پیشگفتار: هیچانها بخش بزرگی از دستگاه روانی ما را تشکیل میدهند. عوامل ایجاد کننده هیچان چه درونی باشند و چه بیرونی، باعث فعل و انفعالات فیزیولوژیکی، هورمونی، عصبی، شناختی و عاطفی در ما میشوند و تمامی دستگاه بدن ودستگاه روانی ما را به حرکت در میآورند و یا از حرکت باز میدارند. بخش مهمی از هیچانات ما زمینه ارثی و زیستی دارند که به آنها هیجانات اولیه گفتهاند و بخشی دیگر با تجربیات و یادگیریها و آموزشهای اجتماعی ما در هم تنیده شدهاند که ار یک فرهنگ با فرهنگ دیگر متفاوت هستند. دوبخش کهنه و نو مغز با این دو گروه هیچانها در گیر هستند ودر ساختن و پرداختن و سازماندهی انها نقش اصلی دارند اما این بدان معنی نیست که در حوزه همدیگر دخالت نمیکنند بلکه هماهنگیهای عجیبی بین این دوبخش کهنه و نو مغز در فرایند هیچانها در جریان هستند که در این نوشته بدانها پارداخته میشود.
هیجان، پاسخ یا واکنش مشخص (مثبت یا منفی) انسان یا حیوان به محرکهای درونی وبیرونی است که گاهی خفیف و گاهی تند و تیز و آشکار است به این معنی که گاهی تولید انرژی میکند و گاهی میزان انرژی را در انسان و یا حیوان کاهش میدهد.
هیجانات در انسانها و حیوانات، مبتنی هستند بر فعل و انفعالات هورمونی و ناقلان شیمیایی و عصبی Neurotransmitters))ها که منجر به واکنشهای جسمی- فکری – عاطفی و رفتاری میشوند. (روان شناسی برای زندگی) Grison- Gazzaniga ۲۰۱۹- pp. ۳۵۲-۳۵۴).
هیجانات به دو گروه تقسیم میشوند که در بخشهای مختلف مغز ساخته و پرداخته میگردند وگاهی هم با هم ترکیب میشوند و یا روی یکدیگر اثر میگذارند.
۱.هیجانهای اولیه یا Primary emotions
۲.هیجانهای ثانویه یاSecondary emotions
هیجانهای اولیه که بیشتر زمینه زیستی دارند ودر قسمتهای مغز پایینی (Hind brain) بخصوص در ساقه مغز ساخته و پرداخته میشوند و در جهت تنازع بقا و تطابق با محیط و به اشکال ابتدایی فرار و یا مبارزه جهت سازگاری با محیط، به کار میآیند مثلا واکنش هیجان بخودی خود میتواند موجود انسان و حیوان را از خطر دور کرده واو را زنده نگه دارد تا با اهداف حیاتی خود برسد. این هیجانها جهانشمول هم هستند یعنی در گونههای حیوانی و انسانی مشترک میباشند. این اولین راه مقابله با دنیای خارج برای زنده ماندن، از دانش ذاتی و زیستی گونه هاست که کنترلی آگاهانه بر انها مترتب نیست بلکه درکنترل مدارهای مغزی از قبل آماده شده و فطری و عصبی است. (انتونیو دماسیو، خطای دکارت- ترجمه تقی اسدی. تهرا ن، ۱۳۹۳)
این هیجانات اولیه ۷ نمونهاند. مثل: خشم، ترس، غمگینی، شادی، دلزدگی، رضایت، و خوشحالی ناگهانی از خبر خوش (شور وشوق ناگهانی). این هیجانها به سیستم لیمبیک، آمیگدال وسینگولیت قدام به عنوان بازیگران اصلی وابستهاند. مدارک مربوط به این که آمیگدال یا بخش کوچک بادامی شکل مغز، نقش کلیدی در هیجانات بازی میکنند از مشاهدات نزدیک آزمایشگاهی حیوان و انسان بدست آمدهاند.
