همه در این سالهایی که از دوم خرداد ۷۶ گذشته، نظری دربارهی شکست آن آرمانها و آرزوها (و نه خواستهها، به گمان من) دادهاند. بیانصافترینها و عامیترینها این شکست را (با فرض اینکه واقعا نامش شکست است) تمام پای خاتمی نوشتهاند. منصف ترها به گمان من رفتارهای سیاسی بعضی از جریانات دوم خردادی را هم بسیار دخیل دانستهاند (به رفتارهای حکومت کاری نداریم در اینجا، که به نظرم بحثی دربارهی نقشاش نیست).
این که بعضی جریانها و افراد چه طور از خاتمی عبور کردند، یا در مجلس و شورای شهر چه دعواهایی راه انداختند و اینها را تضعیف کردند، و یا در نشریات دوم خردادی چه طور خواستههای دور از دسترسی مطرح کردند، بدون اینکه توجهی به قدرت و ابزارهاش داشته باشند و ناممکن بودن چنان خواستههایی در چنان معادلهی قدرتی، و خلاصه این که در آن جریان (دست کم به گمان من) نقش اطرافیان و وزراء خاتمی و بسیاری از دوم خردادیها در چنان شکستی خیلی بیشتر بود تا خودِ خاتمی، و خاتمی درک درست تری از آن مناسبات داشت و ترس به جا یا بیجایی هم از بعضی از خودِ نیروهای دوم خردادی (که بعضیهاشان حالا بیشتر در نقش جریانهای محافظه کار و حتا راست، ظاهر میشوند، برخلاف تندروی و چپ رویهای آن موقع شان).
من اما با این دو دسته نگاه در اینجا کاری ندارم. میخواهم در تکمیل حرفهای قبلیام در یادداشت «برد و باخت» این را بگویم که ما، چه به عنوان مردم رای دهنده به خاتمی و چه به عنوان مجموعهی نیروهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ِ پشتِ سرِ او، آمادهی بردن نبودیم. یک مرتبه در یک تصمیم ناگهانی و دو سه ماهه و بدون هیچ زمینههای فکری و عینی و ابزاری، تصمیم گرفتیم خاتمی را پیروز کنیم، و بعد تمام خواستههای مغفول ماندهی نه فقط چند دهه که شاید دست کم یک صد سالهمان (از مشروطیت به بعد) را از آن پیروزی خواستیم. اما آیا جز این بود که آن پیروزی حفظ کردن میخواست، و آگاهی به ابزارهامان، و ساختن گروهها و تشکیلات مناسب و پیداکردن آدمهای مناسب برای جای گاههای کوچک و بزرگ قدرت را؟ آیا اینها را داشتیم؟ شک دارم کسی بگوید داشتیم.
برای من که قطع و یقین است که نداشتیم. و این نداشتن به معنای این است که آمادهی پیروزشدن نبودیم. پس بعد از اتمام دوره ی خاتمی برگشتیم به چند قدم عقب (و نه همان جای قبلی، طبعا) تا شاید یاد بگیریم که خودمان را برای نه فقط برای باخت، که برای برد هم آماده کنیم، که بدانیم بردن هم شرایط خودش را دارد، که فقط بخشیاش آگاهی به ضعفها و قدرتهای خود است، و غره نشدن به خود، و دیدن رقیب و توانایی هاش و جای گاهاش، و شاید مهمتر از همه اینکه اصلا یاد بگیریم باختن را، تا بعد بتوانیم ببریم.
امیدوارم حرفم روشن باشد که پس نمیشود فقط خاتمی، یا فقط نیروهای دوم خردادی را در آن شکست مقصر دانست. مقصر همهی آنهایی بودند که میخواستند آن پیروزی را حفظ کنند اما به جای فکر کردن به راه هاش و درست کردن ابزارهاش به قامت طلب کارها فرو رفتند و هر آنچه به حق یا ناحق بود و هر آنچه ممکن بود و ناممکن بود، از به خصوص خاتمی خواستند و وقتی دیدند او توانایی برآورده کردنشان را ندارد، بهاش تاختند و هنوز هم حتا نمیخواهند بپذیرند که نباید همه چیز را در یک نفر خلاصه کنند و به صرف یک رای دادن فکر کنند حق دارند تمام مطالبات مغفول ماندهشان را از او بخواهند، حتا اگر او رییس جمهور باشد.
اما چند درصد از ما به این آگاهی رسیدیم و به سهم خودمان و به اندازهی توانمان (نه بیشتر) کاری کردیم برای آن برد و حفظ کردنش؟ و آیا باز قرار است فکر کنیم که رای نمیدهیم چون خاتمی، یا هر کسی مثل او، نمیتواند تمام مطالباتمان را برآورده کند؟ و یا اگر رای دادیم، باز همان انتظارها را داریم، و انتظار داریم خاتمی یا هر کسی مثل او، باید اول بهمان تضمین بدهد که تمام خواستههامان، یا بخشهای مهمیاش را، برآورده میکند، تا سپس بخواهیم بهاش رای بدهیم؟ آیا این نشانهی شهروندشدن یا مدرن شدن یا درک درست از سیاست است؟
(و آخر این را هم بگویم، که متاسفم از اینکه از تعبیر برد و باخت _ که بیشتر مناسب مسابقه و بازی است _ استفاده میکنم. طبعا برای تشبیه ساده با همان مسابقه دادن است، وگرنه سیاست و عشق و مانند اینها، مسائلی بسیار مهمتر از آن هستند که بشود تعبیر برد و باخت را براشان به کار برد.)
۱۲ فروردین ۹۲
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
نظرات
تنها در برابر این قبیل اظهار نظرها می توان احساس تاسف کرد. وقتی احساسات به جای منطق می نشیند دیگر نه حرفی برای گفتن می ماند و نه منطقی برای اندیشه ورزی. سیاست هرگز مانند عشق نیست، بگذریم که تلقی شرقی ما از عشق آن را از مفهوم برد و باخت تهی کرده است. در حالیکه تیم احمدی نژاد/مشایی و هواداران خامنه ای پیچیده ترین سیاست ها را در راستای اهداف خود پی می گیرند اصلاح طلبان می گویند وظیفه ی ما این است که در انتخابات شرکت کنیم، نتیجه اش هرچه می خواهد باشد! واقعا متاسفم.
سه شنبه, ۱۳ام فروردین, ۱۳۹۲