کمونیسم
کمونیسم این اصطلاح از ریشه لاتینی (کمونیس) به معنای اشتراکی گرفته شده است. و این عقیده از سال ۱۸۴۰ م. رواج یافت. و معنای اشتراک محدود به ثروت و دارائی ها نمی شود، بلکه اشتراک شامل زنان و مسائل جنسی می گردد. بنابرنظر کمونیسم تمام منابع اقتصادی کشور اعم از صنعتی و امور دیگر مربوط به جامعه است نه افراد و خانواده ها، اما کمونیسم به معنای جدید عبارت است از اینکه دولت بر تمام مراکز اقتصادی جامعه کنترل داشته باشد و همه چیز باید در دست او قرار گیرد.
کمونیسم به انگلیسی (: Communism) یک ایدئولوژی است که میکوشد بر اساس مالکیت مشترک روشها وابزارهای تولید و در غیاب مالکیت خصوصی یک سازمان اجتماعیضد دولتگرایی فاقد طبقه های اجتماعی را ترسیم کند. کمونیسم را شاخهای از مکتب سوسیالیسم میدانند.
اشکال اولیه سازمانهای اجتماعی انسانی در مکتب مارکسیسم به «کمون اولیه» مشهور است. با این وجود، کمونیسم یک نوع سازمان اجتماعی را ترسیم میکند. در میان کمونیستها مکتبهای جدیدی شکل گرفتهاست که میتوان به ، مائوئیسم، کمونیسم مشورتی، کمونیسم آنارشیسم، کمونیسم مسیحی و در نهایت انواع جریانهای کمونیسم چپاشاره کرد که دارای تنوع فراوانی است. با این وجود، بقایای مختلف اتحاد جماهیر شوروی (که منتقدان آن را «استالینیسم» مینامند) و تفسیر مائویی مارکسیسم – لنینیسمشاخه ( مکتب) تازه ای از کمونیسم را تشکیل دادهاند که در قرن بیستم که ابزار قدرت اصلی کمونیسم در روابط بین الملل محسوب میشد شاخه ترتئوئیسم دارای چنین قدرت متمایزی نیست.
مشخصه اصلی کمونیزم تکیه بر محتوی انقلابی بود در حالیکه سوسیالیستها رفته رفته از محتوی انقلابی و «علمی» مارکسیزم به محتوی اخلاقی سوسیالیزم و سنتهای دموکراسی غربی گرایش یافتند و بدینگونه نهضت سوسیالیستی به دو جناح انقلابی و مسالمتجو تجزیه شد. و دو جناح به صورت دشمنان آشتی ناپذیر در آمدند و جناح اخیر عنوان «سوسیال دموکرات» گرفت.
به رغم شباهتها و اشتراکات فراوان این اصطلاحات ، در بررسی تفاوت ها لازم است به بررسی آن بپردازیم
– کمونیسم (communism)؛ در فرضیه های کارل مارکس و فردریک انگلس ، کمونیسم جامعه ای است به اصطلاح بی طبقه با مالکیت واحد همگانی مردم بر وسایل تولید ، برابری کامل اجتماعی همه اعضای جامعه . توضیح بیشتر اینکه ؛کمونیسم از ریشه لاتین (commons) به معنی اشتراک گرفته شده است کمونیسم از قدیمی ترین مکاتب سیاسی دنیا است در سال ۱۸۴۸ «کارل مارکس» و «فردریک انگلس» در آلمان با انتشار مانیفست کمونیست حرکت تازه ای در نهضت کمونیسم جهانی به وجود آوردند.
از منظر فلسفی و اقتصادی کمونیسم و سوسیالیسم دارای ریشه واحدی هستند و هر دو بر مالکیت عمومی وسائل تولید تکیه می کنند، با این تفاوت که کمونیسم مرحله پیشرفت یا مرحله نهایی سوسیالیسم به شمارمی آید. مارکس در آثار مختلف خود از «مانیفست» کمونیست گرفته تا کتاب «کاپیتال» تاریخ تحولات جهان را بر مبنای ماتریالیسم تاریخی، یا فلسفه مادی دیالکتیکی بیان می کند مارکس تکامل وسایل تولید و نحوه تملک و بهره برداری از این وسایل را زیر بنای تحولات اجتماعی می داند و تاریخ بشر را به صورت تاریخ جنگهای طبقاتی و منازعه بین ظالم و مظلوم و استثمار کننده و استثمار شونده بررسی و تجزیه و تحلیل می نماید. از نظر مارکس دوره های تاریخی عبارتند از: ۱- کمون اولیه که در این جامعه بدون طبقه هیچ گونه تملک بر وسایل و ابزار تولیدوجود نداشته است، ۲- برده داری ۳- فئودالیه ۴- بورژوازی و سرمایه داری۵- سوسیالیسم ۶- کمون ثانویه.
