چند روز است که می‌خواستم درباره تجاوزگری ترکیه به روژاوا و خیانت قابل انتظار آمریکا به کردها و بخصوص در باره هِورین خلف چیزی بنویسم، اما نتوانستم. قلبم و قلمم قفل شده است. می‌خواستم درباره بی‌اعتنایی حیرت‌انگیز افکار عمومی و رسانه‌های فارسی‌زبان داخلی و خارجی در باره او بنویسم، دیدم حتی توان و انگیزه گله‌ و درددل‌ هم ندارم. تاریخ ایران و خاورمیانه پر است از کسانی که خواسته‌اند برای مردم زجرکشیده و جامعه خود کاری بکنند، اما سرنوشت اغلب آنها یکسان بوده است: «کشته شده‌اند». آنهم در بی‌اعتنایی و بی‌خیالی اکثریتی که سرش در سرگرمی‌ها و تفریحات و انواعی از مخدره‌های نابودگر فکر و اندیشه گرم بوده است. آنانی که قهرمانان خود را می‌کُشند، آما آرزوی پیدا شدن قهرمانی برای نجات کشور را می‌کِشند. آنانی که از روی بیچارگی یا به قدرت‌های استعماری دل می‌بندند و یا الگوی خود را در میان شخصیت‌های تاریخی هزاران ساله جستجو می‌کنند.

هورین خلف را کشتند، چون در فکر «ساختن و آبادانی و جامعه‌ای عادلانه‌تر» بود و نه در فکر «ویران کردن و غارت کردن و اقامت گرفتن از کشورهای غربی». چون مانند داعشی‌ها دست‌پرورده و تحت حمایت قدرت‌های استعماری و عوامل منطقه‌ای آنها نبود. به همین دلیل بود که در عنفوان جوانی و در آغاز راه آرمان‌های بلند خود به دست مدعیان افراطی اسلام‌گراییِ تحت حمایت ناسیونالیسم ترکیه‌ای به وحشیانه‌ترین شکل ممکن از میان برداشته شد.

کسانی که در همراهی با رسانه‌های استعماری، در قتل مبارزان مستقل و غیروابسته و فعالان ضدسلطه‌گری سکوت و بی‌اعتنایی می‌کنند، مثل همان رسانه‌ها و قدرت‌های متبوعشان با جنایتکاران همدستند. با جنایتکاران آینده نیز همدستند. چون بی‌اعتنایی راه را برای تکرار باز می‌کنند و مجوز تکرار می‌دهد. بی‌اعتنایی در قبال جنایت‌های دولتی و یا نادیده گرفتن آنها، خود یک جنایت مضاعف است.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)