سحر خدایاری ۲۹ ساله روز ۱۱ شهریور ۹۸ دراعتراض به ظلم بیدادگاه انقلاب برای مجازات او (به خاطر تلاش برای ورود به ورزشگاه برای دیدن مسابقه تیم مورد علاقه اش در بازی با یک تیم خارجی) با آتش کشیدن بر جان خویش به نظام آپارتاید تفکیک جنسی رژیم اسلامی اعتراضی آتشین و غمبار نمود. او ۱۵ شهریور با مرگ خود خواسته، نفرت عمومی از زندانها و شکنجه های ۴۰ ساله حکومت اسلامی را شعله ور کرد.
خودسوزی بوعزیزی دستفروش در ۹ سال پیش، آتشی به اعتراضات مردم تونس افکند.
مبارزات سه ماهه، و تشکیل مجلس موسسان، مردم را از یوغ حکومت ۲۳ ساله فاسدِ بن علی دیکتاتور کشور، نجات داد.
جریان بهار عربی دامن زده شد. موج خیزشهای مردمی جهان عرب را درنوردید. در اثر این قیامها، حکومتهای استبدادی مصر، لیبی و یمن سرنگون شدند.
دولتهای بحرین، اردن و تا حدی عربستان با مشکلات جدی روبرو شدند، اما دستاوردی همچون تونس برای مردم آن کشورها بدست نیامد.
مشابه دانستن این دو رویداد، خودسوزی در تونس و ایران، چگونگی جان باختن “سحر آبی” تلنگری برای اوجگیری مبارزت مردمی ما نخواهد شد. نظام ایران سفت و سخت تر از آنست که با چنین فاجعه هولناکی، بلرزد.
میتوان حرکتهای مهمی چون جنبش سبز، اعتراضات زنان، اعتصابهای کارگری و دیگر اقشار، در دهه چهارم جمهوری اسلامی که با جنبش دی ماه سال ۹۶ در خیابانهای ۹۰ شهر ایران فرا گیر شد، را مرحله مهمی در شکستن ساختار نظام دانست، اما تا رسیدن به آزادی – برابری – اداره شورایی، مسیری ناهموار و پیچیده پیشارو داریم که نیازمند زحمت پیگیر، هزینه سنگین، حوصله فراوان و دانش مبارزه طبقاتی، گسترده خواهد بود.
برخی موانع و مشکلات عبارتند:
- در ایران برخلاف تونس، هرگونه سندیکا و تشکل صنفی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی غیر وابسته به حکومت، هر نوع حزبی، حتی در محدوده قانون اساسی غیرمجاز میباشد. جریانات غیرخودی دهههاست که امکان رشد نمییابند، اظهارات مراد ویسی روزنامهنگارعضو تحریریه رادیو فردا نمونهای از بسته بودن هر نوع دریچهای از صدای مخالف است. او میگوید:
“مخالفان حضور زنان در ورزشگاهها در ایران یک فرد یا یک گروه و نهاد نیستند. آنها شبکهای از مقامات ذینفوذ، روحانیون ارشد، مراجع تقلید، فرماندهان سپاه و نیروی انتظامی، دادستانها و قضات، رسانههای همسو با حاکمیت، سخنرانان توجیهگر، امامان جمعه و نمایندگان رهبر جمهوری اسلامی در نهادهای مختلف هستند که در برابر ورود زنان به ورزشگاهها مقاومت میکنند.”
او با نام بردن از ارگانهای متعدد نظام سرکوب از بسیج که همکار نیروی انتظامی در بازداشت زنان است تا بخش دیگری از شبکه مخالفت با حضور زنان در ورزشگاهها، بازجوها و قضاتی هستند که به پرونده زنان و دخترانی میپردازند که در حال تلاش برای ورود به ورزشگاهها بازداشت شدهاند.
او سازمانهای گوناگون متحد حکومتی در این امر را مفصل توضیح میدهد و مینویسد:
“نکته آخر آن که نگاهی به مجموع نهادهای حکومتی و غیرحکومتی، نظامی و اطلاعاتی و امنیتی، تبلیغاتی و مذهبی و دولتی و غیردولتی، تحت امر حسن روحانی یا علی خامنهای نشان میدهد که مخالفت با ورود زنان به ورزشگاهها و از جمله مجموعه رویدادهای اخیر که به خودسوزی و مرگ سحر خدایاری «دختر آبی»، منجر شد نه تصمیم یک فرد یا یک نهاد بلکه نتیجه مستقیم و غیرمستقیم تصمیمات و اقدامات مجموعههای از افراد، مسئولان و نهادها در جمهوری اسلامی است که به صورت یک شبکه در هم تنیده عمل میکنند و نقش تکمیلی و پوششی برای یکدیگر بازی میکنند که نتیجه آن در عمل همچنان محرومیت زنان و دختران از ورود به ورزشگاههاست.”
۲. از زاویه شرایط بینالمللی، معضلاتی که حرکت جامعه ما در راستای پیچیدگیهای جهانی را دو چندان میکند، در مقاله “نگاهی به صحنه و بازیگران” توسط مارال سعید تشریح شده است:
(. . . فرو ریختن دیوار برلین . . . “اداره ی سیستم دو قطبی جهان به پایان رسید و جهان به سمت ادارهی چند قطبی گام نهاده است”. و در این نظام چند قطبی بر اساس توازن قوا در عرصههای مختلف، جهان اداره خواهد شد و برتری را تنها و تنها “بازار” تعیین خواهد. . . . دولت ایالات متحده آمریکا یعنی مقروضترین دولت جهان، خود را بازندهی اصلی این میدان احساس میکند. چرا که صندلی سروری جهان مکرراً میلرزد. او نیک دریافته است تنها میدانی که همچنان بی رقیب برای او باقیمانده “بازار سلاح” است. و این بازار نیازمند هیولاهایی از جنس جمهوری اسلامیست تا بتواند مشتریان را ترغیب به خرید بیشتر نماید.
البته اینجا و آنجا نیز نیروهای پیدا و پنهان در تلاش آمادهسازی میدانهای آزمایش این سلاحها هستند. که با توجه به استخوانهای باقیمانده در لابلای زخمهای ملتها و دولتها در طی سالها و قرون گذشته در اینجا و آنجا، و همچنین رشد بنیادگرایی و ملیگرایی، این نیروها کار چندان دشواری در پیش ندارند.
. . . برای ایالات متحده چارهای باقی نمانده تا به هر طریق ممکن سهم بزرگتری از بودجهی این کشورها را درگیر مسائل نظامی نماید. تا بتواند توان مادی آنها را به تحلیل برد.
. . . چشمانداز اجتماعی در روسیه، نوید روسیهای دیگر در بعد از پوتین را میدهد. روسیهای که زندگی در دنیای مدرن چند قطبی را خواهد پذیرفت و به اندازهی خود در ادارهی جهان سهم خواهد برد.
… مجموعه ی شرایط چنین مینماید؛ اقطاب جهانی و در لحظهی کنونی ایالات متحده با همین هیولای موجود یعنی جمهوری اسلامی به تفاهم خواهد رسید. البته ترامپ در لابلای سیاست توئیتی خود گفته بود:
ما میتوانیم با جمهوری اسلامی و همین رهبران به تفاهم برسیم. اگرچه چنین بنظر میآید که جمهوری اسلامی هنوز این حرف ترامپ را جدّی تلقی نکرده است. اما اگر جمهوری اسلامی حکومتی بماند که مردم ایران در این ۴۰ ساله شناختهاند. حکومتی که شعار بنیادینش “حفظ نظام اوجب واجبات است” بی کمترین تردید برای بقای خویش مشتاقانه آن گفتهی ترامپ را جدّی تلقی و به دنبالش خواهد بود تا بتواند به حکومت منحوس خویش بر ایران و ایرانی ادامه دهد.
. . . حکومت سعی بلیغ دارد هرگونه فعالیت صنفی و مدنی را ببندد. شاکلهی اصلی این میدان یعنی مردم، اگرچه ۸۰ % شهرنشین گشتهاند ولی تا شهروند شدن فاصله بسیار دارند.
مجموعه شرایط پر تناقض ایران، جا برای گسترش و رشد فرهنگ مردمان سرزمینهای بیابانی و کویری باز نموده است. آنها عدالت خواهانی صلح دوستند که چشم امید بر آسمان دوختهاند.)
۳. رسانه های متعدد جمهوری اسلامی با استفاده از آخرین تکنولوژی و ترفندهای دنیای دیجیتال بدون وقفه در وارانه کردن وقایع و حقایقِ جامعه، شبانهروز بدون گامی کوتاه آمدن در برابر خواستههای مردم، وقیحانه سعی وافر دارند که سیاهی چهره رژیم را از بیدادگریهای مسئولین حکومتی بزدایند.
