……….
تاریخ، جنایات جمهوری اسلامی ایران را در همه ی عرصه ها به ویژه در زندان های سیاسی اش فراموش نخواهد کرد.قتل عام فرزندان مردم، در زندان های سیاسیِ دههی شصت (و پیش تروُ پس از آن) و نیز کشتار آنان در خیزش ِ خجستهی اخیر، چهرهی منحوس ِ این جمهوری ِجنایت را سیاه تر کرده است واین در، تا هنوز، برپاشنهی سیاهِ ننگیناش می چرخد..
……………………………..
” هستی” ، نمی بخشاید وُما–
باید نبخشیم.
………………..
در شادمانیهای هستی
انسان، حضوری، مست دارد.
باران، به جان ِ عاشقاش باید ببارد.
آواز را در جانِ او شوری، شگرف ست.
وقتی درخت اش را بهاران، میسُراید
وقتی که رخت اش، بیقرار ِ آفتاب ست
او را چه ترسی از شقاوتهای برف ست؟
همزاد ِ آتشهای دیرین
همریشهی آب است وُ خورشید.
در مهربانیهای جاری
شادی ِ شور ِ زیستن را
در چشمهایش میتوان دید.
باید زمین، بر خود ببالد
دستی به دست ِ این چنین، سرمست دارد.
آن کیست اما؟
آن کیست میخواهد چنین، مستی نباشد؟
آن کیست میخواهد که این زیباترین را
از باغِ ما بردارد وُ بر دار دارد؟
“هستی”، نمی بخشاید وُ ما
باید نبخشیم-
آن دست ِ پستی را که با ما کار دارد.
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.