آدمیان به خودباورى و امید راستین نیازمندند؛ اما این نیاز را نگرش نقادانه و روشنگرانه به تاریخشان برآورده میسازد، نه سر پوشاندنِ کاستیهای فرهنگشان و مماشات در بارهى بیماریهای تاریخىشان!
مقدمهی کتاب کاوشهای خرد نقاد
مقالههای این کتاب حاصل بیش از پنج سال آزمون و خطای یک پژوهشگر فلسفه است در انشاء فلسفه به فارسی، فهمِ احوال جهانِ امروز و باریکبینی نقادانه (و البته خطاپذیر!) هم دربارهی گرایشهای فکری ایرانیان و هم دربارهی سنت فلسفی غرب.
این باریکبینی نقادانه اما، خواهناخواه، و به ویژه در فضایی که اهلِ قلمش بیشتر به تقدیس و حاشیهنویسیِ آثار درگذشتگان خو گرفتهاند، برخورنده و گزنده تواند بود. بسیاری خوانندگان بسا که کتاب را تلخ و آزارنده بیابند و آزارندگیاش را بیش از همه چیز در تاختناش به فرهنگ ایرانی دانند. بسا که با خود بگویند: ناچیز و نادرست شمردن همه چیز، و همه چیز حتی شعر و عرفانِ ایرانی را با پیمانهی خرد سنجیدن هم نابهجا و هم ناخوشآیند است!
این دغدغهی معمول خوانندگان را دو مقالهی کتاب («در ستایش از تفکر انتقادی» و «در نقد توطئهپنداری، قدرباوری و خوشباشی ایرانیان») پیشاپیش پاسخ گفتهاند. اگر کسی در تخطئهى سخنی مستدل تنها بگوید: این استدلال خوشآیند نیست، سخنی سزاوار نگفته. استدلال را با استدلال پاسخ میباید گفت. اگر بگوید: همه چیز را (شعر و عرفان را برای مثال) نمیتوان با پیمانهى خرد سنجید بر عهدهی اوست که روشن سازد که جز پیمانهى خرد چه پیمانهى دیگرى میشناسد و شعر و عرفان را با آن پیمانهى دگر چگونه میباید سنجید. همان گونه که در «نقدِ توطئهپندارى، قدرباورى و خوشباشی ایرانیان» آمده، هنگامی که شعر در گزارشِ غلیانِ احساسات فرو ماند، با پیمانهى خرد سنجشناپذیر و جدلناپذیر است؛ اما آنگاه که شاعران از گزارشِ غلیانِ احساساتشان پای فراتر نهند و به توصیفِ چگونگىِ جهان یا به تجویزِ سلوکى انسانی پردازند، سخنشان را میتوان همچنان که به درازی در آن مقاله آمده به پیمانهى خرد زد و آزمود.
برخی خوانندگان بسا که پاسخگویی کتاب به این دغدغهی معمول را بپذیرند اما پذیرش این پاسخگویی را التیامی بر گزندگی کتاب نیابند. راست میگویند که گوشِ ایرانیان از خوار انگاریهای روشنفکرانه دربارهی فرهنگ ایرانی انباشته است؛ خوار انگاریهایی که شوربختانه گاه خودباوری و امید را از برخی ایرانیان ربوده و به دامِ نومیدی و سردرگمیشان در افکنده است. با این همه خوانندهی ارجمند این کتاب میباید پیش از خواندنش، جدایی میان تاریخنگری «روشمندِ» انتقادی به قصد جستوجوی راستی و خوار انگاری از سر خودبزرگبینی را به دیده بگیرد. آنگاه، وقتِ خواندن کتاب، اگر لغزشی از تاریخنگری روشمند به سخیفانگاری خودبزرگبینانه یافت گوشزد سازد. خوانندهی گرانقدرِ کتاب همچنین میباید جدایی میانِ خودباوری و خودشیفتگی و نیز جدایی میانِ امید راستین و امیدِ دروغین را به دیده بگیرد. آدمیان به خودباورى و امید راستین نیازمندند؛ اما این نیاز را نگرش نقادانه و روشنگرانه به تاریخشان برآورده میسازد، نه سر پوشاندنِ کاستیهای فرهنگشان و مماشات در بارهى بیماریهای تاریخىشان!
