مطالب منتشر شده در این صفحه نمایانگر سیاست رسمی رادیو زمانه نیستند و توسط کاربران تهیه شده اند. شما نیز میتوانید به راحتی در تریبون زمانه عضو شوید و مطالب خود را منتشر کنید.
فایل صوتی
روزگاری بود که عشق و بوسه و خاطره، نوعی نیایش بود و مثل آسمان آبی زیبا و پاک و زلال. آن زمان برخلاف اکنون بر همه چیز گرد محنت و ریا ننشسته و آلودگی و خودخواهی حرف اول را نمیزد. اگر هم شیفتگان، در مورد همدیگر، خوب را خوب تر، میدیدند و طرف مقابل را به عرش اعلا میبردند، خیلی عجیب نبود. این طبیعت شور و شیداییست که البته گاه سر از سراب هم درمیآورَد.
…
ترانه «اولین بار که چهره تو را دیدم» را در سالهای دور، هنرمند انقلابی و آرمانخواه اهل اسکاتلند Ewan MacColl «ایوان مککال»، برای خوانندگی «پگی سیگر» Peggy Seeger که بعدها همسرش شد، ساخت.
آوای مزبور، در طول دهه ۱۹۶۰، که مثل امروز بر چهره آبی عشق غبار ننشسته، و کمتر «عُشّاق» به فکر رندی و تجارت و فزونطلبی بودند، ورد زبانها بود. این ترانه بیشتر با صدای روبرتا فلک Roberta Flack مشهور شده، اما من اجرای نخست آن را که سال ۱۹۵۷ پگی سیگر خواندهاست، دوست دارم.
ترانه مزبور را علاوه بر پگی سیگر و روبرتا فلک، گروه «Peter, Paul & Mary»، جانی کش، مت کاردل، لیونا لوئیس، جورج مایکل، جینفر هادسون، سلین دیون و خیلیهای دیگر اجرا کردهاند.
The first time ever I saw your face
The first time ever I saw your face,
I thought the sun rose in your eyes
and the moon and stars
were the gifts you gave,
to the dark and the endless skies, my love.
To the dark and the endless skies….
And the first time ever I kissed your mouth,
I felt the earth moving my hands.
Like the trembling heart of a captive bird
That was there at my command, my love
That was there at my command, my love
And the first time ever I lay with you
I felt your heart so close to mine
and I knew our joy would fill the earth
And last till the end of time, my love.
And it would last till the end of time, my love.
The first time ever I saw your face,
your face,
your face,
your face….
نخستینبار که چهره تو را دیدم
فکر کردم که خورشید در چشمان تو طلوع کرده
و ماه و ستارگان، موهبتهای بودند که تو
به شب و آسمانهای بی ستاره، هدیه کردهای
آری محبوب من
[فکر کردم ماه و ستارگان را تو] به شب و آسمانهای بی ستاره [هدیه کردهای]
…
اولین بار که بر لبانت بوسه زدم
احساس من این بود [که گویی] زمین
مثل قلب لرزان پرندهای در قفس، در دستهای من است
محبوب من، آنجا در فرمانم بود
آنجا در فرمانم بود
…
نخستینبار که در کنار تو آرمیدم
و تپش قلبت را بسیار نزدیک به خود حس کردم
فکر کردم، زمین [دارد] از شادی ما پُر میشود
و [این شادی] تا همیشه [تا ابد] به طول خواهد انجامید
[بله] تا همیشه به طول خواهد انجامید…
نخستینبار که چهره تو را دیدم…نخستینبار که چهره تو را دیدم…
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.