
گشت ارشاد
جمهوریاسلامی با ایجاد محدودیت بر زنان زیست اجتماعی آنها را با دشواری مواجه ساختهاست و هر گاه که زنان پا را از خطوط قرمز فراتر نهادهاند با ممنوعیت، حبس، و مجازاتهای دیگر رو به رو شدهاند. از نمونههای فراوان و پرشمار این سالها میتوان به مواردی چون منع نوازندگی زنان، منع دوچرخهسواری، منع خوانندگی، و منع ورود آنها به استادیومهای فوتبال اشاره کرد. موارد جنجالبرانگیزی چون بازداشت مائده هژبری به جرم رقصیدن و هماکنون -در زمان نگارش این مقاله- احضار نگار معظم خواننده جوان که به جرم تکخوانی زنان در ابیانه به دادسرا احضار شدهاست، از جمله این برخوردها هستند. طی این سالها پرسشی که ذهن مردم و فعالین اجتماعی را درگیر کردهاست حول این محور بودهاست که «مگر در کشور مسئلهای مهمتر از این موارد وجود ندارد که حکومت این چنین مسائل اصلی را رها میکند و مسائلی چنین ساده را پیچیده و بزرگنمایی میکند؟ » این مقاله در تلاش است تا پاسخی به این پرسش دهد که چرا چنین رویدادهایی برای حکومت جمهوری اسلامی مهمتر از مسائل کلانی چون تخلفات محیطزیستی، اختلاسهای اقتصادی، و فساد ساختاریاند.
نگرش و ابعاد آن؛ مورد ویژه باور دینی
تعاریف متفاوتی از نگرش در روانشناسی موجود است اما آلپورت در ۱۹۳۵ فصل مشترک این تعاریف را «آمادگی برای پاسخ دادن» میداند. با توجه به تمامی تعاریف، نگرش را میتوان یک گرایش ذهنی کم و بیش با دوام همسو با نظام ارزشی فرد دانست که فرد را برای رفتار در جهتی معین آماده میکند؛ به بیان ساده تر نگرش رفتار نیست بلکه پیش شرط و آمادگی برای رفتار است.
هر نگرش دارای سه عنصر شناختی، عاطفی، و رفتاری است که در آن هریک از این عناصر میتواند پررنگ تر از دیگری حضور داشتهباشد. جزء شناختی نگرش به مجموعه اطلاعاتی دلالت دارد که فرد در مورد موضوع نگرش کسب کردهاست. برای مثال یک طرفدار فوتبال تیم الف به این دلیل از آن تیم خوشش میآید که این تیم بیشترین تعداد قهرمانی داخلی را داشتهاست. عنصر عاطفی نگرش به مجموعه احساساتی مرتبط میشود که موضوع نگرش در فرد برمیانگیزد. برای نمونه در مثال بالا ممکن است کسی به این دلیل طرفدار تیم الف باشد که آن تیم رنگ مورد علاقه او را میپوشد یا مثلا پدرش هم که شخص محبوبی برای اوست طرفدار این تیم است. وجه رفتاری نگرش به آمادگی برای عمل در جهت یا عکس موضوع نگرش اشاره دارد و دو وجه عاطفی و شناختی نگرش در نقش سوخت برای وجه رفتاری آن عمل میکنند. برای مثال طرفدار تیم الف حاضر است برای حمایت از تیمش به استادیوم برود و کارت هواداری تهیه کند. اجزای نگرش با هم در هماهنگی و همسازی هستند و در جهت هم حرکت میکنند. با توجه به این تعاریف حالا بهتر میتوان عناصر یک نگرش و باور دینی را زیر ذرهبین قرار داد و واشکافی کرد.
