نمیتوان درباره نفت در ایران سخن گفت و از دکتر مصدق یاد نکرد. به خصوص در شرایطی که شماری از دست به قلمان ما این روزها ظاهراً دیواری کوتاهتر از دیوار مصدق نیافتهاند و با بازنویسی تاریخ معاصر ایران، برای ایرانیانی که بیشتر از همیشه از سنگینی بختک گونه استبداد و خودکامگی به جان آمدهاند یک راه بی خطر و سهل و ساده برای برون رفت از این بن بست یافتهاند. اگر پیرایههای حرف و سخنهایشان را کنار بزنید، در کنار اختصاصی سازی گسترده و واگذاریهای متعدد، این آقایان و خانمهای محترم خواهان « خصوصی سازی نفت» در ایراناند و بی تعارف دارند میکوشند برای چنین سرانجامی زمینه های نظری و تئوریک جور میکنند. اگر از نظر اقتصادی، یک «بنگاه خصوصی» بهتر از یک « بنگاه دولتی» اداره شود و اگر تازه، به قول آقای عبدی، « نفت استبدادزا» هم باشد، آیا بهتر نیست که با یک سنگ « خصوصی سازی» و « واگذاری» چند و چندین گنجشک چاق و چله شکار کنیم! نه فقط اقتصادمان بهتر میشود بلکه زیر آب استبداد و خودکامگی را هم میزنیم! دیگر چه مرگمان است!
…من نیازی به حکیمانم نیست
« شرح اسباب» من تب زده در پیش من است
به جز آسودن درمانم نیست
من به از هرکس
سر به درمی برم از دردم آسان که ز چیست
با تنم طوفان رفته ست
تبم از ضعف من است
تبم از خونریزی
[ نیما یوشیج: خونریزی، تابستان ۱۳۳۱]
حرفهای مرا باور نکنید مصاحبه با آقای عبدی و آقای غنی نژاد را در سایت تاریخ ایرانی بخوانید ( البته مصاحبه با آقای غنی نژاد به نقل از نشریه مهرنامه در این وب گاه منتشر شده است) و باز اگر پیرایهها را از فرمایشات این آقایان کنار بزنید، ادعایشان به سادگی این است که اگر این مصدق فلان و بهمان نفت را « دولتی » نکرده بود و اگر به قول آقای عبدی، ما هم مثل کره جنوبی و خیلی کشورهای دیگر از نظر منابع فقیر بودیم، و یا به گفته آقای غنی نژاد مصدق به جای بیرون راندن انگلیسیها از منابع ایران شرکتهای خارجی دیگر را دعوت میکرد تا با انگلیسیها « رقابت» کنند، الآن حتماً وضع مان بهتر بود (حالا بماند که قبل از سلب مالکیت از انگلیسیها چگونه میشد دیگران را به رقابت با آنها واداشت به آقای غنی نژاد چه ربطی دارد؟). از منظری که آقای غنی نژاد به دنیا مینگرد، در ذهناش « رقابت» به جای « خدا» نشسته است! از مشکل کوچک سلطه انگلیسیها که بگذریم، فعلاً به این کار نداریم که در کشورهای شبیه به ایران که از این « رقابت» ها هم بود، خبر داریم که دسته گلی به سر کسی نزدند
باری، آقای عباس عبدی در مصاحبهای که در اسفند ۱۳۸۹ با « تاریخ ایرانی»میکند درباره نفت و رابطهاش با استبداد و دموکراسی سخن میگوید. از جمله معتقد است که «نفت استبدادزا است» البته چرایش چندان روشن نیست غیر از این که « علت اصلی تبدیل شاه به یک مستبد تمام عیار، افزایش درآمدهای نفتی او بود». البته در این چند سال گذشته که درآمد نفتی آقای احمدی نژاد چندین برابر آن سالها شده است نمیدانم پی آمدهایش به چه صورتی درآمده است؟ البته استدلال آقای عبدی و همفکرانش این است که بودن درآمدهای نفتی دردست دولت موجب میشود تا «این فرآیند مبادله [میان اجزای مختلف جامعه] دچار اختلال میشود و پاسخ گویی و سایر زمینههای ساختاری ایجادکننده دموکراسی را از میان میبرد». شاه بیت ادعاهای آقای عبدی این است که «برای رسیدن به دموکراسی، مسئله نفت مانع و خاکریز مهم و اول است، چه بسا با برداشته شدن این خاکریز، تازه با موانع دیگر دموکراسی مواجه شویم ولی بدون عبور از این خاکریز این چنینی هیچ گاه به دموکراسی نخواهیم رسید.» و راه حل ایشان هم این که با « مردمی کردن نفت از طریق انتقال سهام نفت به مردم» اداره آن را از مدیریت دولت خارج کنیم[۱]. این داستان « مردمی کردن» از آن واژه های بی معنا و من درآوردی ما ایرانیان است که برای فرستادن مردم پی نخود سیاه ابداع کردهایم! من یکی که تاکنون ندیده و نخواندهام که کسانی که از « مردمی کردن»امور در ایران حرف میزنند، اندکی مشخصتر روشن کرده باشند که به واقع قصدشان انجام چه جور کارهائی است. خوب فرض کنید، مدیریت بخش نفت را از دست دولت گرفتیم. خوب بعد به کی باید بسپاریم! بر چه مبنائی و بر چه اصلی- البته اگر منظور آقای عبدی از « مردمی کردن» همانی باشد که حدوداً ۳۰ سال پیش برای جا انداختن خصوصی سازی و واگذاریها ابداع کرده بودند و از « سرمایه داری خلقی» [Popular Capitalism] سخن میگفتند، خوب، برادر حرفهایت را بدون پیرایه بزن و رسماً و علناً خواستار واگذاری بخش نفت به بخش خصوصی شو. دیگر چرا برای خلق خدا معما طرح میکنی؟ حدس میزنم که این حضرات خواهان چیزی شبیه به « سهام عدالت» هستند که اگر آن سهام مسئلهای را حل کرد سهام عدالت دو و سه هم مفید خواهد بود.
و اما از اظهار لطف این حضرات به مصدق، در این که مصدق اشراف زاده بود تردیدی نیست؛ و از سوی دیگر میدانیم که از ده سال قبل از مشروطه که حسابداری ایالت خراسان را داشت تا مرداد ۱۳۳۲ که درزمان نخست وزیری علیه حکومت او کودتا کردند به تناوب از بانفوذترین مردان سیاست ایران بود. در آبان ۱۳۰۴ وقتی که مقدمات تغییر سلطنت در ایران پیش میآید، با نطق استواری که در مجلس ایراد میکند ما با باورهای سیاسی و دفاع جانانه او از آزادی و دموکراسی آشنا میشویم. باورهائی که تا پایان عمر به آن وفادار میماند. مسئله این بود که اکثریت مجلس میخواست رئیسالوزراء – رضا خان – شاه بشود و پاسخ مصدق روشن است و ابهامی ندارد. « بنده اگر سرم را ببرند و تکه تکهام بکنند و آقا سید یعقوب هزار فحش به من بدهند زیر بار این حرفها نمیروم- بعد از بیست سال خونریزی آقای سید یعقوب شما مشروطه طلب بودید! آزادی خواه بودید! بنده خودم شما را در این مملکت دیدم که بالای منبر میرفتید و مردم را دعوت به آزادی میکردید. حالا عقیدهی شما این است که یک کسی در مملکت باشد که هم شاه باشد و هم رئیسالوزراء هم حاکم! اگر این طور باشد که ارتجاع صرف است. استبداد صرف است. پس چرا خون شهدا راه آزادی را بیخود ریختید! چرا مردم را به کشتن دادید؟ میخواستید از روز اول بیایید بگویید که ما دروغ گفتیم و مشروطه نمیخواستیم. آزادی نمیخواستیم. یک ملتی است جاهل و باید با چماق آدم شود[۲]». از نمایندگان تهران، که انتخاباتش به آزادی برگزار شده بود به غیر از سلیمان میرزا که به نفع تغییر رای داده بود بقیهی نمایندگان تهران در جلسه رای گیری شرکت نکردند و وکلای دیگر مناطق با اکثریت آرا مادهی واحد را به تصویب رسانیدند. دنبالهی داستان دیگر بخشی از تاریخ ایران است و اما تلخی جریان این است که طولی نکشید که حتی اکثریت قریب به اتفاق مدافعان دوآتشه رضا شاه هم، در برخورد به واقعیات تلخ زمینی پذیرفتند که پیش بینیهای پیر احمدآباد متأسفانه درست در آمده بود. ولی در آن زمان متأسفانه اندکی دیر شده بود.
