منصور تیفوری – ارجاع به عوامل بیرونی ، همیشه صادقانه نبوده و گاهن میتواند برای سلب مسئولیت و فرافکنی علت ناکامی به عامل یا عوامل بیرونی و تاریخی ، یا به نوعی همان دیگری بزرگ باشد ، ارجاعی که بیشتر برای حفظ ژست یا ارضای وجدان معذب سوژه است در مقابل پذیرش مسئولیت شکست – و در نهایت تن زدن از مسئولیت خود سوژهگی.
اما گویی این نسخه ، در عصر هژمونی لیبرالیسم ، توانایی خوانش تمامی ابعاد و زوایای شکست جنبشهای اجتماعی و سیاسی را ندارد. زیرا در وضعیت کنونی با گونهای از پذیرش شکست مواجهیم که در بطن خود مانعی درونی برای پیروزی دارد ، نسخهای که در آن دیگر میل معطوف به تحقق میل یا پیروزی نیست ، بلکه صرف ادامه دادن تبدیل به خود هدف شده است ، همان گفتاری که در ژستی شبه قهرمانی با این شعار که « راه همان هدف است » حتی خود را رادیکال نیز نشان میدهد. اما راه خوانش این گفته دقیقاً جدی گرفتن ژست آن است ، بدین صورت که این ادعا نه معطوف به هدف ، بلکه خواهان حفظ ظاهر و ژست سیاسی و رادیکال بودن است. نسخهی لیبرال و جهانی شدهی این گفتار نشستن امکان یا وعدهی خوشبختی از طریق پرستش گوسالهی زرین « کار سخت » است به جای خود خوشبختی ، همان وعدهای که ماشینهای کار، ساعت کارخانهها ، سرعت شمار اتومبیلها ، جاروجنجال سیاستمداران لیبرال مصلح و لبخند تمام وقت مجریان رسانههای همگانی آن را جار میزنند با این وعده که « اگر اکنون خوشبخت نیستی ، اگر امسال هم گندزدی ، میتوانی با تلاش و کوشش ، سال یا سالهای بعد و بعد خوشبخت شوی ». و مشکل اینجاست که اتفاقن همین وعده و امکان خوشبختی ، خود به صورتی ساد و مازوخیستی به خود ارضاء و خوشبختی تبدیل میشود.(۱) اما مسئله صرف این جابجایی هم نیست ، بلکه مشکل کیفی است که سوژه از اینگونه ادامه دادن وضعیت و امتناع از تحقق خوشبختی کسب میکند. حیرت آورتر نیز تن دادن پنهان جنبشهای سیاسی و اجتماعی تغییرگراست به این فرمول برای کسب ژست سیاسی و حفظ جایگاه و منافع خود – حتی اگر از نوع اقتصاد لیبیدویی و نمادین هم باشد .
در چنین زمینهای ، حتی پیروان صادق و راستین ، و هرگونه خواستهی رادیکال برای تحقق و ارضای واقعی تهدیدی به حساب خواهد آمد ، چون ایدئولوژی مستلزم حدی از کلبی مسلکی و جدی نگرفتن خود ایدئولوژی است .(۲) در این میان نیز آنکه ایدئولوژی را زیاد جدی بگیرد ، ناچارن تهدیدی برای وضعیت محسوب خواهد شد ، چون مغاک درونی ایدئولوژی را نمایندگی و آشکار خواهد کرد . مغاکی را که قرار است با ارجاع به عوامل بیرونی یا بازگشت به دامان « پدر » نمادین ، که حافظ وضعیت موجود و پناه فرزندان منحرف و خاطی است ، انکار ، پنهان و لاپوشانی شود . زیرا از نظر پدر کودکان مجازند هر قدر میخواهند با رؤیای تغییر حال کنند ، اما خود تغییر برای همه مضرّ خواهد بود .
اما مغاکی که قرار است لاپوشانی شود ، مغاکی که تغییرگرایان رادیکال قرار است به آن بچسبند ، حاوی درس بنیادین ماتریالیسم انقلابی است ، این درس که یک تحول یا « انقلاب ضرورتاً باید دوبار ضربه بزند » (۳)، و گرنه در بند ایدهی « انقلاب بدون انقلاب » باقی خواهد ماند که ادامه همان گفتار سیاست زدودهی لیبرال کنونی است که خود را در شکل فرمول غالب قهوهی بدون کافئین ، سیگار بدون نیکوتین و در نهایت سیاست بدون تغییر و رخداد بدون ضربه و تروما ترجمه نموده است.
جنبش رسمی اصلاحات در ایران و شکست کارگزاران رسمی آن ، برای اجرای ایدههای فوق مثالی عالی است. شکست این جنبش ، بازگشت آن به دامان « نام پدر » با ارجاع به عوامل بیرونی و تحت عنوان جبههی اعتدال ، خالی کردن زیرپای خود جنبش تحت این ادعای حیرت آور که این مردم و اصلاح طلبان رادیکال و غیرمعتدل بودند که سبب شکست شدند ، بدون گوش دادن به خواست مردم برای تغییر رادیکالی که مستلزم و در بطن ضربهی مردمی اول بود ، نمونهای بارز از نشستن وعدهی تغییر به جای تغییر واقعی و فراموشی لزوم فرود آوردن ضربهی دوم است .
جواب اصلاح طلبان رسمی یا همان جبههی اعتدال به پرسش « چرا اصلاحات پیروز نشد » ، ارجاع به عوامل بیرونی است . اما عدم درگیری کارگزاران رسمی اصلاحات با بن بست نمادین و تن زدن از فرود آوردن ضربهی دوم در وقایعی مانند ۱۸ تیر ، عقب نشینیهای مکرر مجلس ششم ، شخص رئیس جمهوری و در نهایت علم کردن بیرق اعتدال که حسن تعبیری است از عقب نشینی و انکار رخداد برسازندهی اصلاحات یعنی همان دوم خرداد ، خود نشان از چیزی دیگر دارد و پرسش را چنین جواب خواهد داد که آنها پیروز نشدند « چون آنها نمیخواستند پیروز شوند » . در پاسخ این مدعیان میتوان درسی دیگر از ماتریالیسم انقلابی را به یاد آورد که فرود آوردن ضربهی دوم مستلزم کندن از وضعیت چسبندهی موجود و به سخنی دیگر بیرون رفتن از حوزه نمادین و دست شستن از منافع و مطامع جزئی و مریضانه است. عقب نشینی هر لحظهی اصلاح طلبان رسمی ، بیرون راندن طیف رادیکال ، عدم پافشاری و تاب نیاوردن ضربهی دوم نشان از این دارد که گویی در ضربهی دوم و تحقق واقعی اصلاحات زیرپای این کارگزاران نیز خالی میشد. ولی اتفاقن این همان نقطهای است که سیاست حقیقی از آن شروع میشود ، نقطهی کندن از وضعیت موجود و تصدیق شکافی که کل وضعیت را تهدید به دگرگونی بنیادین میکند ، شکافی که در بطن هرگونه توسعهی حقیقی نیز نهفته است ، بدین معنا که توسعه لاجرم توسعهگر را نیز با خود کهنه خواهد کرد. کندن از وضعیت موجود همان کاری بود که آنها در صورت تمایل به پیروزی باید به آن تن میدادند ، لیکن چون آنها نمیخواستند پیروز شوند ، از آن امتناع نمودند. درس دوم این است که برای تعقیب حقیقت باید از نظم مستقر و منافع خویش در آن کنده شوی و هرچه غیر از این ، تنها سعی در حفظ ژست و منافع شخصی و گروهی است ، یعنی همان خواستههای بیمارگونهای که نزد کانت عمل را از محتوای اخلاقی خویش تهی میسازد. بازشناسی و تصدیق پیوندهای اصلاحات رسمی با وضعیت موجود و قبول کندن کامل از این وضعیت شرط اساسی ادامهی اصلاحات خواهد بود ، وگرنه آنچه شاهد خواهیم بود همان سیاست شرّ حداقلّی یا گونهای جلا یافته از کلبی مسلکی است ، گونهای که یادآور همان پهلوان قدیمی است در این تمثیل: نقل است پهلوانی برای حضور در کارزار به نزد استادی رفته و از او میخواهد نقش شیری بر بدنش خالکوبی نماید. اما در زیر سوزنها مدام از استاد میخواهد قسمت درد آور را خالکوبی نکند ، تا جایی که یال ، دندان ،پنجه ، سر ، دم و در نهایت خود شیر را حذف میکند و آنچه هست شیری است بی یال و کوپال و چنگ و دندان – شیری که تمثیل موجود سیاست در جهان معاصر است.
توضیحات
۱ ) برای بحثی از ژیژک در این باره نگاه کنید به : it dose not have to be a jew,in lacan. com
۲ ) گشودن فضای فلسفه ، اسلاوی ژیژک ، ترجمه مجتبی گلمحمدی ، گام نو ، ۱۳۸۶٫
۳ ) نک: اسلاوی ژیژک ، انتخاب لنین ، ترجمهی امید مهرگان ، کتاب رخداد ، ویراستهی مراد فرهادپور، مازیار اسلامی … ، ص
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.