آمیگدال، نقطه عطف مطالعات اگلتون-وایز کرنتز- پری برام و پسینگهام بوده است. (همانجا)
هیجانهای ثانویه که در جریان رشد و در پیوستگی با تجربیات و یاد گیریهای اجتماعی به وجود میآیند و در بخشهای فوقانی مغز (Frontal lobe) و در Limbic system یا در سیستم لیمبیک ساخته و پرداخته میشوند و با هیجانات اولیه هم قاطی میشوند. این هیجانات هم متنوع هستند مثل: احساس گناه، احساس پشیمانی، احساس شرمندگی، احساس سلطه پذیری و تسلیم، حالت انتظار، احساس شعف و شادی از تکرار یک تجربه شخصی و احساس عدم تعادل چه به شکل منفی و چه مثبت……
این هیجانها چون زمینه اکتسابی دارند با حافظه و تفکر و تصورات ذهنی ما هم همبستگی دارند و ما به تمامی این تجربیات آگاه هستیم ولذا احساسات و تصمیم گیریهای متفاوتی در شخص ما ایجاد میکنند که خصوصی و حتی اجتماعی و فرهنگی است و با اجتماعات و فرهنگهای دیگر هم میتواند متفاوت باشند و حتی از شخصی به شخص دیگر هم فرق کند. قشر جلو پیشانی یا pre frontal lobe که مغز نوهم خوانده میشود که در به وجود آمدن و پردازش و تبدیل آن به رفتارهای قابل مشاهده دخالت دارد و احساسات و ادراکات مشخصی را نیز سبب میشود.
لذا بر خلاف نظرات فروید و ادیان ابراهیمی، عملکرد دستگاه روانی ما و یا نفس از یکدیگر منفک نیستند و هر لایهای کار مجزا انجام نمیدهد بلکه مغز ما بصورت یک دستگاه هماهنگ و بسیار پیچیده در ارتباط مداوم با یکدیگر در پردازش هیجانها و عواطف و رفتار هیجانی و احساسی ما نقش بازی میکنند وبمثابه یک Net working بسیار گسترده عمل میکند.
هیجانات با خلق و خو یکی نیستند چون خلق و خو بخشی از خصوصیات پایدار و سخت جان شخصیت به حساب میآیند که از الگوهای نسبتا پایدار پیروی میکنند و لی هیجانها میآیند و میروند، واکنشی و مقطعی هستند. برای مثال: برای ظهور خلق و خو، گاهی یک تلنگر یا Trigger نقش یک چاشنی را دارد که خلق و خوی مشخصی را بروزمی دهد ولی در مورد ظهور هیجانها تلنگرها کافی نیستند و به محرکهای درونی و بیرونی احتیاج هست تا سیستم درونی هورمونی و عصبی ما را به حرکت در آورد و دستگاههای بدن را فعال و بر انگیخته کند که در این حالت ممکن است ضربان قلب ما بالا برود، مردمک چشم تنگ شود، فشار خون تند شود و نفس در سینه حبس شود، لبها لرزان، ماهیچهها منقبض بشوند و مشتها گره بخورند و یا بر عکس بدن و امعا و احشا و ماهیچهها آرام و شل و ول بشوند و مردمک چشم گشاد و و حالتی از خواب آلودگی و آرامش و لذت بر جسم و جان حاکم بشوند.
شاید بهمین دلیل در فرنگ واژه E+motion= Emotion را بکار بردهاند که E مخفف Externalو motion به معنای حرکت است. (Damasio Antonio) خطای دکارت. ترجمه تقی اسدی. تهران. ۱۳۹۳).
اگر بخواهیم تصویر و توضیح روشن تری از انواع هیجانات و ویژگیهای آن را بیان کنیم، لازم میآید به دومحور اصلی هیجانها متمرکزشویم یکی محور Xکه جنبههای مثبت و منفی هیجان (Valence) را نشان میدهد که میگوید هیجانها یا مثبت هستند و یا منفی و یکی هم محور Y که شدت برانگیختگی و بالا و پایین رفتن هیجان یعنی Arousal رانشان میدهد که در تصویر پایین از کتاب درسی دانشگاهی (روان شناسی برای زندگی کردن چاپ ۲۰۱۹ ص ۳۵۵) به عاریت گرفته شده که موضوع را بر محور این دوویژگی اصلی باز گشایی میکند.