سوسیالیسم
سوسیالیزم (Socialism) از کلمه فرانسوی (و انگلیسی)Social به معنای اجتماعی گرفته شده است و معنای اجتماع گرایی می دهد.
واژه سوسیالیسم (جامعه باوری) در زبان فرانسه به معنای اجتماعی می باشد. و در انگلیسی (سوسیالیسم سیاستی که هدف آن نظارت جامعه بر وسایل تولید و اداره آنها به سود همگان است). البته این تعریف، یک تعریف جامع نیست، زیرا نظارت عمومی بر اموال و تولید معنای وسیعی دارد. اما بهترین وجه اشتراک سوسیالیست برتری جامعه و سود همگانی بر نظریه فردگرایی و سود فردی است، که سوسیالیسم به انواع متعددی مانند سوسیالیسم لیبرال، مارکسی، نوین، تکاملی، فابیان، صنفی و پارلمانتر و اقسام دیگر، تقسیم می شود.
سوسیالیسم «socialism» یا جامعه باوری، این اصطلاح که از واژه «سوسیال» به معنای اجتماعی در زبان فرانسه گرفته شده است، معناهای بسیار دارد، اما تعریف معمول این اصطلاح را در واژه نامه انگلیسی آکسفورد، چنین می توان یافت: «سوسیالیسم تئوری یا سیاستی است که هدف آن مالکیت یا نظارت جامعه بر وسایل تولید – سرمایه، زمین، اموال و جز آنها – به طور کلی، و اداره آن به سود همگان است» . (داریوش آشوری، دانشنامه سیاسی، ص ۲۰۴)
در یک جمع بندی سوسیالیسم به عنوان مکتبی مبتنی براصالت جامعه و اشتراکیت ابزار تولید ، و کمونیسم بیانگر مرحله ای ایده ال از چنین وضعیتی در جامعه ، و بالآخره مارکسیسم یکی از نظریه پردازان چنین تفکری است .
تعریف معمول این اصطلاح که در بسیاری از فرهنگها از جمله «فرهنگ انگلیسی آکسفورد» می توان یافت این است :
«سوسیالیسم تئوری یا سیاستی است که هدف آن مالکیت یا نظارت جامعه بر وسایل تولید, سرمایه, زمین, اموال و … بطور کلی و اداره آنها به نفع عموم است.» برای چنین کلی گویی نمی توان تعریف واحد و قطعی از سوسیالیسم ارائه داد, زیرا مفهوم «مالکیت و نظارت عمومی» بسیار کشدار و قابل انعطاف است و بر سر آن توافق نهایی وجود ندارد .
مهمترین عنصر مشترک نظریه های سوسیالیست تکیه بر تقدم جامعه و منافع عمومی بر فرد و منافع فردی است و سوسیالیسم از جهت تاریخی در واقع طغیانی است بر ضدایندیویدوالیسم(فرد گرایی-Individualism) و لیبرالیسم عصر جدید.
سوسیالیسم نفی این نظریه است که : «تعقیب نفی فردی توسط افراد, خود به خود به نفع اجتماعی می انجامد» ، بل، به عقیده این مکتب مداخله اکثریت و دولت، به عنوان نماینده اکثریت می تواند نفع عمومی را از تجاوز افراد مصون دارد.
بعضی ریشه های سوسیالیسم را تا نخستین نظریه های اخلاقی و دینی مشوق برابری و همکاری اجتماعی و یا مدینه فاظله افلاطونی، پیش می برند، اما سوسیالیسممدرن در واقع محصول مستقیم انقلاب صنعتی است. انقلاب صنعتی که منجر به پیدایش دو طبقه تازه و بزرگ, یعنی سرمایه داران و کارگران شد و ایدئولوژی خاص طبقه کارگر سوسیالیسم را به وجود آورد. سوسیالیسم یک ایدئولوژی طاغی علیه نتایج شوم انقلاب صنعتی برای اکثریت جامعه بویژه پرولتاریا(طبقه زحمت کش-کارگران) است.
نخستین سوسیالیستها کسانی بودند که به یک سیستم «اجتماعی» اعتقاد داشتند و نقطه توافقشان دشمنی با نظام ایندیویدوالیستی اقتصاد موجود و اهمیت بیشتر قایل شدن برای مسائل اجتماعی و اقتصادی بود و این اندیشه اصلی شکلها و عنوانهای بسیاری به خود گرفت و از آن جمله می توان به :آنارشیسم, سندیکالیسم, سوسیالیسم,سوسیالیسم مسیحی, سوسیال دموکرات و بولشویسم اشاره کرد. هر یک از این مکتبها اصول خاص خود را دارند، اما هدف آنها پدید آوردن اقتصادی است که در آنها جامعه مسئولیت طریقه استفاده از وسایل تولید را داشته باشد.