در یک باور دینی نیز سه بعد نگرش حاضر هستند اما هر یک سهم متفاوتی دارند. برای نمونه، وجه شناختی میتواند شامل اطلاعاتی از اصول حاکم بر دین، مروجان آن و دوره تاریخی شکلگیری آن باشد. از بعد عاطفی میتوان به هیجاناتی اشاره کرد که موضوعاتی چون جهنم و بهشت، معجزات، و قصههای دینی در فرد بر میانگیزند. از بعد آمادگی برای عمل نیز میتوان به انجام مناسک دینی و پیروی از احکام دینی اشاره کرد. اما هر یک از این سه بعد چه سهمی در شکلگیری یک نگرش دینی دارند؟ به باور نگارنده در ذات یک نگرش دینی و به طور خاص در بستر اسلام و جمهوریاسلامی وجه عاطفی نگرش پررنگتر از وجه شناختی آن است. از نظر منطقی بسیاری از وقایعی که مسلمانان معتقدند رخ داده یا در عالم دیگر رخ خواهند داد قابل توجیه نیستند. برای مثال امروزه کسی نمیپذیرد فردی مدتها در شکم نهنگ زندگی کردهباشد یا وقتی که زندگیاش به پایان رسید از او با آتش مذاب یا شیر و شراب استقبال شود. هیچ مسلمانی نمیتواند این وقایع را از نظر عقلانی توجیه کند و دقیقا همینجاست که مروجان دینی بجای عقل سراغ تهییج احساسات و تقویت بعد عاطفی نگرش دینی میروند. برای مثال بر انگیختن باورهایی چون ترس از شب اول قبر، هراسناکی جهنم، شفاعت پیامبر، کامجویی از حوریان، و حیرتانگیزی مسائل ماورائی از زمره نمونههایی است که مبلغان دینی آن را دستاویز تبلیغات خود برای تقویت باورهای دینی میکنند. حال اگر این فرض را بپذیریم که در یک نگرش دینی وجه عاطفی آن پررنگتر از وجه شناختی آن است میتوان تا حدودی دریافت که یک حکومت مذهبی مانند جمهوریاسلامی از چه عناصری برای تهییج طرفداران خود استفاده میکند. در زیر تلاش میکنم تا تعدادی از آنها را که شناسایی کردهام معرفی کنم و شرح دهم:
۱- زن؛ زنانگی و تنانگی
زن و تن او همیشه موضوعاتی جنسی-شده در طول تاریخ بودهاند. روایتهایی با موضوع اغواگری و شر-انگاری زنان در داستانهای دینی کم نیستند. برای مثال قصه حوا که به طمع سیبی موجبات حبوط آدم و خویش را در زمین فراهم ساخت، قصه زلیخا که سعی در فریفتن یوسف داشت، موضوع مسمومیت امام دوم شیعیان توسط همسرش، و سخت گیریهایی که در نتیجه قرآن بر زنان و حقوق آنان روا داشتهاست. سمت دیگر ماجرا بدن و تنانگی زن است که در بافت دین کاملا جنسی-شده و کالایی است و منجر به وضع ممنوعههای فراوانی گشتهاست. تن زن ممنوع است و زن ممنوع است چون در یک ساخت دینی شهوتزاست و موجب غفلت از خدا احکامش، و حکامش میشود. شهوت میتواند انسان را برانگیزد و به هیجان وا دارد و این آن چیزی است که مروجان دینی به آن نیاز دارند؛ سرکوب شهوت برای عادی نشدن رابطه زن و مرد و ممنوعه نگاه داشتن آن برای برانگیختن هیجان. اگر در جامعهای اختلاط زن و مرد و روابط جنسی عادی شود و برای آن مجازات و ممنوعیتی نباشد کدام مبلغی میتواند ترس از جهنم را به باورمندان بفروشد و به حیاتش ادامه دهد؟ در همین راستاست که جمهوریاسلامی تلاش میکند تا از بدن زن بعنوان یک امر هیجانی ممنوعه استفاده کند، تا هرجا که احساس کرد باورمندانش نیاز به تقویت باور خود و بسیج همگانی دارند آنان را به نفع خود بشوراند. در یک بستر دینی دزدی و بی حجابی هر دوگناه است اما اولی تنها واجد بار شناختی است و دومی به واسطه استفادهای که سیستم سرکوب از آن میبرد امری شهوتزا و سرشار از بار هیجانی است.
۲- خون شهدا؛ سرخی خشم و سند حقیقت
«ما شهید ندادیم که….» این جملهای است که به فراوانی از دهان امامان جمعه، بسیجیان، مسئولان حکومتی، و آمران به معروف و ناهیان از منکر شنیده میشود. «خون» دومین وجه هیجانی و منبع تغذیه جمهوریاسلامی است. در بسیاری از گروههای مجازی و فیزیکیِ حامیان حکومت، از عکس بدنهای ترکشخورده و تکهپاره شده کشتهشدگان جنگ ایران با عراق بعنوان یک منبع انگیزشی مهم برای تقویت بعد عاطفی باور دینی در میان حامیان حکومت استفاده میشود. همچنین از روایت خونین ظهر عاشورا و توصیف با جزئیات صحنههای سر بریدن و فوران خون نیز در همین راستا بهرهبرداری میشود. خون برای یک حکومت دینی در نقش سوخت هیجانی و ابزار به غلیان انداختن پیروان آن دین است. خون جنبه هیجانی قابل توجهی دارد و میتواند در افراد احساساتی چون خشم، غم، و ترحم را برانگیزاند و آنها را به واکنش فراخواند. خون و جان شهدا همچون ابزاری در دست جمهوریاسلامی است تا از آن برای برانگیختن احساسات هواداران خود، تقویت موضع آنان، و سرکوب مخالفان استفاده کند.
۳- موسیقی و رقص؛ هراس زدای دهشتناک
موسیقی از آنجا که احساس طرب و سرخوشی در انسان میآفریند و گاه او را به رقص وا میدارد و کنترل را از دست نمایندگان انحصاری خداوند خارج میکند امری حساس به شمار میآید. برای مثال سالهاست که در جمهوریاسلامی موسیقی لسآنجلسی رسماً ممنوع است و حتی در اوایل انقلاب شنیدن و پخش آن مستوجب مجازات بود. نمایش ساز در تلویزیون قدغن است و چیزی بنام رقص هم کاملاً ممنوعه به حساب میآید. این مقوله نشان میدهد که حکومت نه تنها روی ترسهای باورمندانش سرمایهگذاری میکند، بلکه تمایل دارد میزان خوشی آنها را نیز در دست بگیرد و اجازه ندهد بیشتر از حدی که تمایل دارد احساس شادی کنند زیرا تقویت احساس شادی و سرخوشی به تضعیف ترس و هراس خواهد انجامید و این چیزی است که یک حکومت دینی به هیچ عنوان خواستار آن نیست. حکومت مشتاق آن است که ماشین انسانیاش با بنزین هراس و خشم براند و آبی موجود نباشد که بر خلاف اراده راننده، موتور داغ آن را خنک کند. تحت کنترل گرفتن آنچه که مردم حق دارند احساس کنند و آنچه که بر علیه قوه محرکه هراس زایی عمل میکند از خواستهای بی چون و چرای حکومت است. از این روست که تنها نوع خاصی از موسیقی را که به غنا و طرب نینجامد ترویج میدهد و چیزی بنام رقص هم از اساس حرام است.
۴- قدیسین؛ سر در آسمان و پای در زمین
در ادیان همیشه افرادی وجود دارند که با قدرتهای ماورائی توانستهاند پیروانی برای آن دین دست و پا کنند و با صفاتی فرا انسانی و اعجابانگیز ادعای یگانگی و حقانیت کنند. این افراد که یا پیامبر هستند یا امام در جایگاه منحصربفردی قرار دارند، از آنها تصویری وجود ندارد، رویدادهای معجزهواری که در مورد آنها روایت میشود قابل راستیآزمایی نیستند و کسی نمیتواند از منظر عقلی کیفیت یا در مواردی اصل حضور آنها (مثلاً امام دوازدهم شیعیان) را بسنجد اما از آنجا که جایگاهی آسمانی یافتهاند، فرا انسانی شدهاند، و نماینده خدا نام گرفتهاند، بری از هر اشتباهی انگاشته میشوند و قابل پرسشگری و نقد نیستند. وقایعی چون کربلا (که البته همزمان از هیجان خون هم ارتزاق میکند)، معجزات پیامبران، و ادعاها و پیشگوییهای ادعایی آنان از این دستهاند. در جمهوریاسلامی علاوه بر پیامبر و امام، رهبران جمهوریاسلامی نیز جایگاهی ماورائی یافتهاند که این غیرعادی و شگفتانگیز انگاشتن ایشان موجب حیرتی بزرگ و در نتیجه ارادتی غیرمعمول و باورمندی به آنها شدهاست. پیامبران، امامان، و رهبران جمهوریاسلامی سومین عاملی هستند که جمهوریاسلامی هرجا که نیاز به شوراندن هواداران خود دارد از آنها استفاده میکند.
مکانیزم اثر و واکنشسازی
حال که با سوختهای جمهوریاسلامی برای تهییج طرفداران خود آشنا شدیم باید بپرسیم که این روند چگونه اتفاق میافتد و این سیستم تهییج-واکنش چگونه کار میکند. پیشتر اشاره شد که ادیان برای آنکه بتوانند به حیات خود ادامه دهند نیاز به بر هم زدن وضعیت سکون هیجانی در پیروان خود دارند. وقایع خارقالعاده و ادعاهای دینی از نظر منطقی قابل درک و بررسی نیستند و تنها بعد هیجانی و عاطفی آنان است که قابلیت برآشفتن باورمندان و حساسیتزایی در آنان را دارند. با پیشرفت علم بسیاری از ادعاهای ادیان رد شده است و تنها بعد هیجانی آنها همچنان اثر خود را حفظ کردهاست. عناصر هیجان زایی چون زنانگی، خون، موسیقی، و نقدس آسمانی در دل یک نظام تنبیه و پاداش (جهنم و بهشت) موجب شدهاست که اسلام همچنان از پیروانی سخت هیجانی اما کمتر منطقی برخوردار باشد. در نظام جمهوریاسلامی این مکانیزم سالهاست که کار کردهاست و در اینجا تلاش میکنم تا این سازوکار را توصیف کنم.
مروجان دینی با دستاویز کردن موضوعاتی غنی از هیجان، باورمندان آن مذهب را بر میانگیزانند و رشد میدهند. این افراد بعدها جزئی از نظام حاکم میشوند و با این موضوعات برانگیخته میشوند و بر میانگیزانند. باورمندانی که خارج از سیستم رسمی قرار دارند هنگامی که حس میکنند از خط قرمزی درموضوعاتی با هیجان بالا عبور شده است هیجانی میشوند و فوراً بر میآشوبند، بیرون میریزند، تجمع میکنند، و گاه شخصا دست به برخورد میزنند (مانند اسیدپاشیها، درگیری شخصی با زنانی که کشف حجاب کردهاند، و شکستن سازها). در این حالت حکومت خود نیز هیجانی میشود و به خواست پیروانش پاسخ میدهد زیرا اعضای فعلی حکومت هم خود درست به همان روشی که حالا دیگران را تهییج میکنند پیشتر تهییج شدهاند. در واقع سیستم و طرفداران آن در یک چرخه هیجان-واکنش همدیگر را تقویت میکنند و روز به روز تندروتر میشوند. در این وضعیت است که حکومت از این موضوعات برای تهییج هواداران خود، متحد کردن آنان، و منحرف کردن حواسها از تخلفات کلان و سازمانیافته استفاده میکند، زیرا دزدی و فساد مالی و ناکارآمدی تنها بد هستند اما هیجانی را در کسی نمیانگیزند. حکومت تلاش میکند تا موضوعات تابو و غنی از احساسات را بشدت سرکوب کند تا مانند دزدی عرف و عادی نشود و قبحاش نریزد. دلیل آن هم البته نه برای بهبود زندگی مردم که برای حفظ تمامیت خود است.
خنثی سازی
برای مقابله با یک نگرش باید از بعد قویتر آن نگرش با آن روبرو شد. برای مثال یافتهها نشان دادهاند که اگر بعد عاطفی یک نگرش بعد غالب آن باشد معمولا نمیتوان از جنبه شناختی با بحث عقلی و استدلال منطقی آن را تغییر داد. در چنین وضعیتی بایستی از همان بعد عاطفی به موضوع وارد شد و با نشان دادن نمونههای درست بجای بحث کردن، تلاش در تغییر نگرش داشت. برای مثال اگر فرد تصوراتی منفی نسبت به زنان دارد میتوان از احساسات او نسبت به مادر، خواهر، همسر، یا زنان مهم زندگیاش پرسید و آنان را فعال کرد. نمونههایی از زنان موفق را به او نشان داد و همدلی او را تحریک کرد. از سوی دیگر مثلا میتوان با ذکر نمونه از انسانهایی که قادر به انجام کارهای خارقالعاده هستند انحصار ذهنی قدیسین را در ذهن او شکست و حیرت و تحسین او را برانگیخت.
مسئله اصلی و نهایی این است که ادیان از هیجانات انسانی تغذیه میکنند و در سایه این هیجانات رشد میکنند و گسترش مییابند و روان فرد را در بر میگیرند. این هیجان انگیزی غالبا با غیرانسانی یا غیرعقلانی شدن واکنش همراه است و برای پایان دادن به این تسلسل چارهای جز برانگیختن احساسات سالم و سازنده به سمت موضوعات ابزار-شده به دست مبلغان دینی نداریم.
منبع:
نگرش و تغییر نگرش تالیف یوسف کریمی، نشر ویرایش، چاپ پنجم، ۱۳۸۵
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.