آنچه می‌آید گذارشی است از نتیجه مطالعات یک حافظ دوست در مورد اعتقادات دینی  حافظ.  اعتقاد یا عدم اعتقاد حافظ به اسلام پیوسته مورد بحث قرار گرفته است.  دو گروه مختلف؛ یعنی برخی از شخصیت های مذهبی که حافظ را ملحد و خواندن ابیات او را معصیت می‌دانند، و همچنین تعدادی از روشنفکران، بر این باورند که حافظ، علی رغم ادعای او مبنی بر از بر داشتن قرآن، اعتقادی به دین اسلام نداشته است.  اما این دو گروه همیشه در اقلیت بوده‌اند و اکثر حافظ دوستان و حافظ شناسان اورا مسلمانی متعهد و قرآن دوست می‌دانند و ابیات او را از درون این چهارچوب می‌نگرند و می‌فهمند و شرح می‌دهند.  این نگاه محدود و آلوده به تعصب باعث شده است تا تعدادی از ابیات حافظ که می‌توانند به فهم ما در باره نگرش او به اسلام کمک کنند، با دقت کافی مطالعه نشوند.  در این مجموعه علاوه بر هشدار نسبت به موانعی که ممکن است خواننده ابیات حافظ را از مسیرش منحرف کنند، با دیدی باز و بدون تعصب و فارغ از هر نوع پیش داوری در باره عقاید حافظ، به مطالعه دقیقتری از چند بیت کلیدی او می‌پردازیم.     


 رازی که بر غیر نگفتیم و نگوییم          با دوست بگوییم که او محرم راز است

  حافظ در چهار غزل مختلف از به پایان رسیدن ماه رمضان و امکان از سر گرفتن میخوارگی ابراز خوشحالی میکند.  یکی از این چهار غزل با این دو بیت شروع میشود:

ساقی بیار باده که ماه صیام رفت              در ده قدح که موسم ناموس و نام رفت

وقت عزیز رفت بیا تا قضا کنیم               عمری که بی حضور صراحی و جام رفت

و در بیت پنجم می‌گوید:

دل را که مرده بود حیاتی به جان رسید      تا بویی از نسیم مِیَش در مشام رفت

حافظ در بیت اول این غزل از ماه رمضان به عنوان « موسم ناموس و نام» یاد می‌کند.  ترکیبات مشابه در سایر ابیات او همگی بار منفی دارند: 

گر چه بدنامیست نزد عاقلان                        ما نمی‌خواهیم ننگ و نام را

از ننگ چه گویی که مرا نام ز ننگ است          وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است

گفتم به باد می‌دهدم باده نام و ننگ              گفتا قبول کن سخن و هر چه باد باد

بگذر از نام و ننگ خود حافظ                          ساغر می‌طلب که مخموری

کرشمه‌ای کن و بازار ساحری بشکن          به غمزه رونق و ناموس سامری بشکن

« موسم ناموس و نام» را شاید بتوان زمانی برای تظاهر و تفاخر به زهد معنی کرد.  حافظ پایان چنین ماهی را که مملو از زهد ریایی است جشن می‌گیرد.  او در بیت دوم، که خالی از طنز هم نیست، به دو نکته اشاره میکند. اول اینکه ماه رمضان را به اندازه یک عمر طولانی می‌بیند که بیانگر سختی و حتّا ملالت است.  دوم اینکه زمانی را که در ماه رمضان بدون شراب به سر برده‌است جزیی از زندگی به حساب نمی‌آورد و می‌گوید که آن وقت را از دست داده است و می‌بایستی قضا کند.  به عبارت دیگر او شراب خواری در ماه رمضان را یک  فریضه شخصی تلقی می‌کند.  حافظ در بیت پنجم اضافه می‌کند که در ماه رمضان به خاطر ننوشیدن شراب دلمرده است.  او در غزل دیگری ضمن ابراز خوشحالی از امکان دوباره می‌گساری می‌گوید که کسی که خاک میکده عشق را زیارت نکرده است ثوابی از روزه خود نمی‌برد: 

بیا که ترک فلک خوان روزه غارت کرد        هلال عید به دور قدح اشارت کرد

ثواب روزه و حج قبول آن کس برد          که خاک میکده عشق را زیارت کرد

او در غزل دیگری قدح را به خورشید تشبیه می‌کند و می‌گوید که ماه رمضان بدون خورشید و تاریک است:

ماه شعبان منه از دست قدح کاین خورشید     از نظر تا شب عید رمضان خواهد شد

حافظ در کمال دل‌مرد‌گی این ماه را تاریک و تیره می‌بیند زیرا شراب انگوری منع شده است و شراب معنوی هم ممکن است دیگر اجابت نکند:

زان باده که در میکده عشق فروشند                 ما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باش

زان می عشق کز او پخته شود هر خامی          گر چه ماه رمضان است بیاور جامی

در این دو بیت حافظ از شراب عشق صحبت می‌کند و از اینکه دوست دارد یک جرعه و یا یکی دو ساغر از این می بنوشد هر‌چند که ماه رمضان است.  شارحانی که این دو بیت را معنی کرده‌اند یا صورت ظاهری آن‌ها را تکرار کرده‌اند و یا، علاوه بر آن،  به این نکته هم اشاره کرده‌اند که این نوع شراب را در ماه رمضان هم می‌توان نوشید.  از آنجا که همه می‌دانند که این نوع شراب را در ماه رمضان هم می‌توان نوشید، بیان آن توضیح واضحات است و در شأن حافظ نیست.

به نظر من این دو بیت را می‌توان به دو صورت مختلف تفسیر کرد.  منظور حافظ، در هر دو بیت، می‌تواند این باشد که اگرچه ماه رمضان است و در این فضای آکنده از دلمردگی و زهد ریایی دیگر شراب عشق هم ممکن است مستی نیآورد؛ ولی به هر حال جامی یا یکی دو ساغر بیاور.  حافظ آنچنان از فضای ریایی ماه رمضان خسته و دلمرده است،  که برای او دیگر حتّا شراب عشق هم ممکن است افاقه نکند و او نتواند میکده عشق را زیارت کند.  این هم جنبه دیگری از طنز حافظ ، این بار از نوع نیش‌ دارش. 

تفسیر دیگر، همانگونه که شاعر گرانقدر ابتهاج (سایه) می‌گوید، می‌تواند این باشد که منظور حافظ در این دو بیت نیز همان شراب انگوری است؛ شراب عرفانی را نه در دو سه ساغر می‌ریزند و نه می‌فروشند.  سایه بر این باور است که ذهن خواننده در مواجهه با این دو بیت، اشاره حافظ به «عشق» و «میکده عشق» را نادیده می‌گیرد و شراب انگوری را به خیال می‌کشد.  ایشان در مقدمه «حافظ به سعی سایه» در آنجا که در باره بیت (حافظ این خرقه که داری تو ببینی فردا        که چه زنّار ز زیرش به دغا بگشایند) خاطر نشان می‌کند که اگرچه دغا قید فعل گشودن است و به زنّار راجع نمی‌شود “… غلبه مفهوم و عمومیت مقصود گوینده در ذهن تصرف می‌کند و عکسی از دغا بر زنّار  می‌اندازد.” و در ادامه می‌گویند: ” نظیر همین تصرف ذهن، به گونه‌ای دیگر در مطلع غزل ۴۵۷ نیز هست:

زان می عشق کز او پخته شود هر خامی          گر چه ماه رمضان است بیاور جامی

یعنی معنی عشق باید مفهومی غیر از می انگوری و نظایر آن القا کند، و میکده عشق هم در بیتی دیگر همین حکم را دارد  

زان باده که در میکده عشق فروشند                 ما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باش

امّا، با این که عشق، خاصه اگر عش عرفانی و الهی باشد، منافاتی با رمضان ندارد، «گرچه» و « گو» اثر خود را  می‌گذارد و ذهن، اشاره عشق را که پرده‌ای بر بیان گستاخ شاعر است، نادیده می‌گیرد.”

به منظور درک انگیزه واقعی حافظ از سرودن هفت بیت راجع به منع شراب در ماه رمضان بهتر است به دو بیت او در باره محدودیت هایی که او برای نوشیدن شراب قائل می‌شود توجه کرد:

نگویمت که همه ساله می پرستی کن          سه ماه می خور و نه ماه پارسا می‌باش

روز در کسب هنر کوش که می خوردن روز          دل چون آینه در زنگ ظلام اندازد

حافظ اگر بخواهد می‌تواند ماه رمضان را یکی از نه ماه پارسایی به حساب بیآورد و شراب نخورد.  او می‌تواند هم در طی روز و هم پس از إفطار در خفا شراب بخورد.  اما او که شرابخواری در روز را توصیه نمی‌کند حالا می‌گوید که از نظر او شراب‌خواری در طی روز ماه رمضان یک فریضه است.  حافظ دارد به معنای واقعی لجبازی می‌کند!  به عقیده من حافظ منع شراب را بهانه کرده است تا نارضایتی خودش از فریضه روزه و دلمردگی خود از ریای ماه رمضان، یا به گفته خودش « موسم ناموس و نام» را ابراز کند.  نباید فراموش کرد که ماه رمضان ماه قرآن هم هست.    

