سال ١٣٨۴، «افسانه نوروزی»، زنی که به اتهام قتل هشت سال زندان را گذرانده بود با پرداخت دیه از اعدامتبرئه شد.
در آن سالها، رسانهها که فضای کار و انتقال واقعیت را داشتند، دست به کار شده و با انتشار اخبار قربانی شدن افسانه، توانستند به افکار عمومی هشدار دهند
افسانه زنی بود که با همسر بیکارش برای پیدا کردن کار به کیش رفته بود. پیشنهاد از سوی «بهزاد مظفر»، سروان حفاظت اطلاعات مطرح شده و زن و شوهر با امید به رهایی از بیکاری با دو فرزند خود به سوی جزیره رهسپار شده بودند.
جزیره اما به جای کار، خون و قتل به همراه داشت. قتلی بنام «دفاع از ناموس». همسر افسانه از کیش خارج شده بود که بهزاد لخت، انتظار افسانه را میکشید و زمانیکه این اتفاق چندمین بار تکرار شد، افسانه چاقو به دست گرفت و او را کشت اما دادگاه به جرم قتل او را به اعدام محکوم کرد.
در آن سالها، رسانهها که فضای کار و انتقال واقعیت را داشتند، دست به کار شده و با انتشار اخبار قربانی شدن افسانه، توانستند به افکار عمومی هشدار دهند. افسانه پس از آزادی به روزنامه اعتماد رفته و از مسئولانش تشکر کرده بود.
این روزها هشت سال از آزادی افسانه میگذرد، زنی دیگر طعمه هوسرانی قدرت شد اما این بار نه رسانهها به فریادش رسیدند و نه چاقویی در کار بود. تنها بنزین، انتقام پیشنهادهای «قاضی خاکپور» را از تن «پروین غفارخانی» گرفت.
دورتادور مامور بود و قاضی با فاصله، بر صندلی خود نشسته بود و به تن غفارخانی میاندیشید. تنی که قرار بود لحظاتی بعد، در شعلههای آتش بسوزد و از رنگ «شهوت» خالی شود
غفارخانی، معاون سابق دانشجویی دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم پزشکی که شعر میگفت و مینوشت، پس از مراجعه به دادسرای خیابان خارک برای شکایت از مزاحم تلفنی با پیشنهاد قاضی خاکپور روبرو شده و پس از رد آن، به اتهام «توهین به رهبری» راهی زندان میشود.
داروهای بیماری «ام اس» در اختیارش قرار نگرفت و خانوادهاش پس از ارائه وثیقه ۵٠ میلیونی، وی را با ویلچر از اوین راهی منزل کردند. پروین باز هم به دادسرا مراجعه کرد تا شاید بتواند وثیقه را پس بگیرد اما جوابها منفی بود و پیشنهادها مثبت!
این بار اما رسانهای نبود که به مقابله با قاضی دادسرانشین بپردازد. چاقویی در دستان پروین قرار نداشت. اتاقی خالی نبود. دورتادور مامور بود و قاضی با فاصله، بر صندلی خود نشسته بود و به تن غفارخانی میاندیشید. تنی که قرار بود لحظاتی بعد، در شعلههای آتش بسوزد و از رنگ «شهوت» خالی شود.
حس ناتوانی مقابل یک قاضی و عدم حمایت قانون از پروین، باعث عملی کردن تهدیدها توسط وی شد. بنزین، کبریت و بعد آتش.
“پیشنهادات بیشرمانه” از سوی قاضی و بازجوها
چندی پیش رسانهها خبر «پیشنهادات بیشرمانه» بازجوها و مسئولان قضایی را به خانواده زندانیان سیاسی منتشر کردند.
تارنمای “کلمه” در بررسی کارنامه صلواتی، قاضی شعبه ١۵ دادگاه انقلاب تهران نوشت: «در رابطه با زندانیان غیرسیاسی، قاضی صلواتی شخصا همسران جوان زندانیان را به شکل غیرقانونی احضار و آنها را ترغیب به طلاق کرده و مطالب “فساد آلودی” با آنها مطرح کرده است».
«ابوالفضل قدیانی»، زندانی سیاسی بند ٣۵٠ زندان اوین پس از شنیدن خبر «پیشنهاد بیشرمانه» بازجویی بنام «اوسط» به خانواده یکی از زندانیان سیاسی، در نامهای خطاب به رییس قوه قضائیه، «صادق لاریجانی» گفت: «من به عنوان یک زندانی سیاسی در رژیم گذشته اعلام میکنم که برخوردهای مورد حمایت شما روی ساواک شاه مخلوع را با تمام مفاسد و شکنجهگریهایش سفید کرده است».
تعدادی از زندانیان سیاسی که در دهه ٧٠ به جرم «وبلاگنویسی» بازداشت و مورد شکنجه قرار گرفته بودند، در خاطرات خود از دخالتهای بازجوها در روابط شخصیشان خبر میدهند
به گزارش تارنمای کلمه، «اوسط» نام مستعار بازجویی با نام حقیقی «علی انواری» است. از وی به عنوان شاغل در اطلاعات سپاه نام برده میشود که پیش از این معاون اطلاعات عملیات سپاه اراک بوده است.
«احسان مهرابی»، روزنامهنگاری که به مدت یکسال در بند ٣۵٠ اوین زندانی بود، در گزارشی به روایت وقایع اتفاق افتاده پیرامون پیشنهادهای مسوولان به خانوادههای زندانی نوشته است: «اگر کار خانوادههای زندانیان به قضاتی چون مقیسه و صلواتی بیافتد تازه اول ماجراست. اگر زن باشند تشویق به طلاق گرفتن میشوند و اگر مرد باشند قیافه این قضات تا آخر عمر در ذهنشان میماند. وقتی با خندههای خود میگویند: “تنها نمان، ما برای گرفتن همسر دوم مجوز قانونی میدهیم”. بازجویان از تلاشهای خود برای بدبین کردن زندانیان سیاسی به همسرانشان ابایی ندارند، بلکه این شیرینکاری خود را برای زندانیان دیگر هم تعریف میکنند».
دو سال پیش، تعدادی از زندانیان سیاسی زندان رجائیشهر در نامهای خطاب به دولت آبادی نوشته بودند: «از چه اظهار ندامت کنیم؟ از دخالت ماموران اطلاعاتی و امنیتی و دادستانی در خصوصیترین لایههای زندگی بازداشتشدگان بیپناه؟ یا از پیشنهادهای بیشرمانه ماموران نسبت به همسران و خواهرانمان؟».
بازجویان با همسران جوان برخی زندانیان به دفعات تماس میگیرند تا جایی که آنها مجبور شدهاند گوشیهای موبایل خود را خاموش یا تعویض کنند
«مهدی محمودیان»، روزنامهنگار و از افشاکنندگان وقایع «کهریزک» در نامهای خطاب به رهبری نوشت: «بازجویان با همسران جوان برخی زندانیان به دفعات تماس میگیرند تا جایی که آنها مجبور شدهاند گوشیهای موبایل خود را خاموش یا تعویض کنند».
تعدادی از زندانیان سیاسی که در دهه ٧٠ به جرم «وبلاگنویسی» بازداشت و مورد شکنجه قرار گرفته بودند، در خاطرات خود از دخالتهای بازجوها در روابط شخصیشان خبر میدهند.
برخی از آنان میگویند: «ما به جرم وبلاگنویسی بازداشت شده بودیم اما اکثر سوالات بازجوها بر اساس اتهام روابط “نامشروع” ما با خانمهای همکار یا دوستان بود. ما تحت فشار برای قبول این روابط قرار داشتیم. اعترافنامههایی هم بر همین اساس تهیه شده بود».
بنا به اظهارات «احسان مهرابی»، در بند هفت و هشت یا ٣۵٠ مردی با ظاهری «متفاوت و خاص» حضور دارد که یازدهمین سال زندان خود را سپری میکند. زندانی جرمش را «ارتباط نامشروع» با همسر یکی از مسئولان بلندپایه عنوان میکند. او که یکی از مدیران سابق وزارت اطلاعات بوده جرم واقعیاش «افشاگری از قتلهای زنجیرهای» است.
«رضا ملک»، مدیر سابق وزارت اطلاعات در مورد ابرازات خود پیرامون «ارتباط نامشروع» میگوید: «برای انتقام از من، زندگیام را متلاشی کردند. زنم را وادار به طلاق کردند. من هم میخواهم تلافی کنم و قداست کسی که این بلا را سر من آورده، بشکنم».
پروین اما که نه رسانهای در حمایت از او وجود داشت و نه قانونی از وی حمایت کرد، پس از خودسوزیمیگوید: «حالم خیلی بد است. دارم خفه میشم. گفتم خودم را آتش میزنم. خاکپور گفت: بزن»
سروان حفاظت اطلاعات، امروز نامهای بسیاری چون انواری، صلواتی یا خاکپور دارد اما اتفاق یکی است. بدنهای زنان که در آتش خشم و تبعیض میسوزند. یک «تن» چاقو به دست میگیرد، «تن»ی دیگر به کلمههای اعتراضی تبدیل میشود و یکی هم با بنزین میسوزد. «تن»هایی که یکی پس از دیگری طعمه هوسرانی یا «شیرینکاری» میشوند و قانونی که به حمایت از آنان نمیایستد چرا که مجریان قانون، خود مجرمان بازی با تن و روح خانوادهها هستند.
افسانه نوروزی که هشت سال، قد کشیدن فرزندانش را ندیده بود، پس از آزادی گفت: «با دخترم تماس گرفتم و گفتم برای همیشه آزاد شدم. مهدیه هم مثل من باور نمی کرد. در زندان هم آشپزی میکردم و حسرت میخوردم که چرا نمیتوانم برای فرزندانم غذا بپزم. امیدوارم که بتوانم سختی این هشت سال زندان را برای خانوادهام جبران کنم».
پروین اما که نه رسانهای در حمایت از او وجود داشت و نه قانونی از وی حمایت کرد، پس از خودسوزی میگوید: «حالم خیلی بد است. دارم خفه میشم. گفتم خودم را آتش میزنم. خاکپور گفت: بزن»
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.