکم پیش بیاید، از گذشته بهتر است. نباید فراموش کرد از هر بدی، بدتر، و از هر بدتری، بدترین هست. در حال حاضر تنها گروه منسجمی که در اپوزیسیون حضور دارد، و صاحب منابع مالی، ارتباطات بین المللی، اسلحه، و هسته های آتش افروزی در کشور است، مجاهدین خلق ایران هستند. این گروه در نظرات اصلاحی جدید کوشش کرده خود را به قامت حکومت های عرفی معرفی و از موضع بالا با بقیه اپوزیسیون برخورد کند. اگر با رفتن جمهوری اسلامی، مجاهدین بتوانند دست بالا را داشته و هژمونی پس از سرنگونی را در اختیار بگیرند، باید چراغ برداشت و بدنبال جمهوری اسلامی گشت. با به قدرت رسیدن مجاهدین، خمرهای سرخ رتبه اول جنایت در جهان را از دست می دهند،

قدم اول شناخت وضع موجود کشور از کلیه جهات و ویژگی هایی است که می توانند در مبارزه با جمهوری اسلامی و تدوین چشم انداز موثر واقع شوند.

قدم دوم در مسیر مبارزه با جمهوری اسلامی، تهیه و تدوین نظریه ای است که در آن تصویری از حکومت آتی برای مردم ترسیم شود، در این صورت مردم می دانند که باید در پی چه باشند، و این خود انگیزه بزرگی در بسیج مردم است.

و قدم سوم، تبیین نقشه راه رسیدن از وضع موجود به چشم انداز است، نقشه راه باید با شرایط اقتصادی، اجتماعی، روانی جامعه همپوشانی داشته و امکان پذیر باشد. و بتوان برای تامین منابع مورد نیاز در مبارزه تا سرنگونی جمهوری اسلامی و جایگزینی نظام جدید پیش بینی های لازم را کرده باشد.

آنچه می توان از سخنان و رفتار اپوزیسیون خارج از کشور دریافت، این است که انتظار دارند مردم ایران علیه جمهوری اسلامی بپا خواسته و با جدال خود با عمال حکومت، اعتصاب، و عدم همکاری با رژیم ، جمهوری اسلامی را سرنگون کرده، و در آن زمان اپوزیسیون پیروزمندانه قدم به خاک ایران گذاشته و حکومت را بدست گرفته و به رتق و فتق امور کشور بپردازند.

نقشه بالا تنها در صورتی ممکن است که بیگانگان به سرزمین ایران حمله و آنرا اشغال کنند و اپوزیسیون را در پناه تانک ها برای بدست گرفتن قدرت به ایران ببرند.

اگر اعتراضات گذشته نزدیک در جمهوری اسلامی را مطالعه کنیم، چند ویژگی مشابه در آنها موجود است، معترضین از طبقات محروم و حاشیه نشین بوده اند که فشار فقر آنها را به عصیان وا داشته، و مطالبه شهروندان در شورش های رخ داده دیده شدن وضعیت و شرایط آنها توسط حاکمیت و یافتن راه حلی بمنظور برون رفت از تنگنا هستند. اعتراض مردم حاوی این پیام برای دولتمردان است، که دنیای حاکمان از لحاظ نوع و محل زندگی، دغدغه ها، و خواسته ها با دنیای مردم عادی یک عالم فاصله دارد، حاکمان در فکر نفوذ به سایر کشورها از طریق کمک مالی و امکاناتی به مردم آنها و گروه های نیابتی خود هستند، در حالیکه مردم معتقدند، زمانی که  ایرانیان محتاج به یاری هستند، کمک به دیگران با هیچ معیاری قابل فهم نیست. ادامه شورش های کور و مقابله خونین جمهوری اسلامی با آنها، کشور را به ورطه هرج و مرج و آشفتگی می کشاند، که عوارض و پیامدهای آن غیر قابل پیش بینی است.

شرایط حاد و بحرانی کنونی است که ضرورت هرچه سریعتر واکنش فرهیختگان را می طلبد تا قبل از اینکه تضاد حکومت و مردم از درجه و سطح خاصی بگذرد، که به تخریب و کشتار دو طرف بیانجامد، و اوضاع از دست همه خارج شود. سه گام گفته شده پیموده و جریان اعتراضات مردم را به مسیر تعیین شده هدایت کنند.

سرنگونی جمهوری اسلامی با کدام سیاست؟

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)