«ما باید تا زمان انقلاب همچنان غیرقانونی باقی بمانیم زیرا قانونی شدن یعنی تبدیل شدن به یک آدم معمولی» (استالین)

کتاب با ذکر این جمله از تروتسکی شروع می شود:”استالین یک آدم میانمایه و روستایی است”، نویسنده این سوال را مطرح می کند: چگونه یک گرجی میانمایه که حتی زبان روسی را گنگ وغیرقابل فهم صحبت می کرد توانست قدرت را در سراسر امپراتوری تزاری غصب کند و جهان متاثر از تصمیمات او شود؟.

نویسنده معتقد است استالین دستاوردهای سیاسی خود رو مرهون دو عامل بود که به نحو نامعلومی با یکدیگر ترکیب شدند «خشونت خیابانی» و«تحصیلات کلاسیک». استالین در شهری به دنیا آمد که پلیس تزاری کنترل چندانی به امورات آن نداشت و شهرعملا دراختیاربزن بهادرها بود، دعواهای خیابانی، خشونت وکشتی ویژگی اصلی مردم شهر بود واستالین نه تنها در فضای شهری، بلکه درزندگی خانوادگی شاهد خشونت های عجیبی از جانب پدر خود بود. با همه این احوالات مادر استالین به دلیل علاقه اش به اسقف ها – به عنوان تنها انسان هایی که ستایش برانگیز هستند – تصمیم میگیرد هر طور شده با رخت شویی و کارگری هزینه تحصیل فرزندش را تامین کند تا او روزی انسانی ارزشمند شود و آرزوی مادر برای اسقف شدن فرزندش را برآورده کند.

استالین بعد از دوره مقدماتی تحصیلات وارد مدرسه علمیه کشیشان در تفلیس می شود. درسالهای اول فردی به شدت مقید و باورمند به مسیح و مراسمات کلیسایی بود تا اینکه توسط دوستی با گنجینه ای از کتاب های ممنوعه آشنا می شود. مجذوب ادبیات فرانسه می شود شدت مطالعات او به حدی بود که همه همکلاسی های خود را غافلگیر می کند و میلش به خواندن کتاب های ممنوعه موجب خشم روحانیان کلیسا می شود سه بار درهنگام خواندن رمان های ویکتور هوگو توبیخ می شد (بسیاری از رمان های فرانسوی جزو کتاب هاب ممنوعه بود مانند کتابهای هوگو و امیل زولا ) و یک بار به همین خاطر چند ساعت محکوم به انفرادی میشود ولی همه اینها باعث نمی شود ذره ای در اراده او برای خواندن خللی ایجاد شود. بعد از پنج سال تدریس علوم دینی به این نتیجه می رسد که خدا وجود ندارد ولی آن را علنی بیان نمی کند. تحت تاثیر ادبیات ایران و گرجی اشعاررمانتیک زیبای می گوید و درمحافل ادبی و مطبوعات تفلیس بعنوان یک کشیش شاعر شناخته می شود. به گفته یکی از مورخان، شعر در روسیه جایگاه مهمی داشت چرا که به خاطر شعر آدم کشته می شد و شاعر فرد ارزشمندی محسوب میشود. اوبه واسطه ذوق شاعرانه اش چهره شناخته شده ای در تفلیس می شود.

استالین بسیار تحت تاثیر شخصیت رمان ها بود و شور وشوق آتشین گرجی داشت، بعد از خواندن رمان «پدرکشی» از الکساندار کازیگی نام خود را به «کوبا»، شخصیت اصلی کتاب تغییر می دهد. کوبا یک قهرمان گرجی بود که برعلیه ظلم روس ها و در دفاع از زبان و ملیت گرجی، علیه امپراتوری تزاری قیام می کند. استالین درس خواندن به زبان روسی را نوعی تحقیر ملت گرجی می دانست و یکبار بخاطر توهین معلم مدرسه اش به زبان گرجی، وی را به باد کتک گرفت.

از طریق نشریه «اسیکرا» با قهرمان زندگی اش لنین آشنا می شود و جذب عقاید مارکس می شود و در نهایت یک مارکسیست می شود. اما یک مارکسیت با عقاید ناسیونالیستی گرجی که مغایر بود با مارکسیسم جهانگرا. سیزده بار اخطار از طرف مدرسه در نهایت باعث اخراج او می شود و بعد از نه سال تدریس برای کشیش شدن به عنوان یک مارکسیست خدانشناس از مدرسه علمیه اخراج می شود. مدیر مدرسه در نامه ای به مادرش از عقاید انقلابی او می گوید و اخراج او را به مادرش اطلاع می دهد. مادر سراسیمه به تفلیس سفر می کند تا جلوی اینکار را بگیرد اما موفق نمی شود و ملتمسانه از فرزندش می خواهد انقلاب را به کسانی واگذار کند که برادر و خواهر دارند نه او که تک فرزند خانواده است.

استالین ارتباط خود با همکلاسی های سابقش را حفظ میکند در نهایت باعث میشود در دو سال بیش از ۶۰ نفراز کشیشان مارکسیست شوند و از مدرسه اخراج شوند و به گفته یکی از بلشویک ها: “هیچ مدرسه ی غیر مذهبی ای به انداره مدرسه مذهبی تفلیس این همه خدا نشناس تحویل جامعه نداده بود” .استالین روزی بعد از به قدرت رسیدن، در دیدار از مدرسه سابق خود از مدیر می پرسد چرا محصل این مدرسه انقدر کم است و او به شوخی می گوید: می ترسیم باز کشیشی آموزش دهیم که مارشال شوروی شود.