حافظ در دو غزل مختلف مطالبی هم در باره شب قدر که یکی از شبهای دهه آخر ماه رمضان است بیان می‌کند.  او در بیت سوم از غزلی به مطلع (حال دل با تو گفتنم هوس است          خبر دل شنفتنم هوس است) میگوید:

شب قدری چنین عزیزو شریف         با تو تا روز خفتنم هوس است

«قدر» نام سوره‌ی نسبتاً کوتاهی از قرآن است که متشکل از تنها پنج آیه می‌باشد.  الهی قمشه‌ای آیه‌ها را به این صورت ترجمه کرده است:

ما این قرآن عظیم الشأن را در شب قدر نازل کردیم.

و چه تو را به عظمت این شب قدر آگاه تواند کرد؟

شب قدر از هزار ماه بهتر و بالاتر است.

در این شب فرشتگان و روح (یعنی جبرئیل) به اذن خدا (بر مقام ولایت نبی و امام عصر علیه السّلام) از هر فرمان و دستور الهی نازل می‌شوند (و سرنوشت و مقدرات خلق را نازل می‌گردانند).

این شب (رحمت و) سلامت و تهنیت است تا صبحگاه. 

شما هم بی شک تصاویری از عبادت کنندگان را دیده‌اید که در این شب قرآن را بر سرشان گذاشته‌اند و دعا می‌حوانند.  حافظ آشکارا میگوید که در شبی که مسلمانان تا صبح به عبادت میپردازند، و خداوند آنرا آنقدر عزیز داشته که قرآن را در آن شب نازل کرده است، هوس عشق بازی کرده است.  هدف حافظ از سرودن این بیت جز دهن کجی به اعتقادات و تقدس‌ زدایی از قرآن چه می‌تواند باشد؟  تفسیر برخی از متخصصین این حرفه یعنی شارحان اشعار حافظ در باره این بیت اما متفاوت است.  در میان شارحانی که حافظ را مسلمان و قرآن دوست می‌دانند آقایان استعلامی «درس حافظ»، حمیدیان «شرح شوق»، و خرمشاهی «حافظ نامه» از شهرت بیشتری برخوردارند.  این سه شارح بزرگوار خدمات بسیاری به حافظ و حافظ دوستان کرده‌اند.  آنها، به جز در چند مورد استثنایی که حافظ در ابیات خود با جسارت بیشتری عقاید خود در رابطه با قرآن و اسلام را بیان کرده است،  نه تنها بی‌طرفی خود را حفظ کرده‌اند که شرح های بسیار خوبی هم از اشعار حافظ ارائه کرده‌اند.  انتقادات من هم به همان موارد استثنایی است.  کوشش های این بزرگان در رشته حافظ شناسی قابل تقدیر است.

دکتر استعلامی در شرح این بیت، پس از اشاره به شب نزول قرآن، میگویند « اما در اینجا شب وصال است که برای عاشق عزیز و شریف است، نه آن شب قدری که مؤمن در یاد حق بیدار میماند.  این عاشق “هوس خفتن تا روز” در سر دارد.».  دکتر حمیدیان نیز شب قدر را به همین صورت معنی می‌کنند و با اشاره به بیت بعدی این غزل یعنی (وه که دردانه‌ای چنین نازک        در شب تار سفتنم هوس است) می‌گویند:

شب قدر: پیشتر گفتیم که شعرای عارف و عرفانگرا آن را استعاره از شب وصال و وحدت آورده‌اند.  سعدی در همین معنی:

شب قدری بود که دست دهد        عارفان را سماع روحانی

خواجه در اینجا تعبیر جنسی خفتن یا همبستری را به کار گرفته …  اما او به این بسنده نمی‌کند چون بلافاصله پس از ذکر با هم خفتن استعاره‌ای دقیقتر را به کار می‌برد… یکی از معانی در یا لعل یا یاقوت سفتن آنجا که سخن از زفاف و خفت و خیز در میان است ازاله بکارت است.”  