برای دو سه سالی مصدق هم چنان فعال باقی میماند و بعد حکومت خودکامهی رضا شاه برای بیش از یک دهه، نه فقط صدای مصدق که صدای بسیار دیگر را نیز خاموش میکند. زنده یاد مدرس و بسیارانی دیگر که در این راه، جان میبازند. البته، در ظاهر امر، ما و جامعهی ما «متجدد» میشویم و اما از تمام پروژهی مدرنیته، تنها به ظواهر چسبیده بودیم و آن چه در این دوره داریم، با همهی ادعا های مدافعان علنی و شرمسار آن حکومت خودکامه، به واقع مدرنیتی قلابی و حرامزاده بود. پارلمان و مجلس را به تقلید از غربیان راه اندازی کرده بودیم ولی به روال استبداد شرقی خویش اجازهی انتخاب آزاد به مردم ندادیم. دانشگاه ساخته شد ولی نه منابع کافی برای تحقیق و پژوهش تدارک دیدیم و نه اجازه تحقیق و پژوهش مستقل و آزاد دادیم. لباس و ظاهرمان نیز به تقلید از غربیان با چماق و سرکوب « متجدد» شد. اگر در دورهای دیگر، با خباثت و جنایاتی بیشمار شعار « یا روسری یا توسری» دادند، در دوره رضا شاه نیز کم بر سرزنان توسری نزده بودند! آن چه تفاوت داشت، مأموران بکن و نپرس حکومتی از سرزنان چادر و روسری بر میگرفتند و آنها را « متجدد» میکردند! این که در هردو مورد حق و حقوق فردی مای ایرانی قربانی خودکامگی مستبدان حاکم میشود، مقوله ای نبود که توجه بر انگیزد. هنوز که هنوز است با منتهای شلختگی کشف حجاب چماقی را سرآغاز « تجدد» در ایران میدانیم و ظاهراً درک نمیکنیم، که آن « تجدد» همین که اندکی بیات میشود، به همین صورت کنونیاش میگندد و بوی نحس اش آزاردهنده میشود. با این همه، ولی نه ما و نه سیاست مداران ما احترام به قانون را از غربیها آموختیم و نه احترام به حق و حقوق فردی را. نه مطبوعات آزادی باقی ماند و نه تحزبی- البته در ۸۰ سال بعدش هم از این خبرها نیست. البته که « امنیت» داریم ولی آن چه که امنیت نامیده میشود نه حاکمیت قانون و امنیت در پناه قانون، بلکه، ترس سراسری و ملی شده ناشی از سرکوب خشن است. ذهنیت سرکوب شده ما این ترس سراسری شده را اغلب، امنیت مینامد. کوششهائی برای تدوین قانون میشود ولی، هم چنان، حرف مستبد اعظم « قانون» است و آن چه که قانونمندی امور نامیده میشود، بر روی کاغذ میماند. رضاشاه اموال هر کس را بخواهد غصب میکند. به علاوه این هم عبارتی است از زبان یکی از مدافعان او: « رضا شاه دستور دارد تیمورتاش را بگیرند. سردار اسعد بختیاری را بگیرند ونصرت الدوله را بگیرند و بعد هم گفت آنها را بکشند. شخصاً دستور قتل آنان را داد[۳]. به تبعیت از مصدق، شما اگر شاهرگ مرا هم بزنید، در جامعه ای که چنین جنایاتی اتفاق میافتد، صحبت از تجدد اندکی خنده دار ولی بیشتر گریه آور است.»
در پی آمد شهریور ۱۳۲۰، رضا شاه بر کنار شده و از ایران تبعید میشود. دو سه سالی طول میکشد تا مصدق امکان فعالیت سیاسی پیدا کند. در این دوره نیز، هم چنان فعال است و پرکار تا این که سرانجام در ۱۳۳۰ به نخست وزیری میرسد.
هر ایرادی که به مصدق وارد باشد در دو مورد دیدگاه او تفسیر بردار نیست:
– مصدق به معنای کامل کلمه ایران را دوست میدارد.
– باور او به آزادی و کثرت گرایی عقیدتی در میان سیاست پردازان ایرانی در یکی دو قرن گذشته منحصر به فرد است.
و اما لطیفهی تاریخ ما در جای دیگری است. اگر خواننده به آن چه که معاندان مصدق در باره ی او نوشتهاند قناعت کند، نه فقط دربارهی مصدق چیز دندان گیری یاد نمیگیرد بلکه این امکان را هم پیدا نمیکند تا به واقع « معاصی کبیره» مصدق را بشناسد؟
مصدق در همهی عمرش سیاستمداری مشروطه طلب و مدافع حاکمیت قانون بود. ولی سلطنت طلبان – بدون این که سندی ارایه نمایند- مصدق را به جمهوری خواهی متهم میکنند و از همین اتهام بی پایه زمینه ای به دست میآید برای توجیه کودتای ننگینی که در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ با توطئهی قدرتهای امپریالیستی ولی به دست اوباشان و خودفروشان سیاسی داخلی علیه حکومت مصدق و علیه منافع دراز مدت ایران انجام گرفت. برای شماری از جمهوری طلبان گرامی ما، گناه کبیرهی مصدق دفاع او از سلطنت مشروطه است. شماری از مدافعان حکومت پهلوی اما، گناه مصدق را حمایت او از سلسلهی قاجار میدانند و مدعیاند که او حتی نماینده ای به اروپا فرستاد تا با « بچه های محمد حسن میرزا، ولیعهد احمد شاه» ملاقات نماید و به این ترتیب، « مسلم بدانید اقدامات دکتر مصدق در جهت منقرض کردن سلسلهی پهلوی بود»[۴]. البته زنده یاد بهزاد کاظمی، دقیقاً عکس این ایراد و انتقاد را به مصدق دارد و با دیدگاهی دایی جان ناپلئونی نتیجه میگیرد که حتی شفاعت طلبی محمد رضا شاه برای آزادی مصدق از زندان بیرجند در زمان رضا شاه، «سرانجام» خوبی داشت. یعنی، «پسر ارشد رضاشاه در آن موقع نمیدانست که با این کار، و در آینده ای نه چندان دور، نظام پادشاهیاش را نجات داده است»[۵]. نتیجه اخلاقی این که، مصدق، هم زمان هم متهم به کوشش برای براندازی سلسلهی پهلوی است و هم متهم به نجات همان سلسله از سقوط!!!
تحلیل «علمی» از این بهتر نمیشود!
