در عرض چند ثانیه با انفجاری از مخابرهی متن، عکس و ویدئو فضای آشنایی از فاجعهای جدید شکل میگیرد. گویا تحلیل و حرف و حدیثها از قبل مشخص است، همه در انتظار فاجعهای نشسته بودیم تا چیزی را که از قبل میدانستیم و بارها شنیده و گفته بودیم را باز بخوانیم و باز بشنویم. دشوار نیست شناسایی و به کار بستن حرف هایی که میدانیم پسندیده خواهد شد و خریدار دارد و ابدا هیچ نخبگی و مهارت خاصی نمیطلبد که با کلمات وزین و ثقیل این بار با طراوت و تازگی به سراغ فاجعه رفت. توجیه این اتفاق همواره یک کلید واژه بوده است: آگاهی! و دستاورد آن هم مشخص است: همه آگاهی میدهند. از آخوند و معلم و مهندس و منشی و کارگر و دانشمند و بزاز و… تا دیوارهای شهر، تا تلویزیون، از اپوزسیون تا پوزسیون، انقلابی و ضدانقلاب… همه، همه یک رسالت بر دوش دارند و آن آگاهی بخشی است. اهمیتی ندارد محتوای ایدئولوژی هر کدام از این رسولان چه باشد، مساله در وهلهی اول این است که ما با سوژه هایی مواجهیم که بدین طریق ابتدا پای خود را از وضعیت بیرون میبینند و بعد فضا را به قدری با رفع تکلیفها پر مینمایند که امکان نفس کشیدن را برای گفتمان دیگر میبرند. این یک تصویر کلی است و با وجود اینکه بارها شاهدش بودیم، باز هم خواهیم دید و به همین دلیل پیش از آغاز هر بحث انضمامی در مورد هر پدیدهای، شاید مهم باشد که بر بستر طرح این گفتارها و بازتولیدشان همزمان با بازتولید فاجعه تامل کنیم.
این بحث را نگه دارید تا بعدا دوباره به آن برگردیم و اما بعد:
«بحران» چیزی بیرون از وضعیت نیست که به یکباره و از ناکجا آبادی بر ما نازل شود. حتی بحران هایی مثل زلزله و سیل که امروز به نام «طبیعی» خوانده میشوند نیز از منظر بسیاری از نظریه پردازان شهری چنین نیستند. نیل اسمیت یکی از این نظریه پردازان است که بعد از وقوع طوفان کاترینا گفت: «چیزی به نام بلای طبیعی وجود ندارد».
انبوهی از نیروهای اقتصادی و اجتماعی و سیاسی به پشتوانهی هم در موقعیتهای مختلف متمرکز میشوند و تا زمان وقوع نامرئی میمانند و قربانیان همواره زندگی و زمان خود را در حد فاصل این بحرانها معنا و بسط دادهاند.
بحرانی بودن وضعیت کنونی محیط زیست و به تبع آن سرنوشت پیش روی ساکنان کرهی زمین، امری نیست که امروزه حتی از طرف دولتها، سازمانها و بورژوازی دخیل در داستان هم به طور مستقیم انکار شود. از تشکیل کنفرانس ریو با۱۵۰ کشور در برزیل در سال۱۹۹۲ تا به امروز، صدها نشست و کنفرانس و معاهدهی بین المللی میان دولتها و سازمانها و صنایع مختلف بوجود آمده و پیام مشترک همهی آنها چیزی جز این نیست که این فاجعه مرز نمیشناسد. گزارش صندوق جهانی حیات وحش، سازمان بهداشت جهانی و پیامهای متعدد روسای سازمان ملل و کشورهای مختلف باز تاییدی بر جدی بودن این فاجعه برای کسانی است که به دنبال منابع (به اصطلاح) معتبر و رسمی میگردند. مرثیهای که برای محیط زیست سروده میشود با شدت و حدت بیشتری در کشورهای کمتر صنعتی شده و غیر غربی میتواند پی گرفته شود. اعترافات و آمارها و اخبار مربوط به بیابان زایی، خشکی دریاچه، تالابها، رودخانهها و کمبود آب، آلودگی هوا، آلودگی آبهای زیرزمینی، زباله و پسماندهای آن و لیستی بلندبالا از این قبیل خطرات را میتوان برای ایران هم در نظر گرفت. چیزی که با این مقدمه به صورت پیش فرض باید در نظر گرفت این است که فجایع زیست محیطی مربوط به یک منطقه و یک کشور و حتی بخشی از کرهی زمین نیست، این یک فاجعهی جهانی است و با وجود این از راههای مختلف ایدئولوژی مسلط سعی در «انکار» آن دارد. در اینجا باید مکث کرد و تکلیف این اعتراف و انکار تواما را مشخص کرد.