بهحیث تاریخی سوسیالیسم به معنای مالکیت عمومی ابزارهای تولید است. سوسیالیسم کلاسیک در پی این بود که «مردم» مالک سرمایه شده و بازارها و تولید برای مبادله با برنامهریزی اقتصادی و تولید برای مصرف جایگزین شوند.
به جای اینکه مالکان خصوصی سرمایه به استثمار کار و هدر دادن منابع بپردازند، مالکیت عمومی این امکان را به «مردم» خواهد داد که چه چیز، چگونه تولید شود و بدین ترتیب بهرهوری و ثروت بیشتری عاید ایشان گردد. هنگامی که دولتها بازارها را با در اختیار گرفتن صنایع از بین بردند با مشکلات اساسی مواجه شدند، از جمله اینکه چه چیزی چگونه باید تولید میشد؟ این مشکل که چه چیزی باید تولید شود بزرگترین مشکل بود. فرض کنید دولت بازار کفش را از بین ببرد و آنها را مجانی در اختیار شهروندان قرار دهد.در این صورت دولت چگونه باید بفهمد که مردم چه نوع کفشی میخواهند؟ چه مدلی؟ چه رنگی؟ چه اندازهای؟ با استناد به دیگر صنایعی که دولت در اختیار گرفته (مانند آموزش)به این نتیجه میرسیم که دولت به تولید انواع محدودی کفش خواهد پرداخت که همگی شکل و شمایلی یکسان خواهند داشت، بدون اینکه توجهی به خواستههای مصرفکنندگان شود؛ چرا که دولت بیشتر به انگیزههای سیاسی توجه خواهد کرد تا خواستههای مصرفکنندگان. در بازار واقعی کفش که امروزه وجود دارد، رقابت، قیمتها، سودها و زیانها اطلاعات لازم را برای تولید نوع، رنگ و اندازه کفشهایی که مصرفکنندگان خواهان آنها هستند در اختیار تولیدکنندگان میگذارد، به طوری که انواع متنوعی از کفش با اندازه، رنگ و اشکال مختلف تولید میشوند
.مشکلی که سوسیالیستها هیچ گاه نتوانستند با آن کنار آیند این بود که کالاهای اولیه، یا سرمایه، نه یک مورد و نه بینهایت استفاده دارند. کالاهای سرمایهای فردی تنها در چند مورد خاص استفاده دارند و چالش بنیادی بهرهوری اقتصادی و تولید ثروت در این است که عقلاییترین استفاده برای آنها را کشف کند. در یک اقتصاد بازار، که مالکیت خصوصی وجود دارد و این کالاها میتوانند در بازار مبادله شوند، قیمتها به وجود میآیند و این امکان را فراهم میآورند که ارزش اقتصادی کالاها را بتوان مقایسه کرد و سود و زیان را محاسبه نمود. وقتی ما به خرید و فروش میپردازیم، در ضمن مبادله دانش خود در مورد این کالاها را نیز با ارزشگذاری که بر روی آنها انجام میدهیم در اختیار دیگران میگذاریم تا با مشاهده تغییرات قیمتها از ارزش کالاها مطلع گردند. این مساله مخصوصا برای ابزارهای تولید و سرمایه درست است.
افزون بر این موارد در سال(۱۸۸۹ ) حزب سوسیال دموکرات در سوئد تشکیل شد یعنی یک قرن پس از وقوع انقلاب کبیر فرانسه و از بین هفتاد سازمانی که در تشکیل آن نقش داشتند، تنها پنجاه سازمان، تشکیلات سندیکایی بودند اما در مدتی کمتر از هفت سال به تدریج بر تعداد سندیکا های عضو افزوده گردید که با توجه به ویژگی صنفی و حرفه ای خود در سال(۱۸۹۸ )موجب تشکیل کنفدراسیونی به نام«سازمان کشوری»شدند.
جنگ اول جهانی درسال(۱۹۱۴) مشتعل شد، اگرچه به یک باره پدید نیامد و زمینههایی از پیش موجب آن شد، دسته بندی های تازه ای در اروپا شکل گرفتند هر چند که این دسته بندی ها در نهایت تبدیل به یک نبرد جهانی شد اما خود محصول و نتیجه تحولاتی بود که در کشورهای اروپایی که نظام سرمایه داری بر آنها حاکم بود رخ می دادند. در کشورهایی چون انگلستان، آلمان، فرانسه، هلند و تا حدودی روسیه صنایع جدید تأسیس شده بودند.