البته آقای غنی نژاد در مصاحبه اش با نشریه مهرنامه شماره نوروز ۱۳۹۰ جبهه تازه ای میگشاید و مصدق را به قانون شکنی و بی اعتنائی به قانون و عدم اعتقاد به آزادی و دموکراسی متهم میکند و حتی معتقد است که او « با فشار تودهها همه چارچوبهای قانونی را به هم ریخت».[۶]
آقای غنی نژاد با نگرشی بسیار ساده اندیشانه از پیچیدگیهای توسعهنیافتگی اقتصادی معتقد است که اقتصاد دولتی علت اصلی مشکلات اجتماعی ـ سیاسی ـ و البته اقتصادی ایران است. ناگفته روشن است که از دیدگاه غنی نژاد نقطه عطف مهم در گسترش اقتصاد دولتی هم، ملی شدن صنعت نفت است و این هم البته که گناه « کبیره اش» با مصدق است! ای کاش آقای غنی نژاد پیش از ایراد چنین افاضاتی به نوشته های محققانی چون تیمور کوران[۷] هم نگاهی میکرد تا شاید برایش روشن شود که در واقعیت زندگی مسایل از آن چه که کسانی چون ایشان میگویند اندکی پیچیده تر است. با این همه، برخلاف آن چه که کسانی چون ایشان ادعا میکنند- به این تعبیری که از دولتی کردن اقتصاد دارند، یعنی عدم رشد و گسترش بخش خصوصی- اقتصاد ایران تقریباً همیشه اقتصادی دولتی بوده است نه این که ملی کردن نفت درزمان مصدق نقطه عطفی برای دولتی کردن اقتصاد ایران بوده باشد. علاوه بر مقوله به رسمیت شناخته نشدن مالکیت خصوصی در ایران که اتفاقاً ربطی به عصر و زمانه مصدق هم ندارد، عدم رشد آن در جوامعی چون ایران ریشه های عمیق تاریخی دارد و ازجمله به مقوله شراکت – یعنی فقدان مفهوم بنگاه به روایت مدرن به عنوان یک شخصیت حقوقی مستقل از مالکان- و قانون ارث در جوامعی چون ایران مربوط میشود. یعنی میخواهم بر این نکته تاکید کرده باشم که آقای غنی نژاد یک مترسکی – تحت عنوان « اقتصاد دولتی»- ابداع کرده و با توسل به آن به معاندان عقیدتی خود چوب میزند و برای این که انتقادش اندکی جدی و «مهم» به نظر بیاید، پای مصدق را هم به میان کشیده است.
غنی نژاد در این مصاحبه مدعی میشود که نه فقط دکتر مصدق هیچ برنامهای برای ادارهی کشور و یا حتی ادارهی صنعت نفت نداشت، بلکه آدمی خودخواه و لجوج بود. از آن مهمتر به ادعای آقای غنی نژاد نه فقط مصدق دموکرات نبود بلکه میخواست قهرمان شود. او هم چنین ادعا میکند که مصدق در اقدامی «غیرقانونی» دستخط شاه برای عزل خودش را نپذیرفت – و به این نکته باریک تراز مو هم کار ندارد که آن چه غیرقانونی بود صدور آن دست خط بود نه نپذیرفتن فرمانی که صدورش وجاهت قانونی نداشت. ظاهراً آقای غنی نژاد در این جا در نظر نگرفته است که در عرصه های حقوقی، این مملکت بلازده انقلاب مشروطه را از سر گذرانده است و محمد رضا شاه بر اساس همان قوانین مشروطه حق نداشت و نمیبایست و نمیتوانست همانند سلف اش ناصرالدین شاه عمل کند. دیگرانی که مدعی میشوند مصدق با انحلال مجلس راه را برای خیره سری شاه باز کرد دل به خواهانه فراموش میکنند که درزمان صدور فرمان ملوکانه هنوز مجلس منحل نشده بود و در نتیجه صدور فرمان عزل نخست وزیر بر اساس قانون اساسی مملکت غیر قانونی بود. یکی از معاصی کبیره مصدق که هیچ گاه از سوی سلطنت طلبان در ایران بخشیده نشد این بود که او برخلاف همه تهمتهایی که به او بسته بودند، سیاستمداری معتقد به انقلاب مشروطه بود و به جد باور داشت که شاه باید سلطنت کند نه حکومت. نه شاه به چنین قراری راضی بود و نه مگسانی که دور شکر دربار جمع شده و برای خود کیسه دوخته بودند تا در فرصت مناسب، بار خویش بخندند. برخلاف تهمتی که غنی نژاد بر مصدق میبندد، یکی از معاصی کبیره مصدق، پای بندی او به قانون بود و این مقولهای بود که نه شاه با آن توافق داشت و نه رجال خود فروخته ای که در فردای کودتای خائنانه ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در ایران بار خود را بستند. شواهدی در این راستا در صفحات پیشین به دست دادهام. غنی نژاد مدعی میشود که مصدق « اگر میخواست در صحنه سیاسی ایران باقی بماند و موثر واقع شود، باید دست خط عزل شاه را محترمانه قبول میکرد و در صحنه سیاسی میماند». ظاهراً آقای غنی نژاد در نظر نمیگیرد که اولاً چنین کاری تسلیم شدن در برابر یک حاکمیت خودکامه بود و چون مصدق را پیشاپیش به عدم اعتقاد به آزادی متهم کرده است برایش متصور نیست که چنین سرانجامی برای مصدق پذیرفتنی نباشد؛ و از آن مهمتر، این هم قاعدتاً باید اظهر من الشمس باشد که ظاهراً برای آقای غنی نژاد مطرح نیست که در زیر سلطه یک حاکمیت خودکامه، سیاستی باقی نمیماند تا کسی در صحنه اش باقی بماند یا نماند. آدم انتظار دارد که یک استاد مدعی دانشگاه این حداقلها را از سیاست و اقتصاد بفهمد. همان طور که پیشتر به اشاره گفتم یکی از معاصی کبیره مصدق این بود که کوشید در برابر بازسازی نظام خودکامه ایستادگی کند و به همین خاطر هم هست که از سوی مدافعان آشکار و خجالتی نظام خودکامه در ایران مورد نقد و انتقاد قرار میگیرد. ادعای دیگر غنی نژاد هم این است که مصدق همه این کارها را کرد تا بگوید دو ابرقدرت او را از قدرت خلع کردند. اگرچه مستقیم این گونه نمیگوید ولی در ادعاهای آقای غنی نژاد مستتر است که حاصل «همه قانون شکنیهای مصدق» هم کودتای ۲۸ مرداد بود که بعد ساواک به دنبالش آمد و دیکتاتوری ۲۵ سال محمد رضا شاه که سرانجام در بهمن ۱۳۵۷ سرنگون شد. آقای غنی نژاد در این جا نه به تاریخ کار ندارد و نه به بقیه جهان – اگرچه به روال همیشه علیه چپها و کمونیستها پشت سرهم شعار میدهد ولی در نظر نمیگیرد که در دوران « جنگ سرد» و تقابل امپریالیسم امریکا با اردوگاه شوروی سابق و علیه جنبشهای آزادی بخش، مصدق تنها رهبری نبود که به چنین سرنوشتی گرفتار آمد. در اواخر سال ۱۹۵۱ عوامل وابسته به امپریالیسم و مرتجعین داخلی در تایلند کودتا کردند. در تایلند هم مثل ایران در مرداد ۱۳۳۲- آگوست ۱۹۵۳- اختلاف بر سر دموکراسی بود. یک سال بعد از کودتا علیه مصدق، وابستگان به امپریالیسم امریکا علیه آربنز در گواتمالا کودتا کردند. آربنز هم مرتکب این گناه کبیره شده بود که کوشید زمین را بین دهقانان بی زمین تقسیم کند آن هم تنها زمینهایی را که از سوی شرکتهای بزرگ کشت نشده و عاطل باقی مانده بود. عبرت آموز این که جان فاستر دالس و آیزنهاور تقسیم زمین و گسترش مالکیت خصوصی را هم « سیاستی کمونیستی» ارزیابی کرده و فرمان کودتا را صادر کرده بودند. یک سال بعد شاهد کودتا در آرژانتین بودیم علیه پرون که موجب شد او درپاراگوئه پناهندگی سیاسی بگیرد. در سه سال بعد، در ۱۹۵۸ در همسایگی خودمان در پاکستان ژنرال ایوب خان با کودتا اسکندرمیرزا را برکنار کرده و ضمن تعطیل قانون اساسی حکومت نظامی اعلام کرد. در ۱۹۵۶ هم