رزا لوگزامبورگ زمانی بشریت را رو در روی دوراههی انتخاب بین سوسیالیزم و توحش میدید. اکنون ما با چنین دو راههای روبرو نیستیم و از قبل توحش را انتخاب کردهایم. جهان با خبرهای توحش هر روزهاش همچون اخبار هواشناسی خوگرفته و در عین حال اخبار به ظاهر خوب و متمدنانه را هم در کنار همینها دنبال میکند. عادت به اخبار فاجعه در گوشهای از جهان در کنار خبرهایی از رفاه و تکنولوژی و خوش باشی روزافزون عدهای دیگر در گوشهی دیگر.
در چنین فضایی است که اعتراف به فاجعه و انکار آن دو سویهی ایدئولوژی موجود را شکل میدهند. سایر ابعاد انسانی و اجتماعی مرتبط با آن را با آمار فقر و بیماری و گرسنگی و ابعاد دیگر فاجعه در نظر بگیرید و نام دوقطبیهای کاذبی چون شرق و غرب، چپ و راست، جهان اول و سوم و… را به یاد داشته باشید. در همهی بحثها طرفداری یا برائت جستن از این دوقطبیها کلی وقت و انرژی از انسانها میگیرد تا عملکرد ساختارهای ایدئولوژیک مورد بحث واقع نشود.
مساله اینجا دیگر فقط این نیست که آنها آگاهی کاذب به ما میدهند، دروغ میگویند و واقعیت را تحریف میکنند. چراکه این فقط محتوای ایدئولوژی است ولی کارکرد ایدئولوژی آنجاست که درون یک فضای گفتاری امکان طرح چه پرسش هایی گرفته شده است. اینکه چه چیزی را نمیتوانیم بپرسیم مهم تر از آن است که چه جوابی به پرسشهای واقعا موجود الان داده میشود.
روند توسعه در ایران از دههی هشتاد به این سو به گونهای برنامه ریزی شد که منابع و سرمایههای نفتی و غیرنفتی در کلانشهرها و آن هم در نقاط خاصی از آن متمرکز گشت. این تمرکز سرمایه در بخشهای غیرمولدی چون مسکن و مستغلات، انباشت سرمایه در یک قطب را بوجود آورد. اراضی خالی و بخشهای کشاورزی در درون و بیرون شهر همچون کالایی در دست مالکان قدرتمندش به کار گرفته شد تا با رشد افقی کلانشهرها، افزایش حاشیه نشینی، رشد قیمت مسکن، ساختن بزرگراهها، روگذر و زیرگذر و… نمادهای توسعهی شهری سربرآورند. تمرکز سرمایه به بهانههای امنیتی و به دلایل رانتی و احیانا ایدئولوژیک در استانهای مرکزی و خاص بیشتر از سایر مناطق صورت گرفت ولی این پارامتر منجر به زرق و برق یکدست پایتخت یا استانهای خاص به زیان دیگر مناطق نگشت. مرکز و حاشیه در شهر به شهر ایران به چشم میخورد اما وسعت این مرکز و حاشیهها تفاوتهای چشمگیری با هم دارند. نیازی به ارائهی آمار نیست تا بفهمیم وضعیت کنونی حاکی از توسعهی نابرابر هم در بین شهرها و هم در درون شهرهاست. این شرایط برای استانهای مرزی و مناطق آذربایجان و کردستان و بلوچستان و خوزستان شدت بیشتری داشت و دلایلش بیشتر از اینکه مرتبط با مساله ملیت و زبان باشد، برآمده از ضرورتهای سیاسی چنین برنامههای اقتصادی است. این دلایل هر چه باشد در نتیجهی قطعی این سیاستها تفاوتی ایجاد نکرد.
وضعیت موجود صرفا بهره کشی یک عدهی قلیل از یک اکثریت مطلق نیست بلکه همه در حال بهره کشی و سودجویی و اعمال توحش بر همه هستند. شرط اول تحلیل مساله باید این باشد که بپذیریم همهی ما درون این توحش هستیم و در درون این توحش است که سراغ دست اندرکاران اصلی میرویم. اما بعد هم صدا با نائومی کلاین میتوان گفت که «همه به یک اندازه مقصر نیستند.» و بورژوازی ساختاری برای پیشبرد برنامههایش چارهای جز اجرای این سیاستها ندارد و درون چنین مناسباتی اساسا امکان بازگشتی از درون دیده نمیشود. سرمایه داری که مارکس با آن در زمان خودش روبرو بود با شرایط ما تفاوت داشت اما از آنجایی که توجه مارکس به ذات سرمایه داری بود توانست زمان ما را پیشگوئی کند.
این وضعیت کلی است که با آن روبرو هستیم ولی به موازات آن عملا پرسش و چالش بر سر هر چیزی به غیر از ساختارهای ایدئولوژیک امکان پذیر است. به تعبیر اسلاوی ژیژک گویا قرار است همهی چیزهای ریز تغییر کند تا آن کل قوام بیابد.
امروز در هر بحث و مناظرهای چه در فضاهای واقعی و چه مجازی دوقطبیهای کاذبی چون چپ و راست، اصلاح طلب و اصول گرا، هویت طلب و مرکزگرا و… آمادهاند تا محتوای پرسش ما را به محاق ببرند.
پرسش اصلی ما در این دعواها قربانی میشود و در هر طرفی از دعوا که بایستیم قرار نیست تا ابد راهی برای سیاست ورزی پیدا کنیم. این اوضاع آشفته نبرد همه علیه همه نه در شرایط طبیعی هابزی بلکه در دقیقهی متمدنانهی آن است. والتر بنیامین زمانی گفته بود تمام اسناد و مدارک تمدن، اسناد و مدارک توحش هم هستند. اکنون میتوان اوضاع و اخبار ظاهرا متمدنانه از تصاویر خوش باشی و رفع تکلیف بشر را در کنار اخبار فاجعه با چنین خوانشی خواند.
وضعیت استثنائی به تعبیر جورجو آگامبن لحظهی تعلیق قانون برای اعمال قدرت و قانونهای جدید است وگرنه تمام اوضاع ما خبر از بحران و فاجعه میدهد. این بحرانها همواره مقدمهی گوشزد کردن قدرت به ناتوانان بوده است و شعار سرمایه در بحرانها چنانکه دیوید هاروی میگوید، این است که:
«نگذارید یک بحران خوب به هدر برود.»
سرمایه داری که مارکس با آن در زمان خودش روبرو بود با شرایط ما تفاوت داشت اما از آنجایی که توجه مارکس به ذات سرمایه داری بود توانست زمان ما را پیشگوئی کند.
جمع بندی:
پس از فروپاشی شوروی ما با انفجاری از دوقطبیها و تضادهای نژادی و مذهبی و ایدئولوژیک در بین انسانها بویژه در خاورمیانه روبرو بودیم. سیاستهای نئولیبرالی در اشکال مختلف از یک سو و بنیادگراییها از سوی دیگر صحنهی سیاست و گفتمان کلی را دربرگرفتهاند. از سویی کلیتهای قدرتمند در پی از بین بردن جزئیت هایی مثل ملیتهای فاقد دولت هستند و از سوی دیگر ملتهای تحت ستم مستعد پرورش و شکل گیری ناسیونالیسمی خطرناک در بطن خود گشتهاند. راه پرورش «سیاست» حقیقی در وهلهی اول شناخت و تن ندادن به این دوگانهها و در وهلهی بعد از دست ندادن امکانهای مقاومت است. اینکه «چه باید کرد؟» پرسش بی پایانیست که پاسخ دادن به آن همواره نابسنده است اما در موقعیت کنونی ما احتمالا فهمیدن و پرسش از چرایی و چیستی وضعیت، ضروری تر از این پرسش است.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.