پیشگفتار مترجم:

در ادامۀ ترجمۀ نوشته‌های آندیوف کوریبکو و روستیلاو ایچنکو دربارۀ جنگ ترکیبی (یا جنگ هیبرید) امروز مجلۀ استراتژیک STRATEGIQUE را نیز که حرفه‌ای‌ها و اساتید غالباً نظامی فرانسه در آن قلم می‌زنند به فهرست کتابشناسی‌ام افزوده‌ام.

مجلۀ استراتژیک شمارۀ ۱۱۱، ماه مه ۲۰۱۶ در ۱۶ مقاله به قلم اساتید و کارشناسان فن کاملاً به موضوع جنگ ترکیبی اختصاص دارد، و تلاش من نیز بر این است که با وجود تعدد کارهای سنگینی که به شکل اختیاری برای خودم تعیین کرده‌ام، این مطالب را نیز در فرصتهای مختلف جهت ارتقاء اشراف عمومی ترجمه کنم، و احتمالاً به این امید که بازتاب آن بتواند از فاجعه‌ای که با آن روبرو شده‌ایم جلوگیری کنیم، تا روز موعودی که در افسانه‌ها روایت کرده‌اند و قول داده‌اند که سرانجام پیروزی در عشق و از آن عشق خواهد بود، و از این پس جهان بشریت می‌تواند با عبور از دوران بهیمیت، در دوران پسا بهیمیت نخستین روز بشریتِ حقیقتاً متمدن را آغاز کند و سرانجام به حل مشکلات بنیادی و نوعی خود نائل بیاید. زیرا نباید فراموش کنیم که انسان دست کم از دیدگاه روانی به بیماریهای متعددی مبتلا بوده و برخی از آنها از گذشته‌های دور و نزدیک بر جا مانده و به ما منتقل شده است. بی گمان عبور از چنین مشکلاتی به آن شکلی که برخی از روانشناسان و روانکاوان ساده اندیشانه بدان دلسبته‌اند صرفاً با روان درمانی به شکلی که امروز رایج است، و یا حتا اطلاع رسانی، آگاه سازی عمومی و تقسیم شناخت بین مردم، به این امید که هر یک برای مثال با حل اختلال شخصیتی سرانجام به جامعه‌ای سالم و سرشار از نیکبختی دست خواهیم یافت. چنین امیدی گرچه شاید صد در صد بی نتیجه نیست ولی سرانجام در پای مناسبات خشونت بار سیستمیک و در پای نظم اجتماعی بیمار به نا امیدی تبدیل می‌شود. در نتیجه شناخت و آگاهی ما از مسائل و مشکلات عینی جهان واقع و نوع بشر باید پیامد‌های عینی در عرصۀ نظم اجتماعی داشته باشد در غیر این صورت آگاهی در نظم کنونی وقتی ارزش خواهد داشت که قابل تبدیل به هامبگر و در راستای منافع نهایتاً مخرب یک اقلیت بسیار ناچیز در سراسر جهان باشد. نه، ما به روان درمانی فردی، مثل کار ترجمه یا پژوهشی برای اشراف جمعی صد در صد نمی‌توانیم امیدوار باشیم، همانگونه که نمی‌توانیم انقلاب رایانه‌ای که به گسترش جهان مجازی و به مناسبات بیش از پیش مجازی انجامیده باور داشته باشیم و آن را با واقعیت عینی و زندگی در جانداراترین ابعادش معاوضه کنیم.

در این بحثها جائی برای آرمان خواهی نیست بلکه این نویسنده‌ها به شکل عینی از جنگ و چگونگی آن حرف می‌زنند… با توجه به سطح تهدیدات بین المللی برای کشورهای هدف گیری شده و به ویژه برای کشور ما ایران، با قطع نظر از اینکه چه نوع رژیمی در ایران حکومت می‌کند و یا اینکه ما طرفدار آن هستیم یا نیستیم، و با توجه به سطح بالای خسارات انسانی که از دوران انقلاب سبز تا بلوای اخیر که پرچم آن با علامت افزایش نرخ بنزین در ایران به اهتزاز درآمد، حداقل کاری که می‌توانستم انجام دهد ترجمۀ داوطلبانه در زمینۀ جنگ ترکیبی بود تا مگر با دستیابی به شناخت مکتوبی که اساتید فن در اختیار ما گذاشته‌اند، دست کم اگر نتوانستیم از فاجعه جلوگیری کنیم بدانیم که این رویدادها از کجا منشأ گرفته و مانند گروه هائی مانند فدائیان اقلیت گرفتار توهمات و هذیان نشویم که «لشگر کشی آمریکا به افغانستان و عراق» را با «فرصت طلبی جمهوری اسلامی برای کسترش نفوذ خود در منطقه» همراه کرده و یا تجلیات جنگ ترکیبی را ندیده گرفته و یا حتا آن را بجای قیام مردم در ایران علیه فقر و بی عدالتی تلقی کرده‌اند. نه اینکه در ایران فقر، بی عدالتی، اختلال تمدنی وجود نداشته باشد. در انترنت می‌توانیم دربارۀ فرار سفید یعنی خودکشی و خود سوزی برای رهائی از وضعیتهای تحمل ناپذیر مطالب بسیاری جستجو کنیم (گزارشات متعددی دربارۀ خودکشی زنان ایلامی و به همین گونه مردان در ایران منتشر شده) و مردم نیز در مقابل این همه بی عدالتی (…) بی آنکه ابزار کار اجتماعی مناسبی برای حل مشکلاتشان داشته باشند ساکت ننشسته‌اند، ولی از سوی دیگر عده‌ای از کارشناسان در زمینۀ جغرافیای سیاسی و استراتژی به ما چیز هائی می‌گویند، و این چیزها را «جنگ ترکیبی» یا «جنگ هیبرید» نامیده‌اند. در نتیجه، با آنچه برخی گروه‌های سیاسی به نام قیام مردمی تعبیر می‌کنند باید با دقت، هوشیاری و شناخت بیشتری از رویدادهای معاصر نگاه کنیم.

با یک نگاه سریع به نشریات خاصه اپوزیسیون‌های بهره مند از مزایای سقوط روانی و اختلال شخصیتی یعنی برگزیده‌های همان نظمی که فرد بیمار روانی، مشخصاً «خودشیفتۀ منحرف» – (بقول ماری فرانس هیری گوین روانشناس کار فرانسوی) -، مثل دونالد ترامپ را برای هدایت ابر قدرت جهان برگزیده، می‌بینیم که از قربانیان رویدادهای ایران به عنوان برگ برنده برای تاج و تخت خودشان استفاده می‌کنند، و کمتر کسی هست که بپرسد: چگونه می‌توانیم بی آنکه از مبارزۀ طبقاتی و عدالتخواهی دست بکشیم از این همه خسارات جانی، تخریب و وضعیت جنگی جلوگیری کنیم؟ و یا این همه قربانی واقعاً از کجا منشأ می‌گیرد؟ روشن است که ساده ترین کار نشان دادن جمهوری اسلامی ایران به عنوان مقصر اصلی ست، همانگونه که در مرگ ندا آقا سلطان قربانی صاحب امتیازی که بیش از قربانیان دیگر مورد توجه انقلاب رنگی قرار گرفت و همه رژیم را متهم و محکوم کردند.

این نوشته‌ها شاید اندکی نسبت به نوشته‌های آندریوف کوریبکو متفاوت بنظر رسد، زیرا «جنگ ترکیبی» را صرفاً به فن آوری‌های ایالات متحده و اولترا لیبرالیسم محدود نمی‌بیند. امیدوارم این نوشته‌ها با احتساب حسابی که ما در بالا برای نقش آگاهی نزد انسانها باز کردیم در پایان کار بتواند زمینه ساز نحلیل‌های دقیقتر و آگاهانه تر نزد تحلیل گران و خوانندگان از وضعیت کشورمان باشد.

حمید محوی

گاهنامۀ هنر و مبارزه/پاریس/۸ ژانویه ۲۰۲۰


سرمقالۀ مجلۀ استراتژیک شمارۀ ۱۱۱

ژرژ هانری سوتو[۱]

شمارۀ ۱۱۱ مجلۀ استراتژی مه ۲۰۱۶ به مدیریت جوزف هانروتن[۲] این موضوع را در همۀ وجوه آن مورد بررسی و تحلیل قرار داده و روشنگر یک سری از مسائل مهم و ضروری مربوط به مفهوم جنگ ترکیبی  است.

سرشت [جنگ] ترکیبی به همان اندازه قدیمی ست که خود جنگ. اصل اساسی ضربه زدن به دشمن است، و هر وسیله ای سزاوار خواهد بود، از اسب تروآ تا ابزارهای تبلیغات مذهبی یا ایدئولوژیک، و تا قیام اقلیتها در کشور دشمن.

ولی انکار ناپذیر این است که استراتژی کلاسیک اروپائی از دوران فردریک دوم (۱۲۵۰-۱۲۲۰) تا جنگ جهانی دوم اساساً استراتژی مبنی بر جنگ منظم و رو در روئیِ مستقیم بوده است. بازی شطرنجی که طی آن هر دو بازیکن رو در روی یکدیگر می کوشند تا حرکت بعدی حریف خود را پیشبینی و او را مات کنند (شمار مهره های گرفته شده اهمیت ثانوی دارد). اروپای استراتژی بزرگ کلاسیک فراتر از چیزی به نام جنگ فرعی یا «جنگ کوچک» برای درک سرشت ترکیبی (یا ترکیبیت) دچار مشکل بود. وقتی مولتک[۳] پس از سدان[۴] سروکارش به « دفاع ملّی» افتاد تا گامبتا[۵] و تا «فران تیرور»[۶] ، خیلی کمتر از گذشته از عهده برمی آید. وقتی تروتسکی در فوریه ۱۹۱۸ در آغاز مذاکرات برست لیتوفسک به ژنرال هوفمن[۷] فرماندۀ اوبروست[۸] اعلام کرد که شوروی به شکل یک جانبه وضعیت «نه جنگ نه صلح» را اعلام می کند، یعنی آنچه که در عین حال تعریف خوبی از تعاریف و معانی جنگ ترکیبی (هیبریدیته) است، هوفمن نتوانست شگفت زده نشود و فریاد کشید : « unerört ! unerört ! »  (بی وجدان ! بی وجدان !). چیزی که با وجود این مانع ارتش آلمان برای از سر گیری حمله، تصرف کامل اوکراین و دستیابی به قفقاز نخواهد شد تا اینکه معاهدۀ برست لیتوفسک به این میدان عمل رویاروئی مستقیم پایان دهد. در تمدن آسیائی که استراتژی ژنتیک به بازی گو[۹] بستگی دارد، که عبارت است از به آرامی خفه کردن دشمن، سرشت ترکیبی [جنگ] را بهتر درک می کنند : همانند « مبارزه و گفتگو » نزد هو شی مینه [۱۰] (داخل پرانتز،  او فقط زیر فشار بسیار زیاد شورویها در سال ۱۹۵۴ گفتگو با فرانسویها را پذیرفت، و در سال ۱۹۷۲ زیر موج بمباران فوق العاده خشونتبار آمریکائی ها که حمله به خاک دیوارهای دلتای تونکین را آغاز کرده بودند حاضر به گفتگو شد.)

در نتیجه سرشت [جنگ] ترکیبی شاید  به آن اندازه مفهوم ارزشمند و تعالی یابنده ای نیست که امروز برخی  تمایلات ادعا می کنند : آن را به کار می برند یا نمی برند، به وضعیت بستگی دارد. همانگونه که شاهزاده لین[۱۱]  در قرن هجدهم نوشته است : « موقعیت امکانات را تغییر می دهد».

توفیق کنونی این مفهوم [ یعنی مفهوم جنگ ترکیبی]  از دیدگاه من از سه عامل منشأ می گیرد. ابتدا، پس از توفیق برق آسا ولی ناپایدار « Infocentrice Warfare » اطلاعات محوری جنگ که ایالات متحده در افغانستان سال ۲۰۰۱ و در عراق سال ۲۰۰۳ به کار برد ناامیدی هائی به همراه داشت.   می بایستی نظریه ای جستجو می کردند که در عین حال واقعیات و شماری از منافع و دیدگاه های نوعی در جهان وسیع دفاع آمریکائی، به انضمام سرویس های اطلاعاتی و صنایع را به حساب بیاورد. ترکیبی (هیبریدیته) در تناسب تمایلات قرار گرفت و سعی کردند آن را به واقعیت بچسبانند.