مصر مورد حمله مشترک انگلیس و فرانسه و اسرائیل قرار گرفت. هرچه اختلافهای دیگر باشد و هرچه که خبط و خطای ناصر بوده باشد او هم مانند مصدق مرتکب این معصیت کبیره شده بود که کانال سوئز را ملی کرده بود. با اشاره به آن چه که در دهه ۵۰ میلادی قرن گذشته گذشت میخواهم توجه را به این واقعیت جلب کنم که به دلایلی که وارسیدن شان خارج از موضوع این یادداشت است، در این دوره شاهد هجوم و یورش قدرتهای امپریالیستی بودیم و هر جا هم مدافعین مداخلات امپریالیستی ترفند متفاوتی به کار گرفتند. در ایران هم زمان اولین روزهای زمامداری مصدق، توطئه مرتجعین داخلی برای اخلال در کار دولت و برای برکناری او آغاز شده بود. چه قبل و چه بعد از جریانات سی تیر ۱۳۳۱ روز و هفته ای نبود که برای دولت مصدق گرفتاری تازه ای ایجاد نکرده باشند. دولتی که با یک قدرت قدر خارجی درگیر بود در مسایل داخلی خود هم میبایست با خرابکاریهای مستمر مرتجعین مقابله میکرد. حتی خبرداریم که وزیر دربار- حسین علاء – با جدیت علیه مصدق و دولت او فعالیت داشت و حتی عملاً برای هندرسون خبرچینی میکرد. یعنی میخواهم بر این نکته تاکید کرده باشم که آقای غنی نژاد در این جا آدرس غلط میدهد که گمان میکند کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ نتیجه « قانون شکنیهای مصدق» بود. خطای دیگر آقای غنی نژاد این است که ظاهراً درباره تاریخ معاصر ایران اطلاع درستی ندارد، یا اگر هم دارد، برای پیش برد اقتصاد شدیداً سیاست زده خود آن را تحریف میکند، چون اگر داشت و اگر در روایت تاریخ صادق بود، جبهه ملی را پیشگام چماق داری در ایران معرفی نمیکرد. اگر به تاریخ ایران در عصر و زمان مشروطه نگاهی بیندازد در خواهد یافت که در موارد مکرر چماق داران به دفتر نشریه صوراسرافیل یورش برده بودند و به همین نحو دفتر دیگر نشریات هم از این یورشها درامان نمانده بود. حتی قبل و بعد از به توپ بستن مجلس اول، چماق داران محمدعلی شاه در تهران و تبریز فعالیت میکردند. در این مصاحبه آقای غنی نژاد ناخواسته برای چماق داری هم در ایران تاریخچه متفاوتی رقم میزند و آن را جعل میکند. اگرچه آقای غنی نژاد میپذیرد که مشکلات ایران با مصدق شروع نشدهاند ولی ناتوان از وارسیدن ریشه های تاریخی مشکلاتی که هست، و با چاشنی دغل کاری و ریا مصدق را سمبل « ناسیونال سوسیالیسم» در ایران میخواند و بر این گمان باطل است که همین که بگوید « مسامحتا» این اصطلاح را به کار گرفتهام، میتوان مسئله را رفع و رجوع کرد؛ و جالب این که با این که خود این چنین میکند در همین مصاحبه اما ادعا دارد که « مارکسیستها اغلب پیش از آن که سخن بگویند، برچسب میزنند»؛ و من پاسخم به ایشان این است آن که در خانه شیشه ای زندگی میکند، به سوی دیگران سنگ پرتاب نمیکند! در این مصاحبه، به غیر از « برچسب» چه تحویل خواننده دادهاید که اکنون چنین ادعا دارید؟ در موارد مکرر ادعا میکند که « مصدق هیچ اعتقادی به قانون نداشت» به غیر از نپذیرفتن فرمان عزل- که دست بر قضا نشانه قانون شکنی از سوی شاه بود- هیچ نمونه دیگری از این « قانون شکنیهای مصدق» به دست نمیدهد. به افسانههایی که درباره دوره رضا شاه میگوید دیگر نمیپردازم ولی وقتی از کاررا به کاردان سپردن درزمان رضا شاه سخن میگوید بهتر است به سرنوشت داور و تیمورتاش و نصرت الدوله و حتی مدرس و دیگران هم نگاهی بیندازد. البته که آقای غنی نژاد از هفتاد دولت جواز دارد مدافع هر نظامی باشد ولی این نکته بدیهی را باید بداند که درپوشش آزادی و آزادی طلبی حق ندارد درباره دیگران دروغ بگوید و تاریخ ایران را تحریف کرده و به مخالفان عقیدتی خود برچسب بزند. این که کسی مدعی شود که مصدق میخواست به استثنای نفت، صنایع هم درایران دولتی شود، و الگوی مورد قبول آنها « ملی کردن صنایع بزرگ» بود، این ادعا صرفا دروغی بیش نیست. ظاهرا آقای غنی نژاد آن قدرهول کرده و دست پاچه شده است که در نظر نمیگیرد درزمان مصدق- بیش از ۶۰ سال پیش – دراین ایران بلازده، « صنایع بزرگی» نداشتیم که کسی خواهان دولتی کردن و یا ملی کردن آنها بوده باشد!
و اما زمینه نظری آن چه عبدی و غنی نژاد و دیگر مدافعان اقتصاد جریان اصلی- نئولیبرالی- میگویند مقوله ای است که درادبیات « اقتصادی» از آن تحت عنوان « مصیبت منابع»[۸] نام میبرند و این روایت هم از ۱۹۹۵ پس ازچاپ مقاله ای از سوی جفری ساکس و اندرووارنر درباره تاثیرات منفی منابع طبیعی بررشد اقتصادی باب شد[۹]. اگرادعای ساکس و وارنر درست باشد، البته که راه برای حوزه های تازه ای از سیاست پردازی دراقتصاد باز میشود. اقتصاددانان جریان اصلی- نئولیبرالی- برمبنای یافته های آماری ساکس و وارنربرای تخفیف این پی آمدهای منفی خواهان واگذاری و خصوصی سازی منابع طبیعی شدند و البته که درایران عمدهترین منبع طبیعی که هم چنان در مالکیت دولت است، نفت است. درآن چه که خواهد آمد میکوشم شماری از بررسی هائی که از سوی پژوهشگران وابسته به این مکتب فکری انجام گرفته است را بررسی کنم.
پیشاپیش میگویم و بعد نشان خواهم داد که بررسی آماری ونتیجه گیریهای ساکس ووارنر به دلیل استفاده از شیوه های نادرست پژوهشی- از جمله تعریف نادرست متغیر اصلی- قابل اعتماد نیست.
دوم این که مصیبت منابع- اگرچنین چیزی وجودداشته باشد- مشکل و مقوله ای سیاسی است نه اقتصادی و به همین دلیل راه حل نئولیبرالی خصوصی سازی به جای رفع مشکل، رانتها را به جیب صاحبان خصوصی آن واریز میکند.
و اما برگردیم به اصل قضیه، حتی اگرپی آمدهای مثبت منابع طبیعی بررشد و توسعه جای اماو اگر داشته باشد، پی آمدهای منفی را- آن گونه که ساکس و وارنر ادعا میکنند- چگونه میتوان توضیح داد؟
برای وارسیدن این پی آمدهای احتمالی منفی از دو مکانیسم سخن گفته میشود:
– مکانیسم اقتصادی- بیماری هلندی
وقتی کشوری از منابع طبیعی- برای مثال نفت- درآمدهای بادآورده پیدا میکند یکی از پی آمدها این است که با بیشتر شدن درآمدهای ارزی تقاضا برای کالاها [هم دربخش تجارتی و هم در بخش غیر تجارتی[۱۰]] افزایش مییابد. قیمت دربخش تجارتی تغییر نمیکند چون عرضه و تقاضای جهانی دراین بخش عمل میکنند ولی قیمت دربخش غیر تجارتی افزایش مییابد. عرضه بیشتر ارز به دست آمده هم موجب افزایش ارزش پول محلی میشود. افزایش قیمت در این بخش پی آمدهای دیگری هم دارد و انتقال منابع هم صورت میگیرد و کار وسرمایه از بخش تجارتی به بخش غیر تجارتی منتقل میشود. درنتیجه فشار برسطح مزدها، بخش صنعتی که دربخش تجارتی اقتصاداست احتمالا در رقابت جهانی تضعیف میشود. درنتیجه این تغییرات، صادرات غیر منابع طبیعی احتمالا کاهش مییابد.
