گویی ناگهان هر چیز در این جهان بی پایه و معنا شده است. شبحی هولناک در زمین در گردش است. هزاران انسان میمیرند و خانواده ها داغدار می شوند و انسان ها در کنج تنهای رنج می کشند و آرزوهای بسیاری برباد می رود. هنگامه ای که مرگ بی درنگ از زندگی پیشی می گیرد و ارزش های جهانشمول اخلاقی پایمال وافعیت تلخ یکه تازی این ویروس شده است، زیرا مساله ی اساسی برای هرکس این روزها زنده ماندن است. خودپرستی و حفظ سلامتی خود، در این دوران جا را برای ارزش های دیگر انسانی سخت تنگ کرده است.


این ویروس کاستی های اخلاقی تک تک ما و کاهلی حکومت ها و مردمان را در کاشت و برداشت بذرهای مهرورزی و مدارا آشکار کرده است، گویی سیلی سختی است بر صورتها تا باور کنیم که دیربازی است که ما انسان های دوشفه ایم. فرشته ای و هیولایی که غرق خودخواهی، شهوت مقام و شیفته ی کالاست و خشونت و دستبرد به طبیعت برایش امری عادی و مجاز است، که بر نیمه نیک و فرشته وتر ما چیره و راه ذهن و زبان دوستی و حفیقت گفتن و ریستن را بسته است.

اما من می گویم، دوران این چنین زیستن و اندیشیدنی بس زود گذر است و ما هنوز توان دریافتن معنا و ارزش های والای انسانی را داریم اگر باور کنیم که ناچار به انتخاب بدبختی و رنج های خود نیستیم، بلکه گزینه ی انتخاب واکنش به هر بدبختی با ماست. گزینه ی اینکه به هنگام بحران ها و این بلای ویروسی، به راستی چکار کرده ایم؟ انتخاب آفرینش و گسترش عشق و شهامت و شور در خود و دیگران در شکست یاس و نومیدی. و ارزش برجسته دیگری که آن شیوه ی روایتی است که از این فاجعه می کنیم اینکه چگونه درد و رنجمان را بیان و با دیگران در میان گذاشته ایم.

این مصیبت هم مانند مصیبت های دیگری خواهد گذشت و انچه میماند، روایتی است که تاریخ از انتخاب های ما کرده است.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)