در این دیاگرام ما با دو محور X و Y روبرو هستیم. که نقطه وسط دایره نقطه صفر است. و از این نقطه هر چه بطرف راست برویم مثبت و هر چه بطرف چپ برویم منفی است. مثلا نقطه مقابل happy را upset را میبینیم. ودر محور Y از نقطه صفر به بالا برانگیختگی ویا Arousal را میبینیم و از نقطه صفر به پایین، کم شدن بر انگیختگی را مشاهده میکنیم که حالت حساس و گوش بزنگ بودن درست در مقابل (آرام بودن) قرار میگیرد. با کمی دقت به این دیاگرام و پردازش هیجانات، متوجه میشویم که مغز ما قادر است ۱۶ هیجان مختلف را ایجاد و سازماندهی بکند و هنگامی که این هیجانها با تفکرات و تصمیمات و احساسات
ما همرا میشوند، به سختی میتوان تشخیص داد که رفتار مشخص ما در خانه ویا در اجتماع چقدر با احساسات ما و چقدر با تفکرات ما و چقدر با هیجانات ما درارتباط هستند. با بررسی و جمعبندی هیجانات مختلف انسانی با ۴ دسته مشخص روبرو هستیم.
۱.گروه اول با انگیختگی بالا وانرژی مثبت: که شخص با انرژی، شاد، گوش بزنگ وعلاقمند برای انجام کاراست. خوشبینی، آرامش و مدارا جویی در رفتار شخص موج میزند.
۲.گروه دوم با انگیختگی و انرژی بالا ولی در جهت منفی گرایش دارد. نا آرامی، عصبیت، ناشادی و استرس زدگی آشکار است. در چنین حالتهای هیجانی قدرت تخریب خود و دیگران، به سادگی امکان پذیراست.
۳.گروه سوم انرژی و انگیختگی پایین است ولی گرایش به مثبت اندیشی خود را نشان میدهند. رضایت مندی، آرامش روانی، متانت و قناعت در چهره و رفتار شخص موج میزند و برای هیچ کاری عجله و دلواپسی هم نشان نمیدهد.
۴.گروه چهارم که هم انرژی و انگیختگی و شوق زندگی ندارند و هم به هر چیز با نگرش منفی مینگرند که میتوان گفت افسردگی با تمام ویژگیهای جسمی، عاطفی و شناختی بر شخص حاکم میشود. که شخص حالتهای اندوه، افسردگی خمودگی وتنبلی روحی وجسمی و بی میلی بر همه چیز را از خود نشان میدهد. اگر به دیاگرام بالا خوب دقت کنید، هیجانهای گروه ۴ درست نقطه مقابل هیجانهای گروه ۱ است.
خب این دیگرام یا طرح کلی هیجانات به ما کمک میکند تا نسبت به هیجانات خود که تا حدی هم اتوماتیک و غیر ارادی هستند، اشنایی بیشتری پیداکنیم، آنها را در بخشهای چهارگانه طبقه بندی کرده و زمینههای مثبت ومنفی وشدید وخفیف آنها را تشخیص بدهیم. (Barrett و دیگران. ۲۰۰۷).
شناخت این هیجانها، بما کمک خواهند کرد تا با آموزشها و تمرینات لازم هم در پیش بینی وقوع آنها و هم در کنترل آنها اقدام کنیم. و از این طریق هیجانات اولیه (غیر ارادی) را به هیجانات ٍثانویه (ارادی)، تغییر دهیم.
اتیولوژی (Etiology) یا عوامل بوجود آورنده هیجانات
تا اینجا سعی شد تا هیجانات توضیح و تفسیر شوند (description) ولی هنوز به چگونگی بوجود آمدن هیجانات و زمینههای فیزیولوژیک و روانی آنها نپرداختهایم. در این قسمت خیلی کوتاه عوامل به وجود آورنده هیچانات را تشریح (explanation) خواهیم کرد وتیوریهای موجود را از نظر خواهیم گذراند.
اولین کنکاش علمی توسط ویلیام جیمز، دانشمند و فیزیولوژیست آمریکایی در سال ۱۸۸۴میلادی شروع شد (حدود ۱۳۵سال پیش). او به این نتیجه رسید که ” تغییرات مشخص جسمانی (فیزیولوژیک) باعث تغییرات قابل پیش بینی در سیستم عصبی میشود که منجر به واکنشهای هیجانی میگردند” (روان شناسی برای زندگی ۲۰۱۹ ص ۳۵۶).
در همین محدوده زمانی پزشک و روان شناس دیگری بنام کارل لانگه (Carl Lange) بدون ارتباط با تحقیقات ویلیام جیمز به تیوری مشابهی دست یافت که رابطه تغییرات فیزیولوژیک را با تغییرات هیجانی و عاطفی نشان میداد. این دو تحقیق زمینه اولین تیوری هیجانات را تحت عنوان تیوری (James- Lange) را فراهم کرد که چگونگی بوجود آمدن هیجانات را توضیح میدهد.