– مکانیسمهای سیاسی و نهادی
گفته میشود کشورهائی که از صدور منابع طبیعی درآمدهای بالا دارند به صورت دولتها و نهادهای غیر کارآمد و غیر پاسخگو و بی علاقه به اصلاح و رفرم دگرسان میشوند. ادعا بر این است که این کشورها میتوانند مالیات کمتری وضع کنند و به همین دلیل هم به مردمی که مالیات زیادی نمیدهند پاسخگو نباشند. این دولتها درحالیکه مالیات زیادی نمیگیرند ولی این امکان را دارند که با استفاده از درآمدهای حاصله از صدور [نفت برای مثال] هزینه عمومی بیشتری داشته باشند. از طرف دیگر امکان فساد مالی در این جوامع بیشتر است چون اگر یک نظام صدور جواز برای استخراج منابع طبیعی هم وجود داشته باشد دولت غیر پاسخگو و نهادهای ضعیف نظارت گر به صورتی درمی آیند که پرداخت و دریافت رشوه تشدید میشود و فساد افزایش مییابد.
در این بخش میخواهم خلاصه ای از چند پژوهش کاربردی ارایه نمایم تا الگوی « مصیبت منابع» بهتر شناخته شود.
۱- ساکس و وارنر [۱۹۹۵]
دوره مورد بررسی: ۱۹۷۰-۱۹۸۹
آمارهای مقطعی
متغیر وابسته : رشد درآمد سرانه مالی
متغیر مستقل: سهم صادرات منابع طبیعی در تولید ناخالص داخلی به عنوان معیاری برای « فراوانی منابع».
لگاریتم درآمد سرانه واقعی
نسبت سرمایه گذاری ناخالص به تولید ناخالص داخلی
بر اساس نتایج به دست آمده ساکس و وارنر نتیجه گرفتند که فراوانی منابع طبیعی بر رشد اقتصادی اثر منفی دارد.
۲- ساکس و وارنر [۱۹۹۷]
دوره مورد بررسی: ۱۹۶۵-۱۹۹۰
تعداد کشورها: ۷۷
متغیرها:
– صادرات منابع طبیعی به تولید ناخالص داخلی
– نهادها:
قوانین
کیفیت بوروکراسی
فساد دولتی
خطر مصادره
رفتار دولت در برخورد به قرارداد
– لگاریتم درآمد سرانه
– آزادی تجارت
– رابطه بین تجارت و درآمد
– لگاریتم امید به زندگی
– نرخ پس انداز بخش دولتی
– نرخ تورم
– تقسیم بندیهای قومی
– رشد جمعیت از نظر اقتصادی فعال
– چند عامل جغرافیائی
نتیجه این بررسی همانند مقاله دو سال پیش بود و این بار به گفته نویسندگان عامل اصلی تأثیر منفی « بیماری هلندی» است. البته کیفیت نهادها و آزادی تجارت هم مهم است.
۳- ساکس و وارنر [۲۰۰۱]
این سومین مقاله ای است که ساکس و وارنر در این باره منتشر کردند. ۹۰ کشور را در نظر گرفته و دوره مورد بررسی هم ۱۹۷۰-۱۹۸۹ بود. در این جا هم همان نتایج پیشین به دست آمد.
۴- دینگ و فیلد [۲۰۰۵]
پژوهش این دو با یک تفکیک عمده و اساسی- در مقایسه با مقاله های ساکس آغاز میشود. به عقیده این دو باید بین « فراوانی منابع طبیعی» و « وابستگی اقتصاد به منابع طبیعی» تفکیک قائل شد و از این راستا به اعتقاد این دو، پژوهشهای ساکس و وارنر یک ضعف اساسی دارد که در آن « وابستگی به منابع طبیعی» با « فراوانی منابع طبیعی» مخلوط شده است. به عبارت دیگر آن چه به عنوان « فراوانی منابع» در آن بررسیها مورد استفاده قرارگرفته در واقع میزان « وابستگی» به منابع طبیعی را اندازه میگیرد نه فراوانی را؛ و اما در خصوص تفکیک این دو مقوله، به عنوان مثال، این دو نمونه میآورند که امریکا اقتصادی است که در آن منابع طبیعی « فراوان» است ولی اقتصاد امریکا به این منابع وابستگی ندارد. به عکس اقتصاد برونای که در مقایسه با امریکا به طور نسبی منابع بسیار کمتری دارد ولی اقتصادش به این منابع شدیداً وابسته است.
دوره مورد بررسی: ۱۹۷۰-۱۹۹۰
۶۱ کشور مورد بررسی قرار گرفت.
متغیر فراوانی منابع: سرمایه منابع طبیعی
متغیر وابستگی: نسبت سرمایه طبیعی به کل سرمایه
درآمد سرانه در ابتدای دوره
نرخ سرمایه گذاری
آزادی تجارت
قانونمندی
نرخ مبادله تجارتی
در پژوهش دینگ و فیلد اثر « فراوانی منابع» بر رشد اقتصادی مثبت است ولی متغیر وابستگی اثر منفی دارد. اثر قانونمندی، آزادی تجارت و نرخ مبادله تجارتی هم مثبت است. در بخش دیگری از این پژوهش به بررسی نقش سرمایه انسانی، سرمایه گذاری در آموزش پرداختند و در این مدلهای اندکی پیچیده تر فراوانی منابع یا وابستگی تأثیر از نظر آماری قابل قبولی بر رشد اقتصادی نداشتهاند.
۵- لدرمن و مالونی [۲۰۰۳]
به اعتقاد این دو اقتصاددان این که منابع طبیعی را چگونه اندازه گیری میکنیم و چه نوع آمارهایی به کار میگیریم [ آمارهای مقطعی و یا پانل] نتایج به دست آمده تفاوت دارد.
– ۶۵ کشور
– دوره مورد بررسی ۱۹۸۰-۱۹۹۹
خالص صادرات منابع طبیعی به ازای هر کارگر در آمارهای پانل بر رشد اقتصادی اثر مثبت دارد ولی در آمارهای مقطعی اگرچه اثرش مثبت است ولی از نظر آماری قابل پذیرش نیست. در مدلهای دیگر متغیر صادرات منابع طبیعی به نسبت تولید ناخالص داخلی را به کار گرفتند. در آمارهای مقطعی اگرچه نتیجه منفی بود ولی نتیجه به دست آمده از نظر آماری قابل قبول نبود و در مورد آمارهای پانل هم اگرچه اثر مثبت است ولی در همه موارد از نظر آماری قابل اعتماد نبود. به کار گیری صادرات منابع طبیعی به نسبت کل صادرات در آمارهای مقعطی اثر منفی بر رشد داشته است ولی در آمارهای پانل پی آمدهایش نامشخص است و قابل تبیین نیست. نتیجه گیری لدرمن ومالونی این است که آن چه که مهم است تمرکز صادرات است نه خود صادرات منابع طبیعی.
۶- بوسچینی و دیگران [۲۰۰۳]
همان گونه که پیشتر گفته شد ادعای ساکس و وارنر از سوی محققین بسیاری مورد نقد و پرسش قرار گرفت. بوسچینی و دیگران در این بررسی یک متغیر مرکب از منابع طبیعی و کیفیت نهادها را به کار گرفتند و پیش گزاره اصلیشان این بود که منابع طبیعی در کنار نهادهای غیر کارآمد مصیبت است و ادامه دادند که نهادهای کارآمد با افزودن بر هزینه های رانت خواری و فعالیتهای غیر مولد موجب کاهش آنها میشوند.
دوره مورد بررسی ۱۹۷۵-۱۹۹۸
آمارهای مقطعی
۸۰ کشور
در این بررسی اثر منابع طبیعی بر رشد و توسعه منفی و پی آمد متغیر کیفیت نهادها مثبت بود و وقتی که متغیر مرکب را به کار گرفتند پی آمدش بر رشد و توسعه مثبت و از نظر آماری قابل قبول بود و نتیجه گرفتند که کیفیت کارآمد نهادها « مصیبت منابع» را به صورت یک « موهبت» درمی آورد و رشد و توسعه اقتصادی بیشتر میشود. در همین بررسی به مقایسه بین نیجریه و نروژ دست زدند و نتیجه گرفتند که دلیل مصیبت ( در نیجریه) و موهبت ( در نروژ) کیفیت متفاوت نهادهاست نه صرف وجود و یا « فراوانی» منابع.
