هدا خموش فرزند غلام سرور یکی از اتباع ایران فرهنگی ست که به سال ۱۳۷۵ه ش درشهر اصفهان پا به هستی گذاشت. دوره دبیرستان را در زادگاهاش آغازنمود و بعد از دوازده سال مهاجرت به میهن آبادیاش یعنی افغانستان برگشت و درمام میهن بعداز سپری نمودن آزمون کنکور راهی دانشکدهی زبان وادبیات دانشگاه سیدجمال الدین افغان شد.
در دوران دانشجویی همکاریهای بارسانههای دیداری و خطی داشت و همچنان در نهادهای فرهنگی و اجتماعی به فعالیت و همکاری پرداخت آهسته و پیوسته با دید معاصری که داشت وارد دنیای هنر و ادبیات به ویژه شعر شد. در اوایل پابند به قالب های دوبیتی، غزل و مثنوی ازجمله آغازین مرحله سرایش شعر هداخموش رادر برمی گیرد. به صورت واضع تر با این قالبها وارد دنیای شعرشد.
هدا خموش شاعر زمانمند و مکان مندی است که رسالتهای خود را درقبال فرهنگ شناخته است و برای مبارزه درجامعهی سنتی و مردسالارانه ظهورکرده است که هرشاعر و نویسندهی که با این طرز دید و تفکر باشد مخالفان و موافقان خود را دارا است و روبروست… که
طرفداران منحصر به فرد خوداش رادر جامعهی فرهنگی داراست.
نمونهی کلام این شاعر می تواند از جملهی ادبیات خلاق و آوانگارد و پیش روی زماناش باشد و هدا خموش شاعره جوانی است که درجامعهی سنتی افغانستان جسارت فوق العادهای دارد و کمتر شاعر زنی است که در افغانستان این گونه جسور و جسارت داشته باشد که
جای تقدیر و افتخار است برای جامعهی ادبی افغانستان و حتی جهان. هدا خموش از زنان محروم این سرزمین دادخواهی میکند از سرزمین دود و آتش و بمب عشق را در واژگان خلاصه میکند از آغوش و هم اغوشی که تابوی بیش نیست فرهنگ میسازد.
اینک چند نمونه ازشعرهای این شاعر را تقدیم حضورتان میدارم.
چند شعر از: هدا خموش- افغانستان
اشاره و انتخاب: خالد بایزیدی (دلیر) ونکوور-کانادا
۱-
اعوذبالوسواس
دراین جنگ
تن
به
تن
توفاتح تنام شدی
تسخیرکردی
پوشیده ترین
قسمت بدنام را
درلحظههای پراز
طلاطم و
جدال بی محابا
تکمه
تکمه
ازپیراهنم
عبورکرد
لهیب بوسههایت
هوس ازنوک
انگشتانت شعله میکشید
وخلوتهای هواهشام
نوازش
نوازش
لحظات دیگر
لشکردرمن عقب نشینی کرد
۲-
کلافهام میکند
موهای کوتاه وبلندات
وقتی تمام فلسفیدهای
دلبریام به پای توختم میشود
وآنقدرازشرق
آغوشام طلوع میکنی
که هرآفتاب
حسادت میکند
به حضورهدایت
یافتهی این حوالی کفرزده
دنیارا برقص بیار
وبتابان لهیب ترین
بوسههایت را
به مرزصعود
یافتهی سینههایم
تا غروب کنداین کلنجاریهای
سرکشیدهی دلم
۳-
هوای چشمهایت که میشود
…. سوت وکور
میشوم
بین شبهایی که
شانههایت را کم دارم
وچیزی مراتاخود
بالامی کشد
بین الکل هایی که
میخورم
ومست میشوم از
تو
ای که دل بتها
میلرزاندی از
آخرین عشق باز!
درآخرین هم
چشمیهای قرعون
زدهات
تومی روی
ومن میمانم با
لبخندهایی که ازتو
عزیزکم دارم!
تاسهمم تنها
ماهیای باشد
که ازهیچ چاهی
بیرون نمیآید
۴-
مرامصلوب کن
درشایعه ترین مرز تنات
من ازحبس نمیهراسم
بابزرگ ترین خطاها
بگذار
این بوسه
این دنگاه
واین هم خوابگی
چرک آلود
شیطان رابه سجده بیاورد.
۵-
عاشق میشوند
عقربههای ساعتی که
لحظه لحظههای
خوابیدن ماندن را
شماره میکنند
وضربههای آخررامیزند
دقیقههای که
ازمیان سینههایم
بیرون میایی
وسرخ ترین خواهش
شبانه را…
روی لبهایم میریزی
مست میشوم
وقتی عریانم میکنی
بین کوچههای تنت
ودر
تکرار
وتکرار
تکرار…
سجده میکنی بر
زلال ترین قسمت
اندامم
۶-
چنگ که میزنی
برهنه میشوم
داغ ترازخورشید
باسرانگشتتان
هوس بازات
استخاره ندارد
بشکاف
تااویزان کنم
دکمههای پیراهن
هوس را
دردستان شب
وعریان شوم
«عریان ترازباران»
روی ملحفههای
سرخ شده
ازانار
ای غارنشین
عصیانگر!!!
وحشی شو
که به غارت برود
حفرههای تاریک
این تن
ونقش دوباره ببندد
پستانهای افتادهام
درپیشانی ماه…!
۷-
این شهرعریان است
وپستانهای
آتش فشانیاش را
با شهوت گری مینوازد
که ازآلت گداختهی
مردی بلندشده
این شهر
پاهای صورتیاش
دردمی کند
استخوانهایش
پوست مذابش را میجوند
که راه فراری
گشوده شود
این خانههای گلی
روزی تنورمی شوند
مابرای پخته شدن
بخ دنیا آمدهایم
۸-
مراتن کن
وبوسههایت راروی
تنم بنویس
سینههایم را
ازدرون شعرهای
برهنهات
بیرون بکش
وآرام آرامم بنویس
توصیف غریب
توصیف بدیع
توصیف لطیف
موهایم راکه بازمی کنی
تارتارش رابنواز
تاگره بخورد
انگشتانت
وسط پیراهن و…
میخواه سوسو شوم
ازدرون شعرهای که
جوهرش رادرمن
میریزدومرابه
یغما میبرد…!
۹-
به عبورمرزهای تنت میرسم
وحریصانه بازمی کنم تمام اشتیاقم را
برای تلاقی لبهایت
وشهد نابترین رزها
ازوجودم!
برای اغمایت…
این شراب مست کننده ترین شراب عالم است
۱۰-
دریاختههایم رخنه کن
بامیخ به سینهام بکوب
خستگیهایت را
ببوسههایت را
نوازشهایت را…
پشت به پشت
بهد من تکیه بده
ودرمن بپیچ…
آری
پیچکها
دراوج بی خبری به دیوارقد میکشند…!
۱۱-
تابرگردی
جای خالیات را
دردرازترین خیابان هاقدم میزنم
که ازجای
پای کاج عبورم نمیدهد
این اتفاق ساده نیست
فتح تمام کوچه هایست
!… که به تونمی رسند
۱۲-
بی ریتم میرقصم
منی
که
لبخندهایم
ترنم خاطرات باران خوردهی
بهاریست
که تنپوش حرف وعطرهای
همیشه گی
پائیزشده
۱۳-
پابرهنه برگشتهام!
کفشهایم
مال تو
برگرد…
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
نظرات
شعر امروز کاوه محسنی بروجردی
شنبه, ۲۵ام فروردین, ۱۴۰۳