( سولماز ذالک زاده ) سمـــن –
یکی از مشکلات بغرنج جوامع امروزی که توجه بسیاری از محققین را به خود جلب نموده است، مساله رواج بزهکاری در بین کودکان و نوجوانان (دختر و پسر) می باشد. بزهکاری کودکان پدیده ای اجتماعی و جهان شمول است که از نظر حقوقی به اعمالی گفته می شود که بر خلاف قوانین و مقررات و هنجارهای اجتماعی از سوی افراد زیر ۱۸ سال صورت می گیرد و بزهکار کسی است که این اعمال از او سر می زند. از جمله اعمال بزهکارانه رایج در بین کودکان و نوجوانان عبارتند ازغیبت از مدرسه، فرار از خانه، ولگردی، گدایی، ایجاد حریق، تخریب اموال عمومی،رانندگی بدون گواهینامه، سرقت،حمل مواد مخدر(فروش یا مصرف)، تجاوز به حقوق دیگران، انحرافات جنسی، ضرب و جرح (خشونت) و …. لازم به ذکر است که جوامع گوناگون بر حسب وضعیت اقتصادی و اجتماعی خود با انواع متفاوتی از بزه روبرو هستند و با توجه به این که قوانین در جوامع مختلف متفاوت است، فرد متخلف در یک جامعه، ممکن است در جامعه دیگر از تخلف مبری باشد. حال با توجه به وقایع متعددی که هر روز در اطراف ما به وقوع می پیوندند و سازمان های بسیاری چون کانون اصلاح و تربیت، نیروی انتظامی و دادگاه هایی را که برای مجازات این افراد بوجود آمده اند می شناسید، آیا تا به حال فکر کرده اید چه عواملی در بوجود آمدن یک کودک بزهکار موثر است؟ آیا بزهکاری پدیده ای طبیعی و ذاتی است و افراد از بدو تولد بزهکار یا مجرم به دنیا می آیند؟ آیا عدم ثبات و ناهنجاری های جامعه افراد را به سوی ارتکاب بزه سوق می دهند، یا ویژگی های شخصیتی و فردیشان؟ آیا نهادهای حمایتی تدابیر مناسبی برای جلوگیری و کاهش بزه در جامعه اتخاذ کرده اند؟ و آیا این افراد بزهکارند یا قربانی؟ مقاله حاضر نتیجه مطالعه، بررسی و مشاهدات من بر روی کودکان کانون اصلاح و تربیت تهران می باشد.
عوامل موثر در بزهکاری کودکان و نوجوانان
آنچه همواره نسبت به افزایش بزه در رده سنی کودکان و نوجوانان در جامعه هشدار داده می شود، هیچگاه از سوی والدین و مسئولان ذی ربط جدی گرفته نشده. خطر آسیب های بیشماری ممکن است کودکان و نوجوانان را تهدید کند، اما متاسفانه علل پدید آورنده ی این آسیب های اجتماعی و بزهکاری در جامعه ما همواره مورد غفلت بوده و هیچگاه به صورت ریشه ای بررسی نشده است. باید اذعان داشت که عوامل گوناگونی در بروز بزهکاری موثر است و تنها نمی توان علت خاص و واحدی را برای آن در نظر گرفت. عوامل مختلفی نظیر عوامل خانوادگی اجتماعی، اقتصادی و روانشناختی و…. در کنار هم باعث می شوند که بزهکاری در کودکان و نوجوانان به منصه ی ظهور برسد، که در ادامه به توضیح مختصری از هر کدام می پردازیم.
نقش خانواده
محیط خانواده اولین محیطی است که فرد در آن رشد می کند و هنجارها را می آموزد. علی رغم این که بسیاری از عوامل در وقوع بزهکاری کودکان و نوجوانان دخیل هستند،اما در گام نخست این خانواده است که نقش تعیین کننده ای در سرنوشت کودکان دارند، چنان که با تربیت صحیح می توان کودک را در مسیر درستی قرار داد و یا شرایط و محیط را برای تحقق بزهکاری توسط کودکان مهیا ساخت. با توجه به بررسی های انجام شده و تجربه ی کار با کودکان کانون اصلاح و تربیت تهران می توان، شرایط نامناسب خانوادگی از جمله رفتارهای بسیار خشن وسختگیرانه و یا بالعکس بی توجهی و سهل انگاری والدین، عدم وجود محبت و ارتباط صمیمی، وجود تشنج، از هم گسیختگی خانواده، طلاق، فوت والدین، پایین بودن سطح فرهنگی و تحصیلاتی خانواده و اعتیاد را از علل اصلی بروز بزه در کودکان و نوجوانان دانست.