خلاصه این تئوری چنین است: محرکهای محیطی (دیدن خرس و حشی که از مقابل میآید.) در چنین شرایطی بدن و دستگاههای داخلی بطور خودکار واکنش نشان میدهند مثلا ضربات قلب بالا میرود که این واکنش جسمی واکنش هیجانی ایجاد میکند و هیجان ترس بر شما غلبه میکند و بعد احساس ترس در شما بوجود میآید. در حقیقت محرک ترسناک باعث واکنش فیزیولوزیک میشود و در پی این واکنشهای فیزیولوزیک واکنش هیچان و سپس احساس هیجانی مثبت یا منفی، شدید یا خفیف دست میدهد.
اما علم و مطالعات هیجان بهمین جا ختم نشد با مطالعات جدیدتر در مورد مغز و فعالیتهای مغزی و تحقیقات جدیدتر علم اعصاب و روان (Neuroscience) اطلاعات بیشتری در مورد عوامل بوجود آمدن هیجان و چگونگی پردازش هیجان از مغز به دستگاههای بدن و انعکاس این فعل و انفعالات را در احساسات و رفتار نشان دادند. که به هر کدام بطور مختصر نگاهی میکنیم.
درسال ۱۹۲۷ حدود ۵۰ سال بعد از تحقیقات (جیمز- لانگه) دانشمند فیزیولوژیست دانشگاه هاروارد، والتر کانون (Walter Cannon)، در حین تحقیقات خود متوجه شد که مغز انسان و دستگاه فیزیولوژی انسان در برابر محرکهای محیطی، در یک زمان تولید هیجان نمیکنند. (Grison- Gazzaniga روان شناسی در زندگی، ۲۰۱۹ ص. ۳۵۷).
یعنی مغز زودتر از قلب و سایر جوارح بدن واکنش نشان میدهد و بدن دیرتربه کار میافتد. برای مثال، عصبانیت، شادی و حتی تمایلات جنسی، واکنشهای مشابهی در قلب و تپش آن و فشار خون بوجود میآورند. کانون و همکارش فیلیپ بارد (Philip Bard) تیوری جدیدی را ارایه دادند که مغز و بدن، هرکدام مستقلا اما در یکزمان، در تولید هیجانات نقش دارند. اول اطلاعات محرک به به مغز میرسد تا ارزیابی شود و سپس نتیجه گیری این فرایند بطور جداگانه ولی در یکزمان به تولید هیجان و واکنشهای فیزیولوژیک (جسمانی) منجر میشوند (همانجا- ص ۳۵۷).
خب. همان طور که در این دیاگرام میبینیم، در اینجا محرک تهدید آمیز، خرس وحشی در روبروی ما ظاهر میشود. اطلاعات این محرک از طریق حواس ما به سرعت (ده متر در ثانیه) از طریق ساسله اعصاب به مغز میرسد. مغز به تجزیه و تحلیل اقدام میکند و نتیجه درواکنشهای جسمی ما و هیجانات و احساسات ما، جدا گانه خود را نشان میدهند. که در تفکر ما و ارزشیابی ما از موقعیت و نتیجتا به رفتار مشخص منجر میشود (فرار یا مبارزه). و ما تصمیم میگیریم که فرار کنیم و یا بایستیم و مبارزه کنیم. دو مکانیزم flight and fight نتیچه نهایی این فرایند است. دو واکنش فرار و یا مبارزه در حیوانات وانسانها مکانیزمهای اولیه و زیستی هستند که در تطابق حیوان و انسان با محیط تهدید آمیز برای زنده ماندن و صیانت نفس بکار گرفته شده و میشوند. هردو مکانیزم میتوانند تحت تاثیر یاد کیری و ارتباطا ت جدید نرونی (عصبی) در مغز تغییر و تکامل یابند و از غیر ارادی به ارادی تبدیل شوند.
این هیجانات داخلی در بخشهای مختلف بدن و جوارح بدن تاثیرات متفاوتی دارند. انعکاس و فرایند این هیجانات داخلی در قلب، ریهها، صورت، در چشمها، در دهان و گلو وصدا، در انگشتان دست وپا، در معده، در غددداخلی هورمون ساز، در گونادهای جنسی، درگردن، در عضلات و ماهیچهها در حافظه، در دقت، در تمرکز، و در سردردهای مزمن، خودشان را نشان میدهند. یادگیری تخلیه و کنترل این هیجانها، از سنین کودکی با آموزشهای خانگی، مدرسهای و مشاورهای توسط معلمین، مددکاران اجتماعی و روان شناسان و روانپزشکان میسر میشوند.
