من زمانی مشاوره گذاشته بودم در آلمان برای آنان که پناهنده هستند به دلیل اقلیت بودن در عرصهی سکشوالیته. تا حدی کار مددکار اجتماعی را انجام میدادم. یعنی اغلب اوقات رابط مشاوره جو بودم به وکیل یا روانشناس یا انجیاو هایی که میدانستم میتوانند به او کمک کنند.
این ماجرا مربوط به حدود هشت سال پیش میشود (از هشت سال تا هفت سال پیش، به مدت یک سال). آن زمانها با هدفی آرمان گرایانه میخواستم روشنگری و مبارزه کنم برای احقاق حقوق اقلیتهای جنسی. در مجلهای هم ویژهی کوئیر کار میکردم و یک سالی هم در هیئت مدیرهی سازمان همجنسخواهان آلمان (ال-اس-فا-د) بودم. و پروژهای را تصویب و اجرا کردم برای کمک و حمایت از همجنسخواهان مهاجر از کشورهای اسلامی که در آلمان هستند و صدها مشکل دارند (مشکل کامینگ اوت در کنار خانوادهی سنتی، مشکل اقامت و پناهندگی و…).
هفتهای یک روز در کتابخانهی اندیشه از دانشگاه فرانکفورت که متعلق به دانشجویان ایرانی بود، برای این کار اتاقی گرفته بودم. یادم هست یک بار زنی حدود چهل و پنج ساله با من تماس گرفت و به شدت مضطرب و بیقرار و حتی دپرسیو بود. میگفت خودش (صد درصد) یک دگرجنسخواه است (زن با مرد) و دوست پسری دارد همسن خودش. چند ماهی است با این مرد آشنا شده و این مرد در شهر دیگری در آلمان خانه دارد و آخر هفتهها به زن سر میزند و هر دو یکدیگر را دوست دارند. پرسیدم خوب مشکل شما چیست؟ گفت: من شک دارم که دوست پسرم یک بایسکشوال (هم با مرد و هم با زن) باشد و حالا اومدم پیش شما که به من بگوئید چطور میتوانم بفهمم که طرف بایسکشوال است. به نظر شما یک کارآگاه خصوصی استخدام بکنم که چند هفته او را بپاید؟ من یواشکی ایمیلش را هم کنترل کردم و به موردی برنخوردم.
ازش پرسیدم خوب چرا این شک را داری؟ گفت: آخه مرد ظریف و حساسی است. به رقص و آشپزی علاقه دارد و خیلی احساساتی است و یک بار مثل زنها گریه کرد! بهش هر چقدر میگم بیا با هم زیر یک سقف زندگی کنیم، قبول نمیکند و میگوید من بیست سال است در آلمان زندگی میکنم و تو تازه از ایران آمدی (یعنی زن) و هنوز فرهنگ اینجا را نگرفتی. دو نفر لزومی ندارد زیر یک سقف باشند. من ترا دوست دارم و تو مرا و هر آخر هفته باهم هستیم.
در ادامه افزود: من اما مشکوکم که او اگر ریگی به کفشش نباشد چرا میخواهد در طول هفته تنها باشد؟ نکند کسی در زندگیاش هست؟ میدانم تنها زن زندگیاش خود منم ولی ممکن است با مرد باشد.
به این خانم گفتم خوب در این باره باهاش حرف زدی؟ دربارهی این شک! گفت: نه، نه. نمیشه که. خوب خیلی بهش ممکنه بربخوره اگر من ای نرا بگم. به مردونگی و غرورش برمیخوره. فقط یکبار ازش پرسیدم تو نظرت دربارهی «همجنس بازها» چیه؟ او گفت: من دوستان خوب همجنسخواه داشتم و باهاشون موافقم و ازشون دفاع میکنم. ای وای نکنه خودش هم اینکاره باشه؟ «من مخالف همجنسبازا نیستم و اونها حق دارن هر جور میخوان باشن اما نمیخوام دوست پسرم اینکاره باشه. اصلن تصورش حالم را بد میکنه.»
راستش خیلی متاسف شدم از برخورد این زن. احساس کردم شعور و فرهنگ دیالوگ چقدر باید در یکی ضعیف باشد. بهش گفتم: خانم محترم شما اگر دست این شخص را بگیرید و ببرید پیش بزرگترین جنسیت شناس جهان. و خود آن شخص ده جلسه مستقیم از خودش و احساساتش تعریف کند، بازهم هیچ جنسیت شناسی نمیتواند با اطمینان بفهمد که کسی به قول شما «صد درصد» همو است یا هترو. به جای این قایم موشک بازیها و پلیس بازی و تعقیب و گریز، یک کار ساده بکنید. مستقیم مثل انسان بالغ باهاش دیالوگ کنید و بهش بگویید که چنین شکی دارید و او اگر به قول خودش بیست سال است در آلمان است و طرفدار حقوق بشر، به «غرور مردانهاش» برنخواهد خورد و با صداقت جواب شما را می دهد. راهحل برخی چیزها خیلی ساده است. یک دیالوگ
https://www.facebook.com/permalink.php?story_fbid=528337750556486&id=519287838128144
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.