تفسیر این دو شارح گرامی از این بیت دو اشکال اساسی دارد.  اول اینکه اگر منظور حافظ شب وصل بود می‌توانست بگوید: «شب وصلی چنین عزیز و…».  دوم اینکه انسان چیزی را هوس می‌کند که در دسترس نباشد، هوس همخوابگی در شب وصال به همان اندازه لوس و بی‌معنی است که هوس غذا خوردن یک نفر  که سر سفره نشسته است.  مگر او برای کار دیگری هم آمده است؟   آیا اگر این بزرگان خودشان شاعر بودند به سرودن شعری به این سستی اعتراف می‌کردند؟!  حافظ در مقطع این غزل می‌گوید: “همچو حافظ به رغم مدعیان       شعر رندانه گفتنم هوس است” و این تضاد بین شرافت شب قدر و هوس همخوابگی است که این بیت را رندانه و زیبا می‌کند.   مثالی را هم که دکتر حمیدیان از سعدی آورده‌اند ارتباطی با وصال ندارد.  سماع روحانی شباهتی به همخوابگی ندارد، و تعجب می‌کنم اگر منظور عرفا از «وحدت» همخوابگی و « ازاله بکارت» باشد.  غزل حاوی این بیت در «حافظ نامه» که تنها ۲۵۰ غزل حافظ را در بر می‌گیرد نیامده است و در نتیجه شرحی برای این بیت از پرچمدار دیگر فرضیه «حافظ مسلمان قرآن دوست»، آقای خرمشاهی، در دست نمی‌باشد.

حافظ در بیت دیگری نیز مطالب مشابهی در باره شب قدر ابراز می‌کند.  او در بیت نهم از  غزلی به مطلع (پیش از اینت بیش از این اندیشه عشاق بود          مهرورزی تو با ما شهره آفاق بود) می‌گوید :

در شب قدر ار صبوحی کرده‌ام عیبم مکن        سرخوش آمد یار و جامی بر کنار طاق بود

او در این بیت به شراب نوشیدن در پایان شب قدر اعتراف می‌کند.  دکتر استعلامی در شرح این بیت اشاره می‌کنند که “… و صبوحی می خوردن در بامداد است، و اگر کسی در پایان چنان شبی، به می‌خوارگی بنشیند، گناه بزرگی کرده است، امّا باز حافظ عذر ناموجّه دیگری می‌آورد و خود را با طنز تبرئه می‌کند.”  آری، طنزی در این بیت در میان است ولی هدف حافظ از سرودن این بیت چیست؟  آیا او فقط می‌خواهد به گناه خود اعتراف کند؟  نوشیدن شراب صبح‌گاهی در پایان هر شبی یک گناه محسوب می‌شود و نه تنها شب قدر.  حافظ اگر از این شب به خصوص نام می‌برد به این خاطر است که می‌خواهد از قرآن تقدس زدایی کند (ما این قرآن عظیم الشأن را در شب قدر نازل کردیم).  دکتر حمیدیان می‌گویند: “صبوحی در شب قدر: از رشته مضامین طنزآفرین است، مثل باده خواری در رمضان یا خفتن با معشوق در شب قدر که هر دو مشمول همان مضاعف یا چندگونه کردن گناه است…”  ایشان از تفسیر این بیت سر باز می‌زنند و علاوه بر آن نظرشان را در باره «خفتن با معشوق در شب قدر» را که در شرح آن بیت « استعاره از شب وصال و وحدت» معنی کرده بودند عوض کرده‌اند و این بار آن را از« رشته مضامین طنزآفرین» می‌دانند!  آقای خرمشاهی غزل حاوی این بیت را در «حافظ نامه» آورده‌اند اما از شرح این بیت طفره رفته‌اند.  چه خوب بود اگر ایشان که در «ذهن و زبان حافظ» می‌گویند: ” دیگر غیرتی بالاتر از قرآن برای حافظ مطرح نیست.”  شرحی هر چند کوتاه برای این دو بیت می‌نوشتند و توضیح می‌دادند که منظور حافظ از سرودن آنها چه بوده است.  بسیاری از حافظ دوستان به منظور فهمیدن معانی بعضی از ابیات مشکل او به شرح ابیاتش مراجعه می‌کنند.  شرح ارئه شده از یک بیت توسط حافظ شناسان بی شک متأثر از اعتقادات مذهبی آنهاست.  برخی از شارحان ترجیح می‌دهند اعتبار حرفه‌ای خود را به خطر بیندازند و تفسیری سطحی و نادرست از یک بیت بدهند اما از موضع خود به عنوان مدافع نظریه «حافظ مسلمان قرآن دوست» حتّا یک قدم عقب نشینی نکنند.  ارائه تفسیر نادرست اما بهتر از طفره رفتن از تفسیر یک بیت بحث انگیز است، به خصوص وقتی که برای سایر ابیات آن غزل شرحی داده شده است.      