عوامل اجتماعی
جامعه ای که از یک ثبات و پایداری اجتماعی برخوردار نیست و دائما دچار هرج و مرج و بی نظمی از قبیل جنگ، شورش، اختلافات طبقاتی،وضع بد سکونت، فحشا،جمعیت بالا و…. باشد، قطعا شرایط و بستر مساعدی را برای ارتکاب بزه فراهم می کند و بالعکس جامعه ای که از یک ثبات و نظم اجتماعی واقعی برخوردار است می تواند به مرور زمان ریشه های بزهکاری و عوامل آن را به حداقل برساند.
عوامل اقتصادی
فقر از عوامل اصلی ایجاد بزهکاری است. کمبود امکانات نظیر امکانات بهداشتی، خوراک، پوشاک و مسکن باعث می شود نیازهای اشخاص برطرف نشده و موجب تحریک و ترغیب آنها به ارتکاب بزه های مختلفی شوند. در چنین شرایطی برخی از والدین از کودکان خود برای ارتکاب جرایمی همچون سرقت، فروش مواد مخدر، گدایی (تکدی گری)، خودفروشی و… استفاده می کنند تا وسیله ای برای امرار معاششان باشند.
نقش دوستان و همسالان
از دیگر عوامل موثر در بزهکاری کودکان و نوجوانان دوستی با افراد ناسالم است. کودکان و نوجوانان اغلب رفتار خود را با الگوهای رفتاری دیگر دوستانشان همانندسازی می کنند و به شدت از آنان تاثیر می پذیرند. به عبارتی داشتن ارتباط موثر با همسالان و پذیرش از سوی آنان جنبه مهمی از عملکرد اجتماعی و داشتن روابط اجتماعی موفق عامل پیش بینی کننده خوبی از شایستگی اجتماعی آتی فرد محسوب می شود. کودکان و نوجوانان با پذیرش اجتماعی پایین از سوی همسالان در معرض خطر بالایی از سازگاری ضعیف و بزهکاری قرار می گیرند.علاوه بر آن نوجوانانی که از خانواده طرد شده اند، برای جبران کمبودهای عاطفی و روانی شان و برای کسب حمایت و تایید به دوستان هم سن و سال خود روی می آورند و در نتیجه به دنبال افرادی می گردند که مانند خودشان هستند، از این رو این احتمال وجود دارد که با تحریک و تشویق دوستان ناباب و ناسالم، دست به اعمال ضد اجتماعی و بزه بزنند.
عوامل روانشناختی
بزهکاری با صفات روانشناختی متعددی همراه است. اگر گذشته کودکان و نوجوانان بزهکار را مورد بررسی قرار دهیم، مشاهده خواهیم کرد که بسیاری از آنان مورد آزار و اذیت جسمی، جنسی و روانی قرار گرفته اند که متاسفانه آثار بسیار زیان باری بر شخصیت و روان کودکان گذاشته که در نهایت منجر به بروز رفتارهای ضد اجتماعی در آنان می شود. کودکان و نوجوانان بزهکار اغلب از عقب ماندگی ذهنی یا هوش کمتر از متوسط (مرزی) برخوردارند، رفتارهای هیجانی و احساسی شدیدی از خود بروز می دهند، دچار ضعف عزت نفس و خویشتن داری هستند، مرتبا به حقوق دیگران تجاوز می کنند، در برقراری روابط اجتماعی سالم ناتوان هستند، علاقه و انگیزه ای برای پیشرفت و ترقی ندارند،ا عتماد به نفس و خودپنداره ضعیفی دارند، نسبت به ارزش ها و هنجارهای اجتماعی بی تفاوت هستند و نیز رفتارهای غیر مسئولانه و ضد اخلاقی دارند.
مهاجرت
متاسفانه امروزه به دلیل عدم یا نبود امکانات کافی آموزشی، شغلی، رفاهی ومشکلات و فشارهای خانواده (به خصوص درمورد دختران که منجر به فرار آنها از خانه می شود) در روستا ها و مناطق محروم کشور، ما شاهد افزایش روز افزون مهاجرت از روستا به شهرها هستیم. جدا شدن کودکان و نوجوانان از خانواده و مهاجرت آنان به شهرها و مراکز بزرگتر زندگی، موجب آشفتگی فکری و روحی آنها شده و تا زمانی که بخواهند با معیارهای جدید سازگار شوند گیج و سر درگم به دنبال اصول و هنجارهای جدید بر آمده و چه بسا در این راه خطرات بسیاری آنان را تهدید می کند. بسیاری از این کودکان و نوجوانان در دام باندهای موادمخدر،دزدی، فحشا، تکدی گری و… افتاده و مورد سوء استفاده جسمی،جنسی و روانی قرار می گیرند.
پیچیدگی عوامل موثر در بزهکاری از یک سو و داده های آماری که نشان دهنده افزایش چشمگیر بزه هستند از سوی دیگر سبب شده است که گروه های مختلفی از محققان این پدیده را از دیدگاه های خاص خود مورد بررسی قرار دهند. برخی از منظر روانشناختی و برخی دیگر از دید آسیب شناسی اجتماعی و یا از دیدگاه جرم شناسی و مسائل کیفری.اغلب روانشناسان بزهکاری کودکان و نوجوانان را ناشی از عوامل فردی و شخصیتی و از طرف دیگر جامعه شناسان، نابسامانی ها و ناهنجاری های اجتماع را علت بزه می دانند. اما بزهکاری چه ناشی از عدم خودکنترلی فرد و چه فقدان کنترل اجتماعی باشد، پدیده ای طبیعی و ذاتی نیست و هیچ کودک و نوجوان بزهکاری از بدو تولد مجرم به دنیا نیامده است، بلکه این شرایط محیطی، اجتماعی، خانوادگی و…است که کودکان و نوجوانان را به سمت بزه سوق می دهد.
کودکانی که در خانواده هایی متولد می شوند که والدینی بیمار از لحاظ روانی، فکری و شخصیتی دارند، خانواده هایی که به دلیل مشکلات اقتصادی و روزمره زندگی دیگر توانی برای رسیدگی به وضع کودکانشان برای آنها باقی نمیگذارد که چه بسا برخی از والدین از کودکان خود سوءاستفاده کرده، که به جای فراهم کردن شرایطی برای رشد و شکوفایی فرزندشان از آنها بهره کشی می کنند و آنها را به سمت بسیاری از معضلات اجتماعی چون دزدی، فحشا، مواد مخدرو…سوق می دهند، و جامعه ای که به دلیل نداشتن برنامه و خط مشی درست اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی، خود بزهکار تولید می کند، این تفکر را در ذهن آدمی بوجود می آورد که این کوکان و نوجوانان واقعا قربانی هستند نه بزهکار.
همیشه گفته و شنیده ایم که پیشگیری بهتر از درمان است. با توجه به آمارهای رسمی که نشان دهنده نرخ ۳۰ درصدی بزهکاری در کودکان زیر ۱۶ سال می باشند و از سوی دیگر به دلیل حساسیت و آسیب پذیر بودن این گروه از افراد جامعه که به هر دلیلی از ابعاد جسمانی،روانی و رفتاری به نقصان یا انحرافی روی می آورند، نهادهای حمایتی و تربیتی چقدر در حل این معضل که یکی از مهمترین چالش های امروزه جامعه می باشد، قدم برداشته است؟ زیرا نیک می دانیم برای داشتن جامعه ای سالم ما نیازمند کودکان و نوجوانانی هستیم که سلامت روح و جسم آنها شرطی ضروری برای رسیدن به یک جامعه ایده آل است. اما باید اذعان کنم که متاسفانه با توجه به بررسی ها و مشاهداتی که من در کانون اصلاح و تربیت تهران انجام داده ام، هیچگونه برخورد علمی و تخصصی در این زمینه صورت نمی پذیرد، و جای بسی نگرانی است که سیستم قضایی با این کودکان و نوجوانان به جای درمان محوری، مجازات محوری را پیشه کرده است، مساله ای که دست اندرکاران خلااف آن را ادعا می کنند.