با وجود واکنشهای گسترده نسبت به مرگ سحر خدایاری، رسانههای نزدیک به نهادهای امنیتی و نظامی جمهوری اسلامی بازتاب آن را نتیجه «توطئه دشمنان» دانستند. چهارشنبه ۲۰ شهریور صدا و سیمای جمهوری اسلامی در مستند «۲۰:۳۰» تلاش کرد تا مرگ «دختر آبی» را «فضاسازی رسانههای معاند» عنوان کند.
در این مستند سخنان حیدرعلی خدایاری پدر سحر پخش شد که در آن گفته بود دخترش مشکل عصبی داشت و «قربانی» نشده است. او همچنین حکم قضائی برای دخترش را نیز منکر شد.
حیدر خدایاری پیش از این در مصاحبهای گفته بود: «من فدایی نظام هستم و در جنگ تحمیلی هم جانباز شدم، امام را با جان و دل دوست دارم و از این به بعد هم اگر خدایی نکرده برای کشور اتفاقی رخ دهد از پیشتازانی هستم که از نظام دفاع کنم.»
روزنامه کیهان نیز نوشته است:
“احتمال اینکه ماجرای خودسوزی سحر خدایاری از سوی برخی جریانات مورد اشاره برنامهریزی شده باشد وجود دارد و دستگاه قضایی نباید از کنار آن به آسانی عبور کند.
کیهان درادامه خواهان بررسی و تحقیق مشترک قضایی و اطلاعاتی و بازجویی از کسانی میشود که علیرغم اظهارات پدر محترم آن مرحومه درباره بیماری فرزندش و اطلاع قطعی از عدم صدور حکم محکومیت او به زندان و… اصرار دارند ماجرا را وارونه روایت کرده و با این وارونه نمایی زمینهای برای حمله به نهادهای قانونی نظام فراهم آورند. احضار افرادی از این دست و بازجویی از آنها میتواند سرنخی برای کشف حقیقت ماجرا باشد.”
چقدر دستاندرکاران تبلیغی نظام حاکم باید ذوب در ولایت مطلقه باشند که حقیقت آشکاری را چنین بیشرمانه از موضع طلبکارانه جلوه دهند تا آسیبی بر چهره مقدس حکومت اسلامی وارد نیاید.
این که گفته شود مردم میدانند حکومت دروغ میگوید، مسئلهای حل نمیشود، افشاگری منظم و نقدِ کارساز و مستمر لازم است. برای تغییر وضعیت نکبتبار کنونی، کوشش بر عریان نمودن دروغ و ریاکاری حکمرانهای مستبدی است که میخواهند فریاد مردم از بیداد سرمایهداران را خاموش کنند.
تا کجا فشار کنشگران برد خواهد داشت، با اِسناد به مرگ وحشتناک سحر خدایاری که تا حدودی جامعه ایران و خارج را تکان داده، فعالان اجتماعی قادر باشند از ظرفیت این مطالبه که اکنون به خون آغشته است، راه ورود زنان به ورزشگاهها را هموار کنند. آیا خواهند توانست این حق گرفته شده از زنان را باز پس بگیرند؟
۴. چشمانداز وجودِ قابل اعتمادِ آلترناتیو راهبردی در مبارزات مردمی، برای دهها میلیون ایرانی که حکومت فعلی را نمیخواهند، مسئلهای کلیدی است. به لحاظ کمیت، جامعه ما هنوز از فعالان و مبارزان قابل توجهی برخوردار نیست.
قدرت بیحد و مرز حقوقی وامنیتی چندگانه برگرفته از قانون اساسی، جهت زندان و محکومیت های طویل مدت و سرکوب خشن و اعدام مخالفان، تحمیل باورهای اسلامی بر تمامی اقشار و دگر اندیشان غیر شیعی، همانند سالهای اولیه موجودیت نظام، همچنان جاری است.
عدم شکلگیری نهادهای چالشگر با نظام به خاطر در نطفه خفه نمودن تشکلهای گوناگون صنفی و سیاسی توسط رژیم معضل ماست. حکومت اسلامی با ایجاد وحشت و بالا بردن هزینه فعالیت سیاسی، موانع جدی ساخته است. تاوان سنگین برای حرکتهای جمعی، حتی در سطح فعالان زیست محیطی، زندانی و خودکشی کردن آنان امری رایج است.
طرح یک مسئله:
زندانیان سیاسی را در نظر بگیریم. هرچند از تعداد آنان در ایران آمار دقیقی وجود ندارد. زیرا مسئولان جمهوری اسلامی محکومیت زندانیان سیاسی را به مسائلی چون «امنیت ملی» یا «توهین» مرتبط میکنند.
