تعیین دستمزد کارگران در سال ۹۹، با تعدی دیگری به قدرتِ خرید کارگران همراه بود. حداقل دستمزد کارگر دارای یک فرزند طبق رقم سبدِ معاش شهریور که در کمیته دستمزد شوریعالی کار محاسبه شده و به ضرایب سازمان‌ بین‌المللی کار نزدیک‌تر است، فقط ۱۱ روز از زندگی کارگر را تامین می‌کند و نیروی کار را مجبور می‌کند تا برای گذران ۱۹ روز بعدی مجبور به اشتغال دوم شود. مثل اینکه کارگر به اندازه ۳ نفر کار کند و پول یک کارگر را دریافت کند؛ اگر ارزش اضافه‌ی تولید شده توسط کارگر و سودی که نصیب کارفرما می‌کند، در نظر بگیریم، این تعدی ابعاد وسیع‌تری نیز پیدا می‌کند و ابعاد فقر کارگران را حتی نسبت به کارگران دیگر کشورها نشان می‌دهد.

تلاش می‌شود تا نارضایتی بزرگی که در پی تعیین دستمزد کارگران شکل گرفت، به سمت احتمال تجدیدنظر در دیوان عدالت اداری از سوی رسانه‌ها کانالیزه شود و در این مسیر از ظرفیت بسیج عدالتخواهی، خانه کارگر،  شوراهای اسلامی کار، خبرگزاری‌ها، مطبوعات و هر آنچه در دسترس بود استفاده شد. در این بین گرایش‌های رادیکال و رفرمیست طبقه‌ی کارگر با جنبش‌هایشان حول مسئله دستمزد و پرچم‌های سیاسی قطبی می‌شدند و سعی می‌کردند، تصویر فردای مطلوب خود را در مسئله امروز ترجمه کنند. هر یک نگاهی به موضوع دارند و زمین بازی خود را در جایی می‌بینند. بیانیه “اعتراض به دستمزد” نیز تلاش بخشی از جنبش رفرمیستی بود که اگرچه در دفاعیات مطرح شده از سوی امضاکنندگان عَلَم واقعگرایی را بلند کرده اما می‌توان نشان داد، فارغ از پروپاگاندای پوپولیستی‌شان در اصل کدام واقعیت طبقاتی را نمایان می‌کنند که در ادامه به آن می‌پردازم.

بیانیه‌ای تحت عنوان “بیانیه اعتراض به دستمزد” توسط حدود شش هزار نفر به امضا رسیده که ضمن اعتراض به دستمزد مصوب شورایعالی کار، از درِ ارائه راهکار وارد شده و «اصلاح اساسی ساختار شورای عالی کار و بالا بردن وزن کارگران در این ساختار» را به عنوان یک مطالبه اساسی مطرح کرده «و ضمن حمایت از عملکرد نمایندگان کارگری شورایعالی کار در عدم پذیرش پیشنهادات ناعادلانه و غیرقانونی» خواسته تا «خروجی جلسه شورای عالی کار به علت عدم رعایت سه‌جانبه‌گرایی، ملغی شود.»

واقعیتی که رفرمیست‌ها نمی‌بینند

بی‌سبب نیست که آنان به جای تحلیل ریشه‌ای ویژگی‌های سرمایه‌داری در ایران و ریشه‌های ناگزیری استبدادِ مزدی بورژوازی ایرانی، مشکل دستمزد در ایران را به برقراری سه‌جانبه‌گرایی و حضور نمایندگان واقعی و افزایش وزن کارگران در شوریعالی کار تقلیل می‌دهند. آنان به شیوه‌ی نهادگرا-کارکردگرایان و کاملاً مکانیکی روابط اجتماعی و طبقاتی را منتج شده از نهادها و دستگاه‌ها می‌دانند؛ توازن قوای اجتماعی و طبقاتی را که گسل‌های مهمی از جمله عروج جنبش کارگری در سال ۹۷ و اعتراض به خصوصی‌سازی‌ها طی این سال‌ها، داشته از تحلیل-نه صرفاً بیانیه- پاک می‌کنند تا یک شرایط تخت را به تصویر بکشند که همه تلاش‌های طبقه‌ی کارگر چه در قالب سازماندهیِ درونی و چه در قالب حرکت‌های خودبه‌خودی و انفجاری در خیزش‌ها را حذف کنند. مشخص است که چنین پَرشی در تمامی متون تاییدی از بیانیه اعتراض به دستمزد عامدانه است. حال این پرسش ایجاد می‌شود که آنان چه تصویری می‌دهند؟

 کاظم فرج‌الهی در متن دفاعیه‌ی خود درباره بیانیه اعتراض به دستمزد می‌نویسد: «[این بیانیه] یک مطالبه خاص را مطرح می‌کند، آن هم در شرایط و توازن موجود که نه جامعه در آستانه انقلاب هست و نه هیچ تشکل کارگری مستقل و کارآمدی موجود است و صفوف کارگران هم آن قدر فشرده و سازمان‌یافته نیست که سطوح و اشکال دیگری از اعتراض و عمل اجتماعی ممکن باشد.» بنابراین چون از نظر ایشان در یک چنین دوران تاریکی هستیم: « [نمی‌شود که]بگویی مرا با شورایعالی کار و … و این سامانه‌های عقب‌مانده کاری نیست. برسمیت نمی‌شناسم و سازش نمی‌کنم و بپنداری بزودی که انقلاب شده و کارگران آزاد خواهند شد و همه چیز درست در جای خود قرار خواهد گرفت. تو گویی که امام زمان … و خلاصه پشت این گونه سخنان و شعارهای رادیکال و انقلابی قرار بگیری و بی‌عمل بمانی! اما اگر قرار است در این شرایط و روی زمین، که نیرویی برای اعتراض درمحل کار و خیابان هم موجود نیست، واکنشی نشان داده برای بهبود شرایط تلاش و مبارزه کنی و بر سر مزد چانه بزنی چه می‌کردی.»

 

حذف اراده به لحاظ شیوه‌ی برخورد

جدا از اینکه بی‌عملی را این روزها همه حواله یکدیگر می‌کنند، در اینجا مشخصاً باید این پرسش را مطرح ‌کنیم: آیا تشکل مستقل طبقه‌ی کارگر و تلاشش برای تحول در شیوه‌ی تولید سرمایه‌داری در دستگاه تحلیلی شما، یک داده “عینی” است؟ آیا عمل سازماندهی طبقه برای یک چنین عملی در حوزه عینیت قرار می‌گیرد و بحث «اراده» از آن فاکتور گرفته می‌شود؟ اگرچه آنان مخالفان خود را به داشتن «شیوه‌ی برخورد کمال‌گرایانه و منزه‌طلبانه» متهم می‌کنند؛ بی‌آنکه ارجاعی به گره‌گاه‌های احتمالاً متافیزیکی برخوردِ مخالفان داده باشند، اما به واقع خودشان بدون کاربستِ ماتریالیسم دیالکتیک پیش می‌روند. شیوه‌ی برخوردی که می‌تواند پشتوانه گروه‌های کاملاً متفاوت از نحله‌های فکری چپ یعنی طرفداران «پاشیدن بذر حقیقت در طبقه‌ی کارگر و انفعال فعال‌ها» و «رفرمیسم» و البته دیگر نحله‌ها باشد؛ اگرچه آنان این «ظن» را انکار می‌کنند و باور دارند که انقلابیونی هستند که در رفرم‌های جاری دخالت می‌کنند. این نگاه در گذشته‌ی تاریخ چپ ایران، توده‌اییست‌ها و اکثریتی‌ها را به اکت وعمل وا ‌داشت و امروز شاید از آن نفرات خبری نیست اما راهشان همچنان یک واقعیت طبقاتی را نمایندگی می‌کند. در واقع این نوع نگرش نمرده، بلکه رفرمیسم به عنوان یک گرایش در طبقه‌ی کارگر به اندازه رادیکالیسم، واقعیت عینی و ماتریالیستی دارد و طرفداران این نحله نیز همیشه در لباسی در طی مبارزات طبقاتی خود را نشان خواهند داد و طرفی از قائله را می‌گیرند.

در تبیین فلسفی که مارکس در تقابل با فوئرباخیسم و آنارشیست‌ها و هگلیسم صورت‌بندی می‌کند؛ شیوه‌ی برخوردِ ماتریالیسم دیالکتیک یعنی باور به قوانین حرکت در تاریخ جهان مادی را مبنا قرار می‌دهد. در جهان مادی نبرد طبقات عنصر محرک تاریخ در تغییر انقلابی شیوه‌های تولید گوناگون بوده است. شیوه‌ی تولید سرمایه‌داری نیز ازلی نبوده و از آنجا که نبرد طبقات-در اینجا طبقه‌ی کارگر- به عنوان عنصر محرک در صورت فراهم بودن عنصر ذهنی، می‌تواند شیوه‌ی تولید سرمایه‌داری را مثل شیوه‌های ماقبل خود به نابودی بکشاند، بنابراین «ابدی نگرفتن» سرمایه‌داری یک برخورد ماتریالیستی، زمینی و ضمناً دیالکتیکی است. یا به عبارت دیگر غیر ممکن فرض کردن نابودی سرمایه‌داری و کد دادن به طبقه‌ی کارگر برای بسنده کردن به تمام راهکارهای بورژوایی از ماتریالیسم دیالکتیک منتج نمی‌شود. این کارِ آنان، در عینحال محروم کردن از راهکارهای مبتکرانه‌ی مبتنی بر واقعیت‌های عینی کارگران نیز هست.

اگر تحلیل و جهانبینی خود را از مبارزه طبقاتی و قوانین حرکت در جهان مادی امروز یعنی شیوه‌ی تولید سرمایه‌دارانه آغاز کنیم، پس نمی‌توان سازماندهی عنصر متحول‌کننده‌ی نظام سرمایه‌داری یعنی طبقه‌ی کارگر را در حوزه عینیت قرار داد و این امر در حوزه شرایط ذهنی قرار می‌گیرد. به این دلیل است که نگاه دترمینیستی و آیین تعظیم در برابر راهکارهای بورژوازی را که رفرمیست‌ها به کارگران تزریق می‌کنند، نقد می‌کنیم.

 

رفرمیستم با سیاست کار دارد

در یک چنین نگرشی است که حتی در دل حاکمیت مستبدترین بورژوازی‌ کشورها نیز می‌توان ایده‌های مبتکرنه‌ای برای اتحاد و آگاهی پرولتری طبقه، به دست داد و پویایی گرایش رادیکال طبقه‌ی کارگر را حتی در رفرم و تغییر شرایط امروز و آتی خود به چشم دید. برعکس ادعاها، رفرمیست‌ها جواب سیاسی-نه صرفاً صنفی- خود را ساخته و پرداخته‌اند و توازن قوای اجتماعی و طبقاتی را به جدال قدرت در نهادها و دستگاه‌ها تقلیل داده و فقط آنجایی به آن اشاره می‌کنند که بخواهند جمله معترضه‌ای برای ناامیدی بیان کنند و مُسکن‌های بورژوازی در مقابل تضاد طبقاتی را ضمانت کنند.

به واقع سرمایه‌داری از آنجا که مجبور به سرپوش گذاشتن بر تضاد کار و سرمایه است و از آنجا که طبقه‌ی کارگر مجبور است برای کسب اندک حقوقی از خود دست به اعتراض بزند، حرکت‌های خودجوش و “خوبه‌خودی” همیشه در طبقه‌ی کارگر موجود بوده، تشکل‌های کارگری بورژوایی- به لحاظ جهت‌گیری طبقاتی- همچون شوراهای اسلامی کار و انواع اتحادیه‌های ریز و درشت نیز از سوی بورژوازی به عنوان محدوده مجاز به کارگران معرفی شده است؛ ردصلاحیت کارگران در ساختار شوراهای اسلامی کار فقط یکی از نشانه‌های تمهید بورژوایی برای تعیین محدوده مجاز به آن است. در ایران که بورژوازی طبق تقسیم کار جهانی سرمایه‌داری مجبور به بالا بردن هرچه بیشتر نرخ استثمار و ارزان‌سازی بیش از حد کارگران است، سندیکالیسم حتی در حد کاریکاتوری از سندیکالیسم اروپایی نخواهد بود. آیت نیافر در متن خود می‌نویسد: «سه‌جانبه‌گرایی از آستین سندیکالیست‌ها بیرون نیامده که منحصر به خودشان باشد. این شکل  “مذاکره سه‌جانبه” حاصل تجارب و  توافق هایی است که بین کارگران معترض و اعتصابی با کارفرمایان بدست آمده، حاصل تجربیات و زحمات سالها مبارزه است.» اما اتفاقاً سه‌جانبه‌گرایی عینیتی است که از آستین بورژوازی و سندیکالیست‌ها، یعنی کسانی که حاکمیت بورژوازی را فرض می‌گیرند، درآمده است. هیچگاه به «سازش‌پذیری طبقات» باور نداشته‌ایم. به رفرم باور داریم اما رفرمیسم نه؛ و فکر می‌کنیم که “میدان مبارزه” را نه در تغییر و تحولات شورایعالی کار بلکه باید در تغییر توازن قوا و سازماندهیِ همین امروز طبقه‌ی کارگر دید.

هیچ نگاه دُگمی به کارگران عضو شوراهای اسلامی کار نباید داشت، بلکه باید طرفدار به میدان کشیدن توده طبقه‌ی کارگر در سرنوشت خود از طریق مجامع عمومی پویا بود؛ محافلی متشکل از تمام کارگران که به صورت منظم و شورایی مسائل جاری و آتی خود را به بحث و بررسی گذاشته و راهکار مقتضی مسائل کارگری را ارائه کند. طبیعی است که دور هم نشستن کارگران را در آمفی تئاتر کارخانه هیچ‌کسی نمی‌تواند ممنوع کند یا به اجازه از دولت منوط کند و تا زمانی که توده کارگران حمایت عینی و واقعی از نمایندگانِ-نمایندگی کوتاه یا بلندمدت- برآمده از دل این جلسات داشته باشند، کارفرما و دولت در بحران‌ها و شرایطی که بیم به هم ریختن توازن قوا را دارد، با آنان بر سر میز مذاکره هم خواهد نشست. چنانکه اخیراً نمایندگان کارگران کشت و صنعت هفت‌تپه، درباره مسئله خصوصی‌سازی این شرکت با رئیس قوه قضاییه پای یک میز نشستند و استدلال منطقی خود را در باب چرایی کنار زدن شورای اسلامی کار در این شرکت مطرح کرده و به عنوان نماینده‌ از جانب کارگران حرف زدند. جالب اینجا است که برخی از این نمایندگان بعد از اعتراضات سال ۹۷، حکم ۵ سال حبس از قوه قضاییه دریافت کرده بودند. دستاوردی که در مذاکرات نمایندگان این کارخانه‌ها تا کنون شاهد بوده‌ایم، از دل همین تغییر توازن قوا و عمل آگاهانه توده کارگران-آگاهی ماتریالیزه پرولتری- بیرون آمده است؛ نه از دل سه‌جانبه‌گرایی به مثابه چارچوب محتوم.

نکته دیگر اینکه چطور می‌توان موضع «پشت سر شوراهای اسلامی کار صف‌بندی کنید» را صرفاً با مسئله‌ی سرکوب توجیه کرد، وقتی به خوبی می‌دانیم که بارها حتی اعضای شورای اسلامی کار نیز به علت کار صنفی از کار اخراج شده‌اند و مصونیت‌ طرح شده در قانون کار نیز تنها روی کاغذ باقی مانده است؛ حتی در برخی کارخانجات از شکل‌گیری شوراهای اسلامی کار نیز از طرف کارفرما ممانعت شده است و ادارات کار نیز در بسیاری از موارد کوچکترین عملی برای تشکیل شوراهای اسلامی کار توسط کارگرانی که خواهان آن بودند، انجام نداده است؟

بحث بر سر خوب یا بد بودن افراد نیست. کارگران دغدغه‌مند و فعالی هستند که به علت محدودیت در ایجاد تشکل و تعدی به مزد و امنیت شغلی از سوی بورژوازی و به این علت که بورژوازی به طور مداوم نگاه مطلوب خود را درباره سه‌جانبه‌گرایی یا شوراهای اسلامی کار و به طور کلی وضعیت طبقه‌ی کارگر از طریق مدرسه، دانشگاه، رسانه، پلاکاردهای تبلیغاتی و بیلبوردها و همه چیز به کارگران تزریق می‌کند، هنوز چاره‌ی کار را در تشکل‌های دست‌ساز می‌بینند. بنابراین حتی اگر بیانیه مذکور، نه شش هزار امضا بلکه ۶۰ میلیون امضا هم داشت، فرقی در اصل موضوع نداشت که آنان چیزی جدا از آگاهی بورژوایی نساخته و نپرداخته‌اند.

این آگاهی را که آنان از آن حرف می‌زنند باید یک آگاهی بورژوایی تلقی کرد؛ یعنی در دایره مُجازی قرار دارد که بورژوازی تعیین می‌کند. دقیقاً به این خاطر که به کارگران القا می‌کند که «فعلاً» سرمایه‌داری فرض است؛ پس «فعلاً» زیر پرچم تشکل‌هایی که آنها تعیین کرده‌اند، دست به دعا برآرید.

اگرچه رفرمیست‌ها معتقدند افزایش دستمزد به نسبت بالاتر ۳۵ درصد برای سال ۹۸ دستاورد تلاش نمایندگان کارگری شورایعالی کار بود-و اگرچه درباره تلاش و نیت شخصی افراد حرف نمی‌زنیم- اما علت واقعی آن، مبارزات تاریخی طبقه‌ی کارگر در سال ۹۷ بود که موجب فشار بر بورژوازی و به هم خوردن توازن قوا و روی میز جامعه قرار گرفتن مسئله طبقه‌ی کارگر شد. واژه کارگر را همین جنبشِ زنده، پویای طبقه‌ی کارگر به ادبیات سیاسی حاکمان در پارلمان و دولت بازگرداند.

 

پروژه‌های شکست‌خورده رفرمیست‌ها

پروژه سیاسی رفرمیست‌ها مدت‌هاست که شکست خورده و دیگر طرفداری ندارد. آنان که زمانی پشت سر «جنبش سبز» و «اصلاح‌طلب‌ها» به صف شدند و رأی بنفش جمع می‌کردند، اکنون یادی از ایام‌شان نمی‌کنند اما به یاد داریم که با همین تحلیل که حسن روحانی آزادی‌های سیاسی برای طبقه‌ی کارگر به ارمغان می‌آورد، چه تبلیغاتی که نکردند و همچون امروز مخالفانشان را بی‌عمل نامیدند. حال با شکست پروژه‌ی سیاسی، اکنون می‌خواهند برای مدعیان دیگرِ بورژوازی پشت سر سه‌جانبه‌گرایی سیاهی لشگر جمع کنند. متأسفانه آنان هیچگاه به اشتباهات تاریخی خود معترف نمی‌شوند.

مسئله این است که تمام تفکر آنان مبنی بر اینکه رفرمیست‌ها در واقعیت سیر می‌کنند و ما «انتزاع» می‌کنیم؛ اهل تخیل و «کمال‌گرا» هستیم فقط به این دلیل است که اساساً بارِ «برداشتن گام بزرگ» یعنی تغییر تاریخی را از دوش خود برداشته‌اند و مهم‌تر اینکه آن را از شیوه‌ی برخورد و جهانبینی خود حذف کرده‌اند و چیزی که آنان قصد تغییرش را دارند، همان مشغولیاتی است که بورژوازی به عنوان «دایره‌ی مجاز» برای طبقه‌ی کارگر تعیین کرده است؛ چراکه بورژوازی هم می‌داند، نبرد کار و سرمایه هیچگاه به صفر نمی‌رسد و همیشه سوپاپ اطمینانی نیاز است- یعنی دموکراسی که بورژوازی آن را تعریف می‌کند و توهم تأثیرگذاری و دخالتگری ایجاد کردن. ما به همه این دست افراد احترام می‌گذاریم اما دستِ کم «سازش» را انقلابی توصیف نکنید!

مریم وحیدیان

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)