سپس بازگشت روسیه به صحنۀ استراتژیک (روسیه ای که همیشه جنگ ترکیبی را علیه ناپلئون و هیتلر، و در جنگ سرد به کار برده است)  پرسشهای کاملاً عینی برای غربیها مطرح می کرد. چگونه پاسخ بگوئیم ؟

از همه بیشتر مسئله برای اتحادیۀ آتلانتیک پیش از همه سیاسی ست :  یعنی با توجه به اوکراین، کشوری که در مورد آن هیچ اجبار حقوقی وجود ندارد ولی در عین حال از سوی برخی از اعضای اتحادیه (لهستان، کشورهای بالتیک، و تا حدودی آلمان و البته ایالات متحده در جایگاه مسئله ای حیاتی برای تعادل اروپا) مطرح بوده و ترکیبیت یا کاربست جنگ ترکیبی اجازه می دهد تا نوعی پاسخ برای حداقل اجماعی به وجود بیاورند : مانند اعلام تحریم علیه روسیه، بریگاد خودروی زرهی اینجا و یا گشت زنی های دائمی  یگانها در آنجا، کمک از هر نوع به دولت کی یف، بی آنکه فعالیت سازمانهای غیر دولتی را بحساب بیاوریم. حتا اگر برنامۀ سیاسی استراتژیک روشنی از آن بدست نمی دهد و یا بروشنی بیان نمی کند.

ولی بی گمان بهترین توجیه مفهموم جنگ ترکیبی حاصل تحولات خود نظام بین المللی ست : نظام بین المللی دیگر مشابه سال ۱۹۹۰ نیست، و شامل دولتهائی می شود که حاکمیت واقعی آنها از جنبه های مختلف تقلیل یافته، « دولتهای ورشکسته»، دولتهای در حال تکوین مانند دولت اسلامی، جوامع فراملی، مافیاها از هر نوع، سازمان های بین المللی که با اتکا به چندین سازمان غیر دولتی حقوق بین المللی بیش از پیش فراملی را به پیش می برند. از این پس ما با نظام بین المللی بیش از پیش پیچیده و مبهم سروکار داریم، و به همین علت استراتژیهائی که مناسب این وضعیت است به نحوی خاص نمی تواند چیز دیگری بجز ترکیبی باشد. ولی این جریان پی آمدهائی دارد، به انضمام مفهوم وضعیت جنگ دائمی و تداوم امنیت-دفاع که رو در رو به آن نگریستن برای دموکراسی کار ساده ای نیست.

 

ترجمۀ حمید محوی

گاهنامۀ هنر و مبارزه/پاریس/۸ ژانویه ۲۰۲۰


 

[۱] Georges-Henri SOUTOU

[۲] Joseph Henrotin

[۳] Helmuth Johann Ludwig, comte von Moltek

مترجم : متولد گرسدورف در مکلمبورگ ۲۵ مه ۱۸۴۸، او در برلن ۱۸ ژوئن ۱۹۱۶ چشم از جهان فرو بست، یک ژنرال پروسی بود. او در مرکز فرماندهی بزرگ ارتش آلمان بین اسلهای ۱۹۰۶ تا ۱۹۱۴ خدمت کرد و در کوران جنگ جهانی اول در ۶ هفتۀ اول عهده دار فرماندهی بود. (منبع ویکیپدیا به زبان فرانسه)

[۴] Sedan

[۵] Léon Gambetta

مترجم : ۲ آوریل ۱۸۳۸ در کاهورس Cahors  و در ۳۱ دسامبر ۱۸۸۲ در سور Sèvre در گذشت، مرد سیاسی فرانسوی جمهوری خواه. عضو دولت دفاع ملی در سال ۱۸۷۰

[۶] Franc-tireur

مترجم : مبارزان نامنظمی که به موازات ارتش منظم عمل می کنند

[۷] Hoffmann

[۸] Oberost

[۹] Go

[۱۰] Ho Chi Menh

[۱۱] Charles-Joseph Lamoral, Prince de Ligne

مترجم : پرنس دو لین در بروکسل ۱۲ مه ۱۷۵۵ به دنیا آمد و در وین ۱۳ دسامبر ۱۸۱۴ چشم از جهان فرو بست، مارشال ارتش های امپراتوری، دیپلمات در خدمت امپراتور و مرد ادبیات در بلژیک اتریشی بوده است.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)