تاراج
در کـلاف خـواب گرفـتار شـدم
آنکه نزدیکم بود ، دوست نبود
خواب گِل درعصر پیـچید مـرا
هـر چه می شـد در تقلّا باختـم
در پس دیــوار انگار لحضه ای
چهره ای مرموز آنسو می شتافت
پــرده ها در اهتـزازی خوفناک
از شتابِ سایه اش برمی شکافت
حـجـمی از جـادویِ رمالـی پلیـد
ذهـن و افکارِ مـرا تـسخیـر کرد
هرچه می شد در شکست رمل او
خــواب مـی دیــدم
او مرا تسخیر کرد
خواب می دیدم که رمل اش باج بود
گنـج مـن در معـرض تاراج بـود
خـوابِ آن گـنجیـنه هـای زنـدگـی
خـوابِ آن پادِشـه بـی تـاج بـود
وحشت از این خواب
مـــــرا بـیــدار کــرد
خواب را بیدار ولی بیـمار کرد
بیـمِ آن خـوابــی که بیـدارم ولی
خوابِ من در قهقرای خواب بود
خواب می دیدم که خوابم باج بود
گنـج مـن در معـرض تـاراج بود
………………………………………..
این اثر تحت قانون حمایت از مالکیت معنوی می باشد.
از مجموعه کابوس / تاریخ: ۰۵/۲۰/ ۹۱
اثر فرهاد صادقی
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
نظرات
او در اعماق خویش گم بود.پیدا در عوالمی از اوهام.
وهم خویش را شادمانی می نامید و مسرور از این کشف بزرگ، خود را بزرگ می پنداشت.
او بزرگ بود بزرگ
او در این حضور از زندگی، مرگِ خویش را باور نداشت.
جمعه, ۲۷ام اردیبهشت, ۱۳۹۲