«لارش تره گورد،Lars Trägårdh تاریخ شناس و نویسنده کتاب در خصوص جامعه سوئد» می گوید:« اقتصاد سوئد بسیار سرمایه داریست و مردم سوئد علاقه زیادی به مالکیت خصوصی دارند و هیچ نشانی از مالکیت عمومی و دولتی در سوئد دیده نمی شود. از این نظر سوئد را اصلاً نمیتوان کشوری سوسیالیست نامید.»
دولت سوئد هیچ مالکیتی بر شرکت ها یا بانک ها ندارد، بیمه های اجتماعی گسترده ای وجود دارند که «همه شمول» هستند. بسیاری از این بیمه های همگانی در دهه های (۴۰تا۸۰) برقرار شدند. هنگامی که حزب «سوسیال دموکرات» قدرتی بلامنازع در سیاست کشور داشت.
بدین نمط به باور این قلم:«این حزب با برقراری مالیات های بالا توانست این اصلاحات را اجرا نماید که به دولت رفاه مشهور شود. در دهه های اخیر و با کاهش قدرت سوسیال دموکرات ها و پیش روی جناح راست و لیبرال در سوئد، گستردگی این بیمه ها و نیز انحصار دولت بر بهداشت و آموزش هم کمتر شده است و نمیتوان گفت که سوئد یشتر از دیگر کشورهای اروپایی، خدمات عمومی و همگانی به شهروندانش ارائه می کند.
حال با چنین پیشینه تاریخی به دولت رفاه در سوئد، آیا میتوان سوئد را آنگونه که دیگران و به ویژه آمریکایی ها تصور می کنند، جامعهای سوسیالیستی دانست؟
در پاسخ و از منظری دیگر میتوان بیان داشت که در زمان نخست وزیری «اولف پالمه، رهبر حزب سوسیال دموکرات از سال(۱۹۶۹ تا ۱۹۸۶) سوسیالیسم واقعی را در سیستم حکومتی سوئد برای رفاه مردم به منصه اجرا گذاشته بود. حال آنکه سوسیالیست بودن سیستم کنونی سوئد اساساً با واقعیت همخوانی ندارد.»
و این در حالی است که رئیس جمهور امریکا؛ دونالدترامپ در سخنان خود (۲۴،۹،۲۰۱۹) در مجمع عمومی سازمان ملل متحد در نیویورک در خصوص رابطه با کمونیسم و سوسیالیسم و دفاع از ارزشهای ملی، با وسواس فراوان از سوی تلویزیون (SVT) و رادیوی سوئد(SVR) و دیگر رسانههای وابسته سنسور شد. در شبکههای اجتماعی و مردم این کشور اما بازتابی بی نهایت گسترده یافت.
ایشان بیان داشت:« به مانند کشور عزیز خودم، همه دیگر کشورهای جهان فرهنگ و میراث دارند که ارزش دفاع و بزرگداشت را دارد و سرچشمه توانایی و قدرت تک تک ماست.»
وی در اهمیت حفاظت از مرزها و جلوگیری از ورود انبوه افرادی که هیچ کنترلی بر روی هویت شان وجود ندارد و خطرات ویرانگر آن برای جامعه های دموکراتیک اعلام نموده است بسیاری از کشورهای جهان با چالش های بزرگی در رابطه با کنترل مرزها و مهاجرت های بی رویه و غیرقانونی و ایضاً کنترل نشده روبرو هستند. اما این حق طبیعی تک تک کشورهاست که بر مرزهای خود کنترل داشته باشند و طبیعتاً کشور آمریکا نیز از این قاعده مستثنا نبوده و از این حق خود استفاده خواهد کرد.
در بخش دیگری از بیاناتش که از اهمیت برجسته برخوردار است در خصوص کشورهای کمونیستی و سوسیالیستی بوده که سخت بر زمامداران سوئد گران آمده و با دقت و وسواس این بخش از پیام ترامپ را سنسور و حذف نمودند. اما این پیام در شبکههای اجتماعی سوئد در میان مردم این کشور که حقیقت تلخ را با تمام وجودشان لمس کردهاند منتشر و دست بدست می گردد.
آنچه که توسط رسانههای سوئدی مورد سنسور و حذف واقع شده است همانا جملاتی است چون:
– سوسیالیسم و کمونیسم برای برپایی عدالت نیامده است؛
– برای برابری نیامده است؛
-برای بیرون کشیدن فقرا از فقر نیامده است؛
– و حقیقتاً برای خدمت به کشورش نیامده است.
– سوسیالیسم و کمونیسم تنها برای یک هدف آمده است، نگاه داشتن طبقه حاکم بر سر قدرت!
نیره انصاری، حقوق دان، نویسنده، پژوهشگر و کوشنده حقوق بشر
۲۵،۹،۲۰۱۹
۳،۷،۱۳۹۸
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.