در دیاگرام زیر برگرفته از کتاب درسی دانشگاهی (روان شناسی برای زندگی (۲۰۱۹)، درگیری هیجانات هفتگانه اولیه و هیجانات هفتگانه ثانویه را در قسمتهای مختلف بدن نشان میدهند که هیجانات اولیه در تمام فرهنگها مشابهاند و جهانشمول میباشند و بیشتر زمینه ارثی و نهادی دارند که نتیجه تکمل گونه انسان در دهها هزار سال است و وبه تبار ژنتیکی مشابه انسانها (۲۳ حفت کروموزوم) بر میگردد. اما هیجانهای ثانویه تحت تاثیر یادگیری و فرهنگ هستند از فردی به فرد دیگر از فرهنگی به فرهنگ دیگر با توجه به سن- جنسییت وطبقه اجتماعی هم میتوانند متفاوت باشند. انعکاس شدت و ضعف این هیجانات با رنگهای مختلف نشان داده شدهاند. مثلا رنگ زرد شدت فعال بودن هیجان و رنگ آبی، آرام و خفیف بودن هیجان را در قسمتهای مختلف بدن به نمایش گذاشتهاند.
در این قسمت به نقش بخشهای مختلف مغز که در سازمان دادن هیجانها نقش اساسی دارند اشارهای میکنیم تا فرایند پیچیدگی هیجانات را کمی روشن تر کنیم.
مغز انسان بالغ، از ۳۰ ملیون نورون تشکیل شده است که این نورونها بصورت شبکهای بسیار گسترده در ۴ بخش اصلی که در اصطلاح به آن لوب (Lobes) گفته میشوند که جدا از هم ولی در ارتباط با یکدیگر، هر بخش عملکرد یا (Function) مشخص دارند.
وقتی شما احساس میکنید که از چیزی و یا شخصی عصبانی هستید و یا احساس خوشحالی و شعف دارید، این احساسات نتیجه فقط واکنشهای بدنی یا فیزیولوژیک بدن شمانیستند. بلکه، بدن شما با تمام اعضا و جوارحاش کار گزار یک فرمانده و سازمان دهندهای است که در ۲۴ ساعت کار میکند و این هیجانات و احساسات را سازمان میدهد. این سیستم پیچیده تصمیم گیری وفرماندهی، مغز شماست که تا ۱۲ سالگی از نظر رشد فیزیکی و توانایی بلقوه حل مسایل زندگی و یاد گیری رشد کامل کرده است (پیاژه ۱۹۲۰) ودر ۲۶ تا ۳۰ سالگی به پختگی و کمال میرسد (روان شناسی برای زندگی ۲۰۱۹)
در مورد تولید هیجانات و احساسات، بخشهای مختلف مغزاز جمله مغز پیشانی، کورتکس بینایی، تالاموس (Thalamus) و امیگدال (Amygdala) نقشهای اصلی را بازی میکنند. تالاموس نقش ارتباطی مهمی را بین کرتکس و آمیگدال به عهده دارد. (اشکبوس طالبی- روان شناسی پرخاشگری و خشونت، ۱۳۹۳).
اطلاعات محیطی از طریق حواس پنچگانه به ساسله اعصاب رسیده و آز انجا به تالاموس میرسد. تالاموس خود تجزیه و تحلیل نمیکند تالاموس، این اطلاعات یا کدهای شیمیایی را به دو مرکز برای تصمیم گیری و اقدام میفرستد. یکی راه کوتاه تر و فوری است که که به مغزک بادامی شکل یا آمیگدلا میفرستد که امیگدالا هم فوری وبدون بررسی، واکنش بیرونی نشان میدهد که ما در رفتار فوری خشمگینانه وعصبی و تهاجمی بروز میدهیم و نوع دوم کار تالاموس، فرستادن این کدها و اطلاعات به کورتکس یا مغز پیشانی است که راه طولانی تر و کند تری است. این اطلاعات در کورتکس مغر حلاجی و بررسی میشوند و نتیجههای پاداش وتنبیه رفتار وارزشیابی و تحلیل میپردازد و سپس تصمیم گیری شده وبه ماهیچهها و نورونهای اجرایی دستور اقدام و رفتار داده میشودو ممکن است که تصمیم بگیرد که واکنش هم نشان ندهد. این قسمت مغز ما که قدرت عاقله و خردمندی مغز ما را تشکیل میدهند تحت تاثیر یادگیری و آموزههای اجتماعی و فرهنگی است. دو گانگی رفتارهای فردی و اجتماعی ما در فرهنگها و کشورهای مختلف از این دوگانگی کارکرد مغزها نتیجه میشوند و هیچ ربطی هم به وراثت و نژاد وزبان ندارند و زبا ن هم در رشد فرهنگ موثر است و فرهنگ هم در رشد زبان. البته اگر فرهنگ انعطاف پذیر و زاینده باشد ونه مومیایی شده!