استالین با روحیاتی که متاثر از آموزه های کشیشی و نگاه ایمانی مسیحی بود مارکسیست می شود و به کمک دوستان خود حلقه ای از مبارزان انقلابی را تشکیل می دهد. استالین اندکی بعد از ورود به حزب سوسیال دمکرات روسیه جذب جناح تندور آن (یعنی طرفداران لنین) می شود و با قدیمی های حزب در گرجستان درگیر می شود استالین آنها را “روشنفکران قانونی” و “استراتژیست های مبل نشین” و انسان های غیرعملگرا می خواند. مخالفان، او را فردی تندرو می خواندند که تنها هزینه مبارزه را افزایش می دهد و باعث می شود پلیس امپراتوری خشونت بیشتری بر فعالین اعمال کند. اما جامعه ی به شدت قطبی شده گرجستان، با فرهنگ شرقی-غربی آن که فضای متفاوتی با باقی نواحی زیر سلطه امپراتوری داشت شرایط مناسبی داشت برای رشد یک انسان متناقض، یک کشیش ملی گرای گرجی عملگرای مارکسیست. استالین می گوید حزب و رسالت مارکسیستی آن، در جوانی برای او حسی از مسیحیان غارنشین اولیه را تداعی می کرد که به پیروزی آن ایمان راسخ داشت.

نقطه عطف زندگی استالین جوان از روزی آغاز می شود که در سال ۱۹۰۱ ماموران پلیس مخفی تزار به خانه او یورش می برند و او مجبور به فرار می شود و زندگی مخفی خود را آغاز می کند. زندگی مخفی شخصیت استالین را دستخوش تغییر اساسی می کند و او را تبدیل به فردی توطئه چین و توطئه شناس می کند، فردی باهوش اما با شخصیتی پارانوئید که این نگاه خود را بر کل حکومت شوروی نیز مسلط می کند.شخصتی که همواره به دنبال کشف جاسوس و نفوذی بود و درصدد برنامه ریزی برای ترور و عملیات مخفی. گفته می شود پیش از آنکه هیتلر فرمان حمله به شوروی را صادر کند مائو و چرچیل به او اطلاع می دهند ولی او این رفتار انها را نوعی توطئه تفسیر می کند که قصد برهم زدن رابطه او با هیتلر را دارند.

در سالهای زندگی مخفی استالین با خواندن کتاب «اصول ایمانی انقلاب» یا «کاتارسیسم انقلابی» از یک آنارشیست قرن ۱۹ امی روسیه، به شدت تحت تاثر این نویسنده نیهلیست قرار می گیرد بنا برآموزه های نچاتف یک مبارز انقلابی در راه انقلاب مجاز است خانواده، دوستی، حق شناسی و حتی شرف و آبرو را هم زیر پا بگذارد. نویسنده به انقلابیون توصیه می کند تبهکاران و راهزنان را تبدیل به انقلابیون بی رحم کنند تا بتوانند نیروهای پلیس را از میان بردارند. استالین که در دل کوچه پس کوچه های شهر محل تولدش «گوری»، این خشونت را آموخته بود و با بسیاری از این تبهکاران ارتباط داشت این قدرت و امتیاز خود را تماما در خدمت آرمان انقلابی خود قرار می دهد و به سرعت دست به سازماندهی گروهای گانگستری- تروریستی می زند و با سرقت از بانک ها به تامین کننده اول پول برای بولشویک های انقلابی می شود و بدنامی این عمل را به جان می خرد ولی محبوب لنین می شود و رفته رفته در نزد جناح سازش پیشه و صلاح جوی منشویک منفور می شود.

مبارزات رادیکال انقلابی استالین باعث می شود تا انقلاب اکتبر، چندین بار به زندان و تبعید محکوم شود و رابطه او با جانیان و تبهکاران باعث شد حتی در تبعید توسط همرزمان خود محاکمه شود. او همجهت با اندیشه های لنین طرفدار تبدیل حزب به «فرقه ممتاز از انقلابیون حرفه ای» بود و مخالف اندیشه مارتف بود که خواهان عضویت و مشارکت گسترده کارگران معمولی در حزب بود. استالین معتقد بود: عضویت کارگران در کمیته حزبی باعث ورود انبوهی از انقلابیون آماتور و خبرچینان و جاسوسان پلیس به داخل رهبری حزب خواهد شد. مخالفان استالین تفسیر به رأی های او را یکی از ویژگی های بارز شخصیت او می دانستند که جز لنین هیچ کس را ازخودش بالاتر نمی دانست و طرفداری او از سوسیال فدرالیسم موجب خشم انترناسیونالیست های حزب می شود او یکبار در جواب انتقاد مخالفینش که فهم او از مارکس را اشتباه خوانده بودند گفته بود :مارکس کره خر است و آنچه او نوشته باید جوری که من می گویم تفسیر شود.

بعد از انقلاب ۱۹۰۵ پلیس مخفی روسیه شدت سرکوب ها را به شکل بی سابقه ای افزایش داد و تا سال ۱۹۰۹ اکثریت کادرهای انقلابی را از بین برده بود و چنان در صفوف مبارزان تفرقه ایجاد کرده بود که سی سال بعد از سقوط حکومت تزاری، انقلابیون از یکدیگر همچنان قربانی می گرفتند. اسناد کشف شده بعد از انقلاب نشان داد انقلابی های بسیاری توسط همرزمان خودشان به ظن همکاری با پلیس مخفی اعدام انقلابی شدند در صورتی که شبهه علیه آنها را خود جاسوسان پلیس مخفی ایجاد کرده بودند و استالین یکی از کسانی بود که بارها دست به این حذف های اشتباه درون سازمانی زده بود.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)