اما میتوان مقایسه ای کرد. تحقیقات فکتنامه نشان میدهد، بر اساس آخرین آمار رسمی، جمعیت زندانیان ایران در سال ۹۵، ۲۱۷هزار شهروند است. البته خبرگزاری تسنیم به نقل از رییس کل دادگستری استان خوزستان نوشت: تعداد زندانیان کشور ۲۴۰ هزار نفر است.
در آخرین ردهبندی WPB ایران از نظر تعداد زندانی در رتبه نهم جهان ایستاده است.
سازمان عفو بینالملل در گزارشی تفصیلی پیرامون وضعیت حقوقبشر در ایران، سال ۲۰۱۸ را «سال شرم» جمهوری اسلامی نامیده بود.
بر اساس گزارش این سازمان در سال ۲۰۱۸ میلادی دست کم ۲۶ نفر در جریان تظاهرات کشته شدهاند. همچنین ۱۱ وکیل دادگستری، ۵۰ روزنامهنگار و فعال رسانهای، ۹۱ دانشجو، ۱۱۲ فعال حقوق زنان، ۶۳ فعال محیط زیست، ۴۶۷ کارگر، بیش از ۲۰۰ تن از اعضای دراویش گنابادی، ۱۷۱ مسیحی و ۹۵ بهایی در ایران بازداشت شدند.
از طرفی به گفته رضاخندان همسر نسرین ستوده:
صرفا در بند ۴ زندان اوین «نزدیک به ۷۰ نفر زندانی سیاسی وجود داشت که حداکثر ۱۵ درصد از آنها شناخته شده هستند». او اضافه کرده بود که از تعداد زندانیان سیاسی در بندهای ۷ و ۸ زندان اوین که ظرفیت آن چند برابر بند ۴ است اطلاعی در دست نیست، ضمن اینکه «از بندهای امنیتی مانند ۲۰۹ و ۲ الف که زندانیان سیاسی در بدو بازداشت شان مدتها در آنجا نگهداری و بازجویی میشوند، آماری وجود ندارد».
با قیاس تقریبی اگر فعالان سیاسی و اجتماعی در زندانها را رقمی بسیار بالا یعنی ده هزار نفر به حساب آوریم (نیم صدم کل زندانیان در ایران) می توانیم شمار تقریبی مخالفان جدی و پایِ کارِ فعال سیاسی، تا چهار برابر یعنی چهل هزار منتقدِ نظام و مبارز حرفهای با حکومت را فرض بگیریم.
میدانیم ۱۵ میلیون در انتخابات سال ۹۶ شرکت نکردند، اگر همین تعداد شهروندانی که رای نداده در شرایط بحرانی و نارضایتی امروز را خوشبینانه دو برابر کنیم و رقم بدست آمده را با کنشگران تحولخواهی که جدی پراتیک میکنند، مثلا حدود چهل هزار بسنجیم، به رقم یک چالشگر حرفهای از ۷۵۰ نفر مخالف نظام (رای ندادهها)، خواهیم رسید و این بسیار ناامیدکننده است.
درصد مبارزانِ نزدیک به یک هزارم، آن کمیت توانمندِ کافی برای رویارویی با رژیمی که چهل است بحرانهای شکنندهای را از سر گذارنده نخواهد بود.
جمهوری اسلامی به هر قیمتی از جمله فروپاشی زندگی زحمکتشان، حیاتش را ادامه داده است.
۵. مهمترین نکته، کیفیت وآرایش درونی فعالین سیاسی و کارگری است که تحلیل و نقد مسئولانه و کاربردی میطلبد:
چپ ایران از آغاز در عین چالش و مبارزه با حکومت اسلامی، در رویارویی با امپریالیسم امریکا، بعضا همسویی با رژیم حاکم نیز داشته است.
موضع رادیکالی که بتواند تحیلی جامع از هزینه های بسیار و زیانباری که حاکمیت جمهوری اسلامی ببار آورده است، و به مراتب از فشارهای امریکا بیشتر بوده است، توسط چپها مقایسه و ارائه نشده است.
نظریهای روشن و فهمیده شده برآمده از زندگی و تضاد ریشهای کارگران با رژیم را سوسیالیستها هنوز نتوانستند برای مردم جا بیاندازند.
دقت در تاریخ جنبشها و تحولات بدون نتیجه به ویژه دو قیام شکست خورده مشروطه و بهمن ۵۷ ، و به درازا کشیدن رژیم فعلی، نشان میدهد، انقلاب بنیادین ایران بیش از پیش در دستور طبقه کار و متکی به توان تولیدی و مدیریت شورایی قرار میگیرد.