لذا اگر میبینیم که شخصی یا قومی در برابر ناملایمات، به سرعت هیجانی و احساساتی میشوند، این واکنشها بیشتر نتیجه فعالیت بیش از حد آمیگدلا هست که آموزش ندیده و خودکار و فوری عکس العمل نشان میدهند و اگر شخصی یا قومی آرام و خردمندانه با توجه به تمام جوانب، واکنش نشان میدهد، نشانه یادگیری و آموزش در بکار گیری غشای پیشانی مغز است نه زمینههای ژنتیکی.
نقش آموزش وپرورش، خانواده و فرهنگ در کارکرد دوگانه مغزخود را نشان میدهند که یکی راآرام و متفکر و دیگری را طوفانی و احساسی بار میآورد.
در دیا گرام زیر کارکرد دوگانه مغز و نتیجه آنها در رفتار فردی و اجتماعی ما نشان داده شدهاند. این تحقیقات، نتیجه کاردقیق و مشاهده دائمی دانشمندان علم اعصاب و رفتار (Neuroscience) است که در کتاب درسی دانشگاهی (روانشناسی برای زندگی، ۲۰۱۹) در بخش انگیزهها و هیجانها آمده است.
خب. در این دیاگرام، تمام صحبتهای من به شکلی روشن و قابل فهم برای همگان به تصویر کشیده شدهاند.
اطلاعات از دنیای خارج توسط حواس پنچگانه به سلسله اعصاب میرسند. یکی دوبار غربال میشوند و بخشی به عنوان اطلاعات حسی و خام (Sensory information)
به تالاموس، که به رنگ بنفش نشان داده شده میرسند. تالاموس نقش فرستنده یا (relay) را دارد. همان طور که در قسمت راست دیاگرام مشاهده میکنید، تالاموس دو راه بیشتر ندارد.
۱ – راه کوتاه و فوری به به یا یین به بادامک مغز (آمیگدلا) که مرکز ترس و عصبیت و پرخاشگری و واکنشهای آنی و هیجانی است.
۲- راه دوم که راهی درازتر و کندتر است به غشای فوقانی مغز که مرکز تشخیص، بررسی و تجربههای انباشته شده و خردمندی است. این قسمت مغز خیلی دیرتر از سایر بخشهای مغز کامل میشود و دورترین نقطه از نخاع (مرکز رفلکس ها) است و تحت تاثیر یادگیری و فرهنگ است ودر شرایط عادی در ۲۵-۳۰ سالگی به کمال میرسد.
نتیجه گیری:
هیجانها بخشی از انرژی و احساسات و رفتار ما را تشکیل میدهند. هیجانها عمدتا ریشه در محرکات پیرامونی دارند و هم میتوانند سیستم عصبی و فیزیولوژیکی و هورمونی ما را فعال کنند. پیامهای هیجانی وقتی به تالاموس (ایستگاه پخش) میرسند، راه دوگانهای دارند یا به پایین به مرکز آمیگدال میروند که مرکز ترس و پرخاشگری است و یا با راهی کند و دراز به قشر فوقانی مغز میروند تا تجزیه و تحلیل شوند و پاسخ مناسب داده شوند. دوگانگی ما و یا پیچید گی رفتار ما ناشی از کارکرد دوگانه سلسله اعصاب مرکزی و نوع یادگیریها و آموزش ماست که تا حد زیادی هم قابل پیش بینی و قابل کنترل و قابل تغییر هستند.
اشکبوس طالبی بهمن بیگلو – روان شناس مقیم مریلند
منابع:
Gazzaniga (۲۰۱۹). Psychology in your life. W. W. Norton. NY
White (۲۰۱۶). Psychology Fourth ed. Pearson. NY
طالبی. اشکبوس (۱۳۹۳) روان شناسی پرخاشگری و خشونت
اسدی. تقی (۱۳۹۳) خطای دکارت. ترجمه تهرا ن
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.