راستی را خواهیم، اهل جدل همواره خود را در کشاکشِ میان دو ارزش انسانیِ همآورد، گرفتار مییابند: از یک سوی در برابر جستجوی راستی مسئولند و از دیگر سوی در برابر سود و زیان مردمی که باورهای خود را عزیز میدارند و بر پایهیشان به زندگی خود معنا میبخشند. راست است که کتاب در بعضی جاها در کشاکش میان این دو ارزش به سوی جستجوی راستی گرایش یافته و برخورندگی و آزارندگی جدل را از دیده دور داشته است. اما این کار نیز، تا آنجا که در دایرهی دانش و فهم نویسندهاش بوده، اندیشیده و با به دیده آوردن روی هم سود و زیان اندیشهای انجام گرفته و به زیر تیغ جدل آورده شده. بسا که اندیشهای سست بنیاد از آن روی که به زندگی مردم غنا و معنا بخشد سودمند باشد، اما از آن روی که کار و بار عوامفریبان را رونق بخشد یا پایههای قدرت زورمندان را استوار سازد زیانمند!
میگویند زیستِ خوشآیندِ فرهنگی تابِ خردورزی را نمیآرد و ولنگاری و بازیگوشی آدمیان را بر دشواریهای زیستن بردبارتر میسازد. اما این سخن، هر چند آرامشی گذرا بخشد، برای استوار ساختنِ راستیاش به آزمون تاریخ نیازمند است. گمان نویسنده آن است که آزمونِ تاریخ خلاف این سخن را استوار تواند ساخت. اگر آدمیان بر دشواریهای زیستن چیره گشتهاند، نه از آنجاست که ولنگارى و بازیگوشی پیشه کردهاند و پندارهای سیاه را روا داشتهاند؛ بلکه از آنجاست در برابر سود و زیانِ زندگى خود و دیگران مسئولیت پذیرفتهاند، راستی را پاس داشتهاند و بر دروغ تاختهاند!
کتاب همچنین در چند جا به کسانی تاخت برده است. خوانندهی هوشیارِ کتاب تواند که از خود بپرسد: کتابی که منادی تفکر انتقادیست آیا در یورش به دیگران، خود از آیینِ تفکرِ انتقادی روی بر نگردانیده است؟ آیا در یورش به دیگر نویسندگان به مغلطهی حمله به شخص گرفتار نیامده است؟ آن خوانندهی هوشیار اما سزاست به یاد آورد که حمله به شخص همواره مغلطه نیست و تنها آنگاه مغلطه است که انگیزش یک ادعا را با دلایلش در آمیزد. اگر کسی از این مقدمه که دروغگویی سیاستمداری در گذشته به اثبات رسیده نتیجه بگیرد که آنچه میگوید «به احتمالِ بسیار» دروغ است، مرتکبِ مغلطهای نشده است. اگر کسی از این مقدمه که سخنی فریبکارانه است نتیجه بگیرد که صاحب سخن فریبکار است به دام مغلطهای نیفتاده است. اگر کسی با مشاهدهی اغلاطِ فاحش در کتاب نویسندهای مدعی دانش، نتیجه بگیرد که نویسندهی کتاب شارلاتان و داستانش داستان آن مارگیرِ فریبکار است، نتیجهای مغالطهآمیز نگرفته است. یا اگر کسی پس از نیوشیدنِ سخنان سخنوری صاحبنام در سخنش جز لاپوشانی حقایقِ آشکار دربارهی سنت صوفیه و جز پریشانگویی نشانی نبیند و نتیجه بگیرد که صاحب سخن معرکهگیر است، به دامِ مغلطهی حمله به شخص گرفتار نیامده است!
پلوتارخ، نویسندهی نامدار یونانی، میگفت: «ذهن آدمی ظرفی نیست برای انباشتن؛ آتشیست برای بر افروختن». نویسندهی این کتاب به رهنمایی پلوتارخ نخواسته که ذهن خوانندهاش را از دانشی بینبارد. بلکه خامه بدان امید فرسوده که شرارهای از تفکر را در ذهنِ خوانندگانش بر افروزد. این کتاب بدین امید نگاشته شده که دریچهای باشد به سوی خردگرایی و تفکر انتقادی و تنها اگر بتواند شرارهی خردِ نقاد را در ذهنِ مخاطبانش بر افروزد، مقصود نهایی از نوشتناش به دست آمده است.
غلام آن کلماتام که آتش انگیزد نه آب سرد زند در سخن بر آتش تیز
کورش نوابی، سیدنی، هفتمِ بهمنماه ١٣٩۶
ایمیل: anav2202@uni.sydney.edu.au
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.