برکشورم چه رفته است

که آلاله های بوستان در لاله های  گلستان غلطیده اند

بر کشورم جه رفته است

که دیرزمانی ، گرد مرگ  بر مرغزاران پاشیده اند

برکشورم جه رفته است

که سرو جوانی را در بیشه زارها کاشته اند

برکشورم جه رفته است  

که شبنم های جوانی نشکفته  کهنسال شده اند

باران ، به بار بر خشکسالی اندیشه ها

تا توفان درو کند باغ پریشانی مارا

ای آرزوهای به خون خفته ،

و ای آرمان های سرفروخفته

باران فرارسد ، اندیشه ها گل کنند تا فسون زندگی نهان شود

من یاد یاران و گمگشته بهاران فراموش نکنم

تا اشک مادران و فریاد همسران

جوشان نماید چشمه های خشکیده را

تا آب چشمه ها ، سیراب کند زندگی

برکشورم چه رفته است ،

 که گورستان ها ، بهشت آرامش زندگان

و زندگان را دیرگاهی است ، مرگ در آغوش فشارد

ای سپیدی سحر و ای نای جرس برآمده

کاروان شادی به راه فتاده تا بوسه عاشقان

بر گل و گلبرگ های زندگی خرامد

دیگر فسون کارساز نیست و

شراره خشم برخاک میهنم فرو فتاده

ای خاک فرونهاده و ای باددرون کاشته

توفان بسررسیده و زمزمه ها ،  بانگ شوند

اندوه مادران و اشک همسران

چشمه جوشان برپائی خشم جوانان شود

دیگر فسانه بس است ، بانگ بر آرید

خاک وطنم به جاست ، هلهله روزگار کنید

 

 

 

 

 

 

 

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)