انجام چنین تحولی شگرف، ضرورت جامعه برای حل بحرانهای گریبانگیر اقتصادی، اجتماعی، جنسیتی، زیست محیطی و اعتراضی همهی اقشار است که آمیختگی و گره کور آن، نهایتا به تغییر قدرت سیاسی منجر خواهد شد.
سیاست نه جنگ نه مذاکره توسط هسته قدرت ولایت فقیه و ارگانهای منسوب و فرمانبردار، سپاه و کابینه حسن روحانیِ گماشته نظام مستبد، همان بنبست جمهوری اسلامی است که نمونهی موشکپرانی اخیر به آرامکو، خود غیررسمی پیشقدم جنگ شده است. و از طرفی برای پیش فروش نفت در حد ۱۵ میلیارد دلار از فرانسه، سینه چاک مذاکره نیز هست.
مبارزین صداقت پیشه و مسلح به دانش و تجربه جنبش کارگری ۲۰۰ ساله جهانی و فراگیری از آموزگارانی که این پراتیک خونین برای رها شدن از بندگی مزد، را جمعبندی کردند و موفقیتهای نسبی داشتند، میتوانند، مشاوران مورد اعتماد، راه سترگ عدالتخواهی باشند.
به شرطی که با نقد بیرحمانه از خود و رفقایی که در نظر و عمل، تقلبی درآمدند، کاملا مرزبندی کنند. و هرگونه شباهت با فرهنگ کاسبکارانه رایج و دغلکارانه حکومتی را از جبهه چپ کارگری بزدایند.
بدون پرهیز از خصلتهای مغایر با زندگی کمونی که هدف جامعه کارگری برای رهایی از مناسبات استثمارگرانه است، نمیشود در براندازی جهل، ستم ، زور و نابرابری، موفقیت بدست آورد.
آگاهی طبقاتی مارکسی که نتواند مبارزینِ هدفمند جامعهی هرکس به اندازه کارش را از آلودگیهایی چون خودنمایی کردن، دروغ گفتن، فقط فکر گلیم خود بودن، تنها خوری، رسیدن به مقصود با هر وسیله و قیمتی، و دیگر مشکلات خصلتی . . . بازدارد، اعتماد به نفس، انسان شرافتمند برای رسیدن به جامعه نو را تباه میکند و باورمندی کارگران ایران به چپ مارکسی – کارگری را نیز سلب مینماید.
بنابراین مبارزه دائمی با خصلتهای فرصتطلبی، تمامیتخواهی و خودرایی و باند بازی و پلشتیهای رایج بر آمده از جامعه ی غیرتولیدی و رانتی کنونی، تضمین میکند، ما از تیشه زدن به ریشه ی ایدهآل های خود مصون بمانیم.
اگر مبارزه نظری و نقد پرحوصله و عمیقِ درون چپ حول یک پارادیم راهبردی و الگوی اثباتی، انکشاف نباید به نقض غرض دچار خواهیم شد.
چپهای منفرد، محفلی، گروهی، سازمانی، حزبی در داخل و خارج کشور، راهی غیر از رصد کردن مسئولانه و دلسوزانه نظرات و فهمیدن پراتیک یکدیگر به منظور پیدا کردن رهنمون مانیفستی راهگشا و مشترک نخواهند داشت.
با توجه به مبارزات اقشار غیرکارگری و فرصت سنجی از شرایط سرمایهداری جهانی و منطقهای، و بهره جستن برای دوره گذار، راه میانبر دیگری نداریم.
متشکل شدن سراسری مبارزات مردمی و گسترش آن، قدرتی توانمند و متوازن با ارگانهای سرکوبگر رژیم، میتواند پائین کشیدن حاکمیت از اقتدارش را چاره اندیشی کند.
چنانچه این اندیشه ورزی همه جانبه و صیقل یافتگی انگیزه و دغدغه نیروهای پیشتاز، با شفافیتِ مطالباتی و طبقاتی به نحوی مطلوب آشکار نگردد، تئوری بر آمده از شکیبایی انقلابی و کارشناسی با حرکات اعتراضی موجود جامعه پیوند نخواهد خورد. آنگاه عدم چفت و بست اورگانیک با دستمزد بگیران میلیونی، چه بسا در قیام یا شورش واعتراضات پیشارو، باز جامعه ما را مانند چهل سال پیش از چاه به چاله ای دیگر، دچار سازد.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.