اصولا در بوطیقای ارسطویی هدف غایی یک نمایش کاتارسیس مخاطب است چرا که اکت تراژیک موجب تلنگرزدن به مخاطب می‌شود و مخاطب با احساس ترس از انجام اکت تراژیک عواقب آن را در زندگی واقعی خود تجسم می‌کند. پس یگانه هدف تئاتر ارسطویی پالایش مخاطب است و این فرم سرکوب امروزه وارد حیطه سیاست شده است و دولت‌ها با اجرای نمایشی کمدی سعی در پالایش شهروندان خود دارند.

در دوران قبل حکومت‌ها با استفاده از مجازاتی که از طریق قوه قضا اعمال می‌شد و آن را نشان می‌دهد و جلسات دادگاه نیز به صورت علنی در برخی کانال‌ها پخش می‌شد و یا حتی صفحات حوادث روزنامه‌ها مملو از چنین مطالبی بود که با یک پلات خطی سعی در ایجاد حس رعب و وحشت در شهروندان خود را داشت و یا حتی ما به کرات شاعد مجازات اعدام در ملأ عام بوده‌ایم که این حربه‌ی در دولت نوپای اسلامی در عراق و شام به اوج خود رسیده بود و هدف‌شان نیز فقط تذکر و اخطار به دیگران بود که در صورت انجام آن عمل چنین مجازاتی در انتظارشان خواهد بود.

دولت‌ها با اتخاذ اصول و قواعد ارسطویی جهان را به صحنه یک تئاتر تبدیل کردند و بازیگرانش عموما شکنجه‌گر و بازجو و دکور آن نیز با میله‌های زندان تزئین شده‌است و تماشاگران از ترس و وحشت به خود پیچیده‌اند و راهی جز اطاعت ندارند.
این فرم از اداره و مدیریت که تا اکنون نیز اندکی تغییر نکرده است با آمدن کروناویرویس جدید یعنی کووید۱۹ کمی از ساختارش متزلزل شد و با آشنایی‌زدایی از جهان قبل جهانی جدید ارائه کرد که میتوان گفت بدتر از قبل به‌شدت ارسطویی تر است چون الان اکت تراژیک یعنی بیرون رفتن از خانه و هرکس این کار را انجام دهد به مرضی مبتلا می‌شود که کسی نمی‌داند چیست چرا که هر روز به موارد علائم آن افزوده می‌شود. پس دولت‌ها با نشان دادن قربانیان در بیمارستان‌ها و شیوه تدفین آنها سعی در کاتارسیس شهروندان محبوس دارند.

اگر چه هستی ما متکی بر مکان و زمان است ولی این‌بار کارگردان این تئاتر با تعریفی جدید از مکان و زمان سعی در اثبات نظریه‌های خود دارد و آن‌هم بحث قدیم و حادث فلسفه اسلامی است چرا که به گونه‌ای برای پلات خود برنامه‌ریزی کرده که کووید۱۹ حادث است ولی بشدت هم ابدی خواهد بود چون با توجه به نظرات پزشکان و اپیدمی‌شناسان و حتی دولت‌مردان کووید۱۹ دیگر مهمان ناخوانده نیست بلکه صاحب خانه است و راهی هم برای فرار از آن وجود ندارد چون تنها طریق استحکام و تحقق اهداف ما است پس انسان‌ها نیز متعاقبا از ساحت قدمت خود به سوی یک نوع محو و فنا می‌روند و ادیپ‌وار بار دیگر باید کور شوند چون آگاهی از حقیقت تاوان خاصی دارد.

مکان و زمان در این پروژه‌ی مخوف معنای سابق خود را از دست داده‌اند و زمان بیشتر از هر وقت دیگر به بطالت و آماده کردن خود برای مرگ سپری می‌شود و این بار ما با تئاتر سکوت و سکون بکت طرف هستیم که در انتظار گودو می‌خوانیم:

ولادیمیر: خب؟ چیکار کنیم؟
استراگون: بیا کاری نکنیم، مطمئن تره!

بله واقعا باید کاری نکنیم و این پیوند نامبارک بوطیقای ارسطویی و تئاتر ابزود در دنیای کرونایی هستش که مانع انجام هرگونه عملی می‌شود.

اگر زمان در پلات مشخصی حرکت کند دقیقا هدف‌ها دولت‌ها تحقق می‌یابد همان گونه که در دوران قبل کرونا بوده است ولی با کرونا زمان دچار وقفه میـشود و دولت‌ها وقت کافی برای شناخت نقاط کور پیدا می‌کنند پس هرگونه صدای مخالفی در نطفه خفه‌خواهد شد.

این روزها کوره‌های آدم سوزی جای خود را به بیمارستان‌های صحرایی داده‌اند و با لباس‌های مخصوص و وحشتناک مردم به قعر قبرهای چهار متری و حتی بیشتر می‌کشانند تا ثابت کنند که سادیسم جوهره‌ی سیاست است پس به جای این کار شهروندان خودآزاری کنند تا به وسیله‌ی شکنجه‌گران مدرن بیمارستان‌های صحرایی اذیت شوند. مردم این روزها در خانه در حال خودآزاری مفرط هستند و ادعاهای دولت‌ها دال بر وجود خشونت خانگی نیز ساختگی است چرا که ساختار پیچده سیاست خود و دیگری را حذف کرده است پس هر دگرآزاریی در حکم خودآزاری است.

این خودآزاری که در حکم همان انتظار عشق سال‌های وبا است که با مرگ رقیب پایان می‌پذیرد و فرجام کار وصال فرمینا حاصل می‌شود ولی آن وقت خیلی دیر می‌شود ولی این خودآزاری با وعده‌های پوشالی پوشانده می‌شود.
کووید۱۹ این کارکتر عرصه‌ی تئاتر نئوارسطویی که حال ما را منتظر نگه‌داشته و از کار خود گره‌گشایی نمی‌کند یحتمل تا وقت مجهول ما را در تعلیقی منحوس نگه میدارد.

یادگار رحمانی

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)