در کانون اصلاح و تربیت شرایط نگهداری کودکان و نوجوانان به صورت سنی و جنسی است. کانون سه بخش دارد، یک بخش برای دختران، بدون در نظر گرفتن نوع اتهام، و سن آنها و دو بخش پسران که یک بخش مربوط به پسران تا ۱۲ سال و بخش دیگر پسران از ۱۲ تا ۲۰ سال و یا حتی بالاتر است (زیرا به دلیل جثه کوچکشان آنها را به زندان بزرگ سالان نمی فرستند). در سال بطور متوسط ۴۵۰ دختر و ۲۲۰۰ پسر به کانون منتقل (امار رسمی) میگردند. تعداد جمعیت روزانه آنها برای دختران حدود ۶۰ نفر و برای پسران حدود ۲۵۰ نفرمی باشد. متاسفانه عدم جداسازی مناسب کودکان و نوجوانان (چه دختران و چه پسران) حاضر در کانون، بستری را فراهم می آورد که تجربه های بزهکارانه، خود را به یکدیگر انتقال دهند، به عبارتی کودکانی با بزه های بسیار کوچک در کنار کودکانی با تجربه بزه های سنگین تر قرار می گیرند، چه بسا کودکان و نوجوانان بسیاری با بزه های کوچک پس از آزادی تبدیل به یک معضل بزرگ و خطری جدی برای خود و جامعه می شوند. مساله مهم دیگر برخورد غیر اصولی و غیر تخصصی با کودکان و نوجوانان کانون است، مسئولین در عوض مواجهه علمی توسط کارشناسان و مشاوران حرفه ای از افراد غیر متخصص و صرفا مذهبی و نا آشنا با مسائل و مشکلات این کودکان، و به جای ریشه یابی و تجزیه و تحلیل درست و دادن راهکارها متناسب با شرایط وموقعیت این کودکان و جامعه، از احکام و مواعظ اسلامی برای تهذیب و تربیت شان استفاده می کنند. به نظر من خواندن قرآن و نماز راه حل مناسبی برای جلوگیری از بزهکاری کودکان نمی تواند باشد، چرا که راه کارهای ایدئولوژیک جمهوری اسلامی قادر به کنترل و حل مشکلات بزهکاری اجتماعی کودکان و نوجوانان نیست. به علاوه نهادهای حمایتی در جامعه به وظایف خود به درستی عمل نکرده و در نتیجه باعث تکرار بزه در کودکان و نوجوانان می شوند. حتی اگر فرض را بر این بگذاریم که اتخاذ تدابیر اصلاحی و تربیتی در کانون مفید است و دست اندرکاران اصلاح و تربیت بر اساس برنامه های مدون و از پیش تعیین شده به خوبی عمل می نمایند، به محض خروج این کودکان و نوجوانان از کانون در بسیاری از موارد شاهد تکرار بزه حتی با شدتی بیشتر هستیم. با توجه به بررسی هایی که انجام داده ام، بالغ بر ۷۰ درصد کودکان و نوجوانان کانون اصلاح و تربیت بیشتر از دو بار تجربه دستگیری را داشته اند، اما بر اساس آمارهای منتشر شده توسط کانون اصلاح و تربیت ۸۸ درصد برای اولین بار و بعد از بازپروری، تنها ۲ درصد از کودکان و نوجوانان به کانون باز گشته اند. این آمار و ارقام دروغین در نتیجه تعهدات بسیار سنگینی است که حراست کل زندان ها(واقع در زندان اوین) برای افرادی که به عنوان محقق وارد کانون می شوند، در نظر گرفته است، که تحت هیچ شرایطی حق خروج یا انتشار اطلاعات را از داخل کانون ندارند، که در نتیجه، تحقیقات محققین با نتایجی که کانون منتشر می کند، فاصله ای از زمین تا آسمان دارد، و لذا نتایج تحقیقات فقط باید در نشریه سازمان زندان ها و زیر نظر مسئولین کانون منتشر شود.
در آخر، متاسفانه مسئولین هیچگاه به این گونه کودکان نگاه درستی نداشته، و هیچگونه فرهنگ سازی برای ارتقا سطح دانش، کم کردن فاصله طبقاتی، حل مشکلات اقتصادی و خانوادگی و… صورت نگرفته است. جمهوری اسلامی در این سه دهه جز ظاهر سازی، هیچ تلاشی در جهت بهبود مسائل و مشکلات اساسی این کودکان به صورت زیر بنایی انجام نداده است و حتی در اکثر موارد مایل به انجام کاری نیز نمی باشد، حتی تا آنجایی که کودکان و نوجوانان کانون اصلاح و تربیت حق داشتن وکیل که طبق قوانین جمهوری اسلامی نیز، جز حقوق اولیه یک متهم است را ندارند، زیرا صرفا مواردی برای اینگونه حکومت ها مهم قلمداد می گردد که با آن مسائل به صورت مستقیم در ستیز باشند و یا منافع و موقعیتشان را به مخاطره بیندازد. آمار و ارقامی که در خصوص معضلات اجتماعی کودکان و نوجوانان موجود است، خود گواهی بر این ادعاست
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.