سوره دیگری از قرآن نیز به صورت غیر مستقیم به شب قدر اشاره می‌کند.  این سوره «دخان» نام دارد و الهی قمشه‌ای آیه‌های ۲ و ۳ این سوره را به این صورت ترجمه کرده است: ” قسم به این کتاب روشن بیان.  که ما آن را در شبی مبارک (شب قدر) فرستادیم، که ما بیم کننده‌ایم (وخلق  را از عذاب قیامت آگاه کنیم و بترسانیم.)”  به باور من حافظ در زمان سرودن دو بیت مورد بحث که در باره شب قدر سروده است آیه ۴ این سوره (فِیهَا یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ) را مَدِّ نظر داشته است.  الهی قمشه‌ای این آیه را ” در آن شب هر امر استواری (با حکمت و تدبیر نظام احسن) معیّن و ممتاز می‌گردد” ترجمه کرده است.  بد نیست برداشت یک پژوهشگر اهل سنت از این آیه را نیز مطالعه کنیم تا هم تصویر واضح تری از معنی آن به دست بیاوریم و هم به افکار حافظ در باره این بیت نزدیک تر شویم.   

 آقای جعفر وفا در بحث مفهوم شناسی از مقاله «شب قدر از منظر قرآن» {دوره اول، ویژه نامه ماه رمضان، تابستان  ۱۳۹۱، صفحه ۸۳- ۹۵ از فصلنامه علمی تخصصی حبل المتین} می‌گویند:

«قدر» در لغت به معناى اندازه کردن، مقدر ساختن، قرار دادن چیزى به تعداد مخصوص و به شکل و شیوه مخصوص است. همچنین به معناى تعدیل کردن، به مقدار معینى قرار دادن، تقدیر و تدبیر امور خلقت، حکم و قضا و به مفهوم اندازه معین طبق مصلحت و به مقتضاى حکمت است. پس شب قدر یعنى شب مخصوص رقم زدن سرنوشت انسان و برنامه‌ریزى کردن. به همین جهت آن را شب قدر مى‏نامند؛ چون خداوند آنچه را در طول سال انجام خواهد گرفت، در آن شب، تقدیر و تعیین مى‏کند، همانند حیات و مرگ، خیر و شر، طاعت و عصیان، سعادت و شقاوت، توسعه و تنگى رزق و معیشت و… و این گفتار، عصاره و مضمون آیه چهارم سوره «دخان» است که به صراحت بیان شده است:

«فیها یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکیمٍ

در آن شب هر امرى بر اساس حکمت (الهى) تدبیر و جدا مى‏گردد»”

حافظ در شب قدر هوس عشق بازی می‌کند “چون خداوند آنچه را در طول سال انجام خواهد گرفت، در آن شب، تقدیر و تعیین مى‏کند.”  او امیدوار است که تقدیر الهی این باشد که این هوس تبدیل به واقعیت گردد.  چه کاری بهتر از همخوابی با معشوق و نوشیدن شراب در مجاورت دوست نه یک شب، که تمام شبهای سال!  از آنهایی که این شب را به خواندن قرآن و دعا می‌گذرانند باید پرسید که چرا به تقدیر الهی احترام نمی‌گذارند و هر شب سال را به عبادت نمی‌پردازند؟

اشعار حافظ در باره ماه رمضان و شب قدر به تنهایی گواه محکمی بر عدم تعهد او نسبت به اسلام و قرآن می‌باشند.  توضیح این موضوع که حافظ  به چه علت از ماه رمضان، که بایستی بهترین ماه برای یک قرآن دوست و حافظ قرآن باشد، تا این اندازه گریزان است بر عهده حافظ شناسانی است که او را مسلمانی قرآن دوست می‌دانند.  بد نیست به منظور پی بردن به مقام ماه رمضان و شب قدر در اسلام،  نگاهی هرچند کوتاه هم به اشعار مولوی بلخی در رابطه با ماه رمضان بیندازیم.  مولوی در ابیاتی از غزل های شماره    ۳۷۰ و ۲۸۲۷ می‌گوید:

آمد رمضان و عید با ماست          قفل آمد و آن کلید با ماست

بربست دهان و دیده بگشاد       وان نور که دیده دید با ماست

آمد رمضان به خدمت دل       وان کش که دل آفرید با ماست

در روزه اگر پدید شد رنج          گنج دل ناپدید با ماست

 

می لعل رمضانی ز قدح‌های نهانی          که به هر جات بگیرد تو ندانی که کجایی

رمضان خسته خود را و دهان بسته خود را        تو مپندار کز آن می نکند روح فزایی

مولوی می‌گوید که رمضان به خدمت دل می‌آید و برای شخص روزه دار روح فزایی می‌کند حال آنکه حافظ در این ماه، که برایش به اندازه یک عمر طولانی است، احساس دل‌ مردگی می‌کند.

 و در غزل های ۱۶۰۲، و ۲۶۷۲می‌گوید:

گر چه ایمان هست مبنی بر بنای پنج رکن          لیک والله هست از آن‌ها اعظم الارکان صیام

لیک در هر پنج پنهان کرده قدر صوم را          چون شب قدر مبارک هست خود پنهان صیام

 

دلا در روزه مهمان خدایی          طعام آسمانی را سرایی

در این مه چون در دوزخ ببندی          هزاران در ز جنت برگشایی

برای اهل سنت، پنج رکن ایمان عبارتند از شهادتین (بر زبان جاری کردن لااله الالله و محمد رسول الله) ، نماز، روزه، زکات و حج.  مولوی می‌گوید که روزه از شهادتین و نماز و زکات و حج مهمتر است.  در این ابیات اهمیت شب قدر برای مولوی نیز به وضوح قابل مشاهده است.  سایر ابیات او در باره ماه رمضان هم به همین اندازه مثبت هستند.  ابیاتی هم دارد که در آنها از نوشیدن شراب در این ماه صحبت می‌کند ولی از آنجا که در این ابیات شراب به وضوح و بدون هیچ شبه‌ای شراب عشق است این اشعار زیبایی اشعار مشابه حافظ را ندارند و توضیح واضحات می‌باشند.  برای مثال در غزل های ۱۲۱۴ و ۱۴۴۰:

خیال دوست بیاورد سوی من جامی          که گیر باده خاص و ز خاص و عام مترس

بگفتمش مه روزه‌ست و روز گفت خموش          که نشکند می جان روزه و صیام مترس

 

میان روزه داران خوش شراب عید در می کش         نه آن مستی که شب آیی ز ترس خلق چون کزدم

بخور بی‌رطل و بی‌کوزه میی کو بشکند روزه        نه ز انگورست و نی شیره نی از طزغو نی از گندم

شرابی نی که درریزی سحر مخمور برخیزی         دروغین است آن باده از آن افتاده کوته دم

این ابیات همگی از غزلیات شمس است که در آن «سلطان عشق» غزل های عاشقانه بسیاری نیز سروده است.  حافظ در شب قدر، که مولوی آنرا شب مبارک روزه پنهانی می‌داند، هوس عشق بازی می‌کند و   پایان آن شب را به می‌گساری می‌گذراند.  او حتّا یک بیت مثبت در باره ماه رمضان نسروده است.  مولوی مهم ترین رکن ایمان را روزه می‌داند ولی حافظ که عشق را بالاتر از روزه و حج می‌داند در انتظار است تا هلال ماه نو پیدا شود تا باده نوشی را آغاز کند:

ثواب روزه و حج قبول آن کس برد          که خاک میکده عشق را زیارت کرد

بیا که ترک فلک خوان روزه غارت کرد          هلال عید به دور قدح اشارت کرد

شاید با اندکی اغراق بتوان گفت که حافظ از ماه رمضان بیزار است، و از اینکه مجبور به تظاهر به روزه داری است ملول و دلمرده.  مولوی درست برعکس حافظ، روزه را مهم ترین رکن ایمان و ماه رمضان را در خدمت دل و روح افزا می‌داند.  اکثر ایرانیان اما از مولوی تنها غزلهای عاشقانه‌‌اش را  می‌شناسند و از جنبه دیگر شخصیت او آگاهی ندارند.  حافظ شناسان مسلمان از طرف دیگر چهره‌ای از حافظ به دوست دارانش ارائه می‌کنند که هیچ شباهتی به شخصیت واقعی او ندارد.  در نوشته‌های بعدی به مطالعه برخی از موانعی می‌پردازیم که دوست داران حافظ را از دریافت برخی از پیامهای مهم او محروم می‌کنند.

جَبَلی قُم قُم

 

 

 

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)