۷- مهلوم و دیگران [۲۰۰۶]
در این بررسی نویسندگان از این پیش گزاره شروع کردند که عامل اصلی برای مقابله با « مصیبت منابع» کارآمدی نهادهاست.
دوره مورد بررسی ۱۹۶۵-۱۹۹۰
آمارهای مقطعی
۸۷ کشور
در بررسی آماری یک متغیر مرکب ( ترکیبی از منابع طبیعی و کارآمدی نهادها) را به کار گفته و نتیجه گرفتند که منابع طبیعی در کشورهائی که نهادهای غیر کارآمد و غیر موثر دارند یک « مصیبت» است نه در همه کشورها.
۸- ارزکی و ون درپلوگ [۲۰۰۷]
بر اساس در دسترس بودن یا نبودن آمارها دوره مورد بررسی ۱۹۶۵-۱۹۹۰ و شماره کشورهای مورد تحقیق هم از ۵۳ تا ۱۳۰ متغیر بود.
در برآورد اول اثر منابع طبیعی بر رشد و توسعه اقتصادی منفی بود و متغیر مستقل کیفیت نهادها در اغلب موارد اثر از نظر آماری قابل قبولی نداشت. اثر متغیر مرکب- ترکیبی از منابع طبیعی و کیفیت نهادها- ولی مثبت و از نظر آماری قابل قبول بود. ولی وقتی زمان مورد بررسی را تا سال ۲۰۰۰ در نظر گرفتند تأثیر متغیر مرکب از نظر آماری قابل قبول نبود.
بر اساس آن چه که به اختصار گفته شد، چند نتیجه گیری کلی امکان پذیر است:
۱- این که منابع طبیعی را در این بررسیها چگونه اندازه گیری میکنیم پی آمدهای متفاوتی دارد.
۲- استفاده از آمارهای مقطعی و یا پانل به نتایج متفاوتی میرسد.
۳- کیفیت و کارآمدی نهادها در اغلب موارد یک عامل اساسی است.
و اما با توجه به آنچه گفته شد، چه میتوان کرد؟
در این جا هم میتوان برای پاسخ گوئی به این سئوال از چند پژوهش کاربردی شواهدی ارایه نمود. ونیثال و لوانگ [۲۰۰۶] در پژوهششان عمدهترین راه های برون رفت اقتصاد جریان اصلی را به محک زدند.
– سیاستهای پولی و مالی مناسب
– چند پایه کردن اقتصاد با سرمایه گذاری هدفمند و برنامه ریزی شده دولت
– تشکیل صندوق ذخیره ارزی
– شفافیت و پاسخ گوئی در چگونگی هزینه کردن درآمدهای ارزی
– توزیع مستقیم این درآمدها در بین مردم
جالب این که این دو پژوهش گر نتیجه گرفتند که اگر نهادهای کارآمد وجود نداشته باشد هیچ کدام از این راه حلهای احتمالی مفید و موثر نخواهند بود و افزودند که برای مثال ایجاد صندوق ذخیره ارزی در کشوری که نهادهای کارآمد ندارد موجب تمرکز بیشتر قدرت دردست کسانی میشود که صندوق را مدیریت میکنند. راه حل نهایی این دو پژوهشگر « واگذاری منابع طبیعی به بخش خصوصی» است ولی حتی در آن صورت هم وجود نهادهای کارآمد اهمیت تعیین کننده دارد.
آن چه از این بازبینی مختصر ما در این نوشتار عیان میشود این که « مصیبت منابع» برخلاف ادعائی که مدافعان اقتصاد جریان اصلی در ایران میکنند در واقع مقوله و مسئله ای اقتصادی نیست که با واگذاری منابع طبیعی و در این جا نفت به بخش خصوصی حل و فصل شود.
در مورد ایران، نه تنها برای اداره مفید و موثر صنعت نفت که در واقع برای اداره کل اقتصاد- به خصوص با توجه با جهتگیری مشخصی که در راستای اجرای سیاستهای توافق واشنگتن انجام گرفته است- بر اساس یافته ای این دو پژوهشگر در مورد کشورهای دیگر، لازم است در این عرصهها تغییرات و بهبود اساسی صورت بگیرد.
– قانونمندی
– شفافیت حق و حقوق مالکیت خصوصی
– قوه قضائیه و قضات مستقل
– بوروکراسی کارآمد
– نرخ مالیات و تعرفه پایین
– ساختار رقابتی اقتصاد
متأسفانه در ایران کسانی چون غنی نژاد و پژویان و دیگران درحالیکه پوسته سیاستهای توافق واشنگتن را گرفتهاند آن را از مضمونش خالی کرده و در ایران به اجرا درآوردهاند و البته تعجبی ندارد که اقتصاد ایران اگرچه در ۷ سال گذشته ۷۰۰ میلیارد دلار درآمد نفتی و به ادعای دولت نزدیک به ۲۰۰ میلیارد دلار هم صادرات غیر نفتی داشته است ولی آن گونه که همگان شاهدند به گل نشسته است. میخواهم بر این نکته تاکید ورزیده باشم که در این جا هم مشاهده میکنیم که حتی اقتصاددانان جریان اصلی با آن چه از همراهان عقیدتیشان در ایران میشنویم هم عقیده نیستند. در ایران اگرچه کسانی چون غنی نژاد و عبدی خواهان این واگذاریها هستند ولی به دیگر نیازهای اساسی همین رویکرد توجه کافی نمیکنند.
به اشاره بگویم و بگذرم که حتی مقوله رقابت در این بخش از قماش دیگری است که باید مورد توجه قرار بگیرد. به ادعای اقتصاددانان جریان اصلی اگر در صنعتی میزان سود از میزان معقول بیشتر باشد دریک فضای رقابتی با ورود بنگاه های تازه و رقابت بیشتر این میزان تعدیل خواهد شد ولی در بهره گیری از منابع طبیعی در اغلب موارد یک نظام صدور جواز برای بهره برداری وجود دارد و کنترلی که بر صدور جواز صورت میگیرد باعث افزایش میزان رانت خواهد شد و به راحتی به صورت فساد بیشتر در میآید. یعنی در این جا هم تغییراتی برای ایجاد یک نظام نظارتی موثر ضروری است تا این چنین نشود و یا حداقل اوضاع در کنترل باشد.
میکسل [۱۹۹۷] در پژوهشی که انجام داد اوضاع را در ۸ کشور نفتی و صادرکننده فلزات وارسید و نتیجه گرفت که عامل اصلی این است که دولتها با درآمدهای ارزی چه میکنند و برای کنترل تورم و تشویق سرمایه گذاری و گسترش تولید در بخش تجارتی چه سیاست هائی دارند و میزان توفیقشان چقدر است. اگر به خلاصه کردن یافته های میکسل مجاز باشم او میگوید که عامل اصلی برای رشد و توسعه اقتصادی نهادها و سیاستهای اقتصادی مفید و موثر است که فقدانشان به صورت « مصیبت منابع» در میآید و به همین دلیل است که پیشتر گفته بودیم که اگر چنین مصیبتی وجود داشته باشد علت اش بیشتر سیاسی است نه این که صرف وجود منابع، مستقل از این که از درآمدهای چگونه بهره برداری میشود خود بیان مصیبت باشد.
لارسن [۲۰۰۶] هم در یک پژوهش جالب به بررسی وضعیت در نروژ پرداخت و میدانیم که نروژ اگرچه درآمدهای نفتی به نسبت بسیار زیادی دارد ولی « مصیبت منابع» ندارد. بر اساس یافته های لارسن دلیل موفقیت نروژ نظم مالی دولت، نظام قضائی موثر و مستقل و شفافیت و آزادی مطبوعات و رسانهها است که این مجموعه موسسههای عمومی را به پاسخ گوئی وادار میکنند.
خلاصه کنم. برخلاف آن چه که اقتصاددانان جریان اصلی در ایران میگویند مشکل اصلی و اساسی اقتصادی ما نه وجود بخش نفت در دست دولت بلکه سوء مدیریت اقتصادی و فقدان نهادهائی است که برای کارکرد یک اقتصاد سرمایه داری ضروری است. وارسی و ارزیابی این که الگوی اقتصادی مناسب برای ایران کدام است در این نوشتار مورد نظر نبوده است. آن مسئله ای که باید به جای خویش در نوشتاری دیگر بررسی شود. کوشش اصلی من این بود که با پذیرش الگویی که به کار گرفتهاند این نکته را نشان داده باشم که مدافعان این الگو در ایران متأسفانه سرنا را از سر گشادش مینوازند و ناگفته روشن است که هزینه این سهل انگاریها را مردم عادی خواهند پرداخت که دقیقاً به خاطر نبودن این نهادها- به خصوص ساختار خودکامه و استبدادی سیاست- در این مسایل نقش تعیین کننده ای ندارند.
فهرست منابع:
۱- Arezki, Rabah, and Fredrick van der Ploeg (2007). Can the Natural
Resource Curse Be Turned into a Blessing? The Role of Trade Policies and
Institutions. EUI Working Paper ECO 2007/35. Department of Economics,
European University Institute.
۲- Boschini, D. Anne, Jan Petterson, and Jesper Roine (2003). Resource Curse
- or Not: A Question of Appropriability. SSE/EFI Working Paper Series in
Economics and Finance, No. 534. Stockholm University.
۳- Ding, Ning, and Barry C. Field (2005). Natural Resource Abundance and
Economic Growth. Land Economics ۸۱, ۴: ۴۹۶–۵۰۲٫
۴- Larsen, Roed Erling (2006). Escaping the Resource Curse and the Dutch
Disease? When and Why Norway Caught Up with and Forged Ahead of Its
Neighbors. American Journal of Economics and Sociology ۶۵, ۳: ۶۰۵–۴۰٫
۵- Lederman, Daniel, and William F. Maloney (2003). Trade Structure and
Growth. Policy Research Working Paper No. 3025. The World Bank.
۶- Mikesell, F. Raymond (1997). Explaining the Resource Curse, with Special
Reference to Mineral-Exporting Countries. Resource Policy ۲۳, ۴: ۱۹۱–۹۹٫
۷- Sachs, D. Jeffrey, and Andrew M. Warner (1995). Natural Resource
Abundance and Economic Growth. NBER Working Paper No. 5398.
National Bureau of Economic Research.
۸- Sachs, D. Jeffrey, and Andrew M. Warner (1997). Sources of Slow Growth
in African Economies. Journal of African Economies ۶, ۳: ۳۳۵–۷۶٫
۹- Sachs, D. Jeffrey, and Andrew M. Warner (1999). The Big Push, Natural
Resource Booms and Growth. Journal of Development Economics ۵۹:
۴۳–۷۶٫
۱۰- Sachs, D. Jeffrey, and Andrew M. Warner (2001). Natural Resources and
Economic Development: The Curse of Natural Resources. European
Economic Review ۴۵: ۸۲۷–۳۸
۱۱- Mehlum, Halvor, Karl Moene, and Ragnar Torvik (2006b). Institutions and
the Resource Curse. Economic Journal ۱۱۶ (January): 1–۲۰٫
۱۲- Weinthal, Erica, and Pauline Luong (2006). Combating the Resource Curse:
An Alternative Solution to Managing Mineral Wealth. Perspectives on
Politics ۴, ۱: ۳۵–۵۳٫
[۱] http://www.tarikhirani.ir/fa/files/13/bodyView/124
[۲] نطق ها ومکتوبات دکتر مصدق در دوره های پنجم وششم مجلس شورای ملی، انتشارات مصدق، اسفند ۱۳۴۹، ص ۸
[۳] سید ابراهیم نبوی: در خشت خام: گفتگو با احسان نراقی، تهران، ۱۳۷۹، ص ۷۷
[۴] گفتگو با حسین مکی، تاریخ معاصر ایران، سال اول، شمارهاول، بهار ۱۳۷۶، ص . ۱۹۱
[۵] بهزاد کاظمی : ملی گرایان و افسانه ی دموکراسی: کارنامه ی مصدق در پرتو جنبش کارگری و دموکراسی سوسیالیستی، نشر نظم کارگر، لندن، دسامبر ۱۹۹۹، ص ۸۶٫ منبعد در متن به شماره صفحه این کتاب ارجاع خواهم داد.
[۶] من متن این مصاحبه را دراینجا خوانده ام www.tarikhirani.ir
[۷] Timur Kuran: Islam and Underdevelopment: An Old Puzzle Revisited, in , Journal of Institutional and Theoretical Economics, vol. 153, 1997, and, The Islamic Commercial Crisis: Institutional Roots of Economic Underdevelopment in the Middle East, USC Centre for Law, Economics & Organisation, Research Paper No. C01-12, and, Why the Middle East is Economically Underdeveloped: Historical Mechanisms of Institutional Stagnation, in,http://www.international.ucla.edu/cms/files/kuran.0130.pdf
[۸] Resources Curse
[۹] Sachs, J.D., Warner, A.M., 1995 revised 1997, 1999. Natural resource abundance and economic
growth. National Bureau of Economic Research Working paper No. 5398, Cambridge, MA.
[۱۰] منظورم ا زاین دو بخش tradable , non-tradable است که بخش تجارتی با اقتصاد بقیه جهان درارتباط است و قیمت ها دراین بخش دربازارهای بین المللی تغیین می شود.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
نظرات
پیمانهای حجمی کارگران که از سوی مسئولین دولتی که از سالهای گذشته تا حال با برنامه ریزی قبلی طراحی شده که عملا دست کارفرمایان دولتی را برای غارت بیت المال مردم و پنهان کردن هویت خود و زیر مجموعه های متصل به خود برای دور زدن تحریمات و سرپوش قرار دادن بر رانت خواریهای خود با قربانی کردن کارگران به عناوین مختلف با برچسب زنی و اتهام و تغییر سمتهای غیر قانونی مندرج در پیمانهای حجمی غیر قانونی است برای تبرئه کردن خود از هر گونه اتهامی و به غارت بردن بیت المال مردم با چهره های ساختگی ضد انقلابی
یکشنبه, ۳۱ام تیر, ۱۳۹۷
شرکتهای نفت و گاز و پتروشیمی وزارتخانه ای است که پشت سر تمام رانت خواریهای آن سپاه پاسداران و بسیج قرار دارد.
با وجود آغازاده بودن تمام اشخاصی که در این شرکتها بر سر قدرت و ثروت و در سمتهای کلیدی قرار گرفته اند سایر کارمندانی که بصورت قرارداد مستقیم با شرکتهای وابسته باه این وزارتخانه میشوند همگی با برگه ها عضویت در بسیج جذب این شرکتها شده اند.
و در زمان رانت خواری این اشخاص بر سر سفره انقلابی قرار گرفته و با نفوذ در کشورهای دیگر با تصاحب بیت المال مردم دست به اقدامات سیاسی برای حفظ منافع خود و دور زدن تحریمات میزنند.
هر شخصی هم از عضویت در بسیج قرار نمیگیرد و زبان اعتراض برای رانت خواریهای این اشخاص باز میکند بلافاصله از استخدم یا طرف جساب شرکتی شدن وی جلوگیری گردیده و از طریق اعمال فشار اطرافیان از کار بیکار میگردد.
اشخاص بیکار معترضین بر رانت خواریهای بسیج و آغازاده ها هستند.
شنبه, ۱۳ام مرداد, ۱۳۹۷
مسئولین دولتی با دیدن حمایت امریکا و دیگر کشورها از معترضین آنان را با قربانی کردن بجای مسئولین دولتی به عناوین مختلف و گذاشتن تریبونهای انقلابی مدعی عدالتخواهی ساختگی رانت خواران را با چهره های ضد انقلابی ساختگی معرفی کرده و بیکاران معترض را با عناوین انقلابی
لازم به ذکر است که این فریبکاری مسئولین دولتی به جهت ترس از تحریم و به خطر افتادن منافع رانت خواران دولتی در داخل و خارج بوده که با چهره عوض کردن و قربانی کردن دیگران با اهداف و برتامه ریزیهای از قبل طراحی شده دست , به صدا در آوردن تریبونهای انقلابی در زمان شروع تحریم مسئولین دولتی به صدا در آمده و مردم فریبی میکند.
سیاستهای نفت و گاز و پتروشیمی از گذشته تا حال بر علیه کارگران معترض
پنجشنبه, ۲۹ام شهریور, ۱۳۹۷
باید دید رانت منافع چه کسائی را در شرکتهای نفت و گاز و پتروشیمی تامین میکند که سبب سیل بیکاری کارگران و اعتراضاتشان میشود
اونطوری که تو چند ساله این اتفاقات بر سر کارگران از طرف کارفرمایان دولتی میاد اینو نشون میده که رانت خواران دولتی از طرف مسئولین دولتی حمایت میشن چون همه جوره اختیارات به آنها داده شده که کسی بغیر از کارفرمای دولتی وابسته به دولت نمیتونه همچین اختیاراتی رو داشته باشه
از طرفی باید دید چه کسائی کارگران رو برای قربانی کردن به مراکز دولتی میکشونن که به احتمال زیاد دست نشانده خود کارفرمایان دولتی است و چه کسائی از این رانتها ذی نفع شده و صد درصد اشخاصی رو هم برای جاسوسی بکار گمارده اند که صد البته تو مدت زمان رانت خواری عوامل دولتی از آب گل آلود از طریق مخبری و زمینه سازی رانت خواری رانت خواران دولتی ماهی گرفتند پس امکان اینکه از طرف همین عوامل دولتی حمایت بشوند زیاده.
پس تمام جوانب رو محاسبه کرده اند که معنی بغیر از خیانت و دزدی معنی دیگری ندارد.
یکشنبه, ۱ام مهر, ۱۳۹۷
تریبونهای مدعی عدالتخواهی در زمان شروع تحریمها به صدا در آمده که برای رد گم کنی و دور زدن تحریمها و حمایت کشورهای دیگر از کارگران معترض اعتراضات آنان را با عناوین مختلف منوط به عوامل دولتی کرده و با جوسازیهای سیاسی انقلابی – ضد انقلابی ساختگی با خود افشاء گری و هماهنگی با رانت خواران دولتی به جهت حفظ منافع آنان در داخل و خارج با چهره های دیگر معرفی کرده و رانت خواریهای اشخاصی که از سالهای گذشته متصدی اصلی امور بوده و از وابستگان دولتی انقلابی ایثارگر و بسیجی و عوامل دولتی بوده که در کشورهای دیگر رخنه کرده اند هویت آنان را به گونه دیگری معرفی میکنند که با اهداف امریکائی در تضاد نباشد.
این سایتها با خود افشاء گریهای ساختگی نه تنها جان کارگران را به خطر انداخنه بلکه از این طریق با برچسب زنی و منعطف نمودن به عوامل دولتی با هماهنگی و برنامه ریزی قبلی در صدد سرکوب و شناسائی معترضین بر آمده و نسبت به هر اعتراضی از سوی کارگران معترض نسبت به کامنتهای اعتراض آمیز آنان واکنش نشان داده و به زبان کارگران دست به خود افشاء گری میزنند و مهمتر از آن رانت خواریهای عوامل دولتی را با اتهام زنی به کارگران معترض و دلیل تراشی بر بیکاری آنان اشاره میکندد زیرا بیکاری کارگران نسبت به ظلم و تهدید و بسیاری از موارد سیاسی پیش آمده بر سر کارگران بوده که سبب ترک کار آنان شده ولی کارفرمایان متصدی اصلی امور این ترک کار در زمان رانت خواریهای بسیج را نوعی مبارزه تلقی میکنند که با اهداف دولتی در تضاد میباشد.
کشاندن جوانان مردم برای سوء استفاده در مراکز دولتی به منظور رانت خواری متصدیان امور از قشر وابستگان دولتی با حمایت مسئولین دولتی و سوء استفاده از کارگران برای سرپوش بر رانت خواری با اتهام زنی و خدشه دار کردن هویت آنان به منظور زمینه سازی اتهام زنی نه تنها هویت رانت خواران اصلی امور را در رانت خواریهای خود پنهان کرده بلکه از طرف دیگر سبب از هم پاشیدن زندگی کارگران شده و اموال و دارائیهای آنان توسط انقلابیون تصاحب شده و با واگذاری به آنها کارگران را با داستان تراشی و تهدید و تحریک توسط آخوندزاده و بسیجیان بکارگیری شده در این امر مورد شدیدترین سرکوب قرار میدهند.
تنها ترفند مسئولین دولتی بکارگیری کارگران بصورت بلاتکلیف با حقوق کارگری در قراردادهای حجمی بدون وجود سند معتبر و سوء استفاده کارفرمایان در زمان دلخواه به روشهای مختلف با برنامه ریزی قبلی
نقض حقوق کارگران بصورت آشکارا و اقدامات سرکوبگرانه با مردم فریبی به جهت پیشبرد اهداف دزدی با کلاه شرعی توسط عوامل دولتی
دولت باید پاسخگو باشد که چرا و به چه دلیل با ایجاد چنین پیمانهائی دست کارفرمایان را برای هرگونه سوء استفاده از جوانان مردم به جهت دزدی باز گذاشته است.
چگونه هویت کارفرمایان و متصدیان اصلی امور در امور مربوط به خود در زمان رانت خواری پنهان میگردد؟ و کارگران بجای مسئولین هدف قرار داده میشوند.
آیا کارگرانی که در امور مربوط به متصدیان امر بکار گمارده شده اند دارای تخصص و تحصیلات لازمه و یا شرایط استخدامی بوده اند؟
آیا قراردادمستقیم شرکتی یا استخدام شرکتی بوده اند؟
چنین مجوزهائی به کارفرمایان از سوی کدام سازمان دولتی داده شده است که سبب از بین رفتن زندگی و ترک کار کارگران بسیاری شده اند؟
مگر رانت خواران همان اشخاص دولتی نیستند که از سالهای گذشته از طرف مسئولین امر بر سر امور کلیدی قرار داده نشده اند؟
یکشنبه, ۸ام مهر, ۱۳۹۷
از کارگران معترض حمایت کنید
در گذشته برای سرکوب کارگران معترض برچسب ضد انقلابی بر آنها زده میشد ولی با شروع تحریمها عوامل دولتی برای پنهان کردن هویت خود در امور مربوط به خود با برنامه ریزی و پرونده سازی بر علیه کارگران معترض آنان را به عوامل دولتی مرتبط کرده و دست به مردم فریبی و پنهان کردن هویت خود برا یدور زدن تحریمها میزنند
یکشنبه, ۸ام مهر, ۱۳۹۷
ما کارگران بیکار شرکتهای نفت و گاز و پتروشیمی
با اعتراضاتمان به دلیل سوء استفاده از ما توسط کارفرمایان رانت خوار دولتی متشکل از بسیج و خانواده های ایثارگر انقلابی – و دیگر پاچه خواران طرف قرارداد مستقیم شرکتی که با آنان در جهت سرکوبگری کارگران معترض همسو شده و دست به سرکوبگری میزنند
و عدم عضویت ما در بسیج و کناره گیری از سفره آنان را به عوامل دولتی مرتبط میکنند تا توجیه قانع کننده ای بر بیکاری ما بتراشند
و با دشمن تراشی از ما و پنهان کردن هویت خود و نمایش مستندات ساختگی در زمان شروع تحریمها نشان از ترس و افشاء شدن هویت واقعی خود هستند.
پیمانهای حجمی فرصتی برای رانت خواران دولتی داده تا با کمرنگ نشان دادن هویت خود در امور مربوط به خود با منوط کردن به قراردادهای غیرقانونی کارگران که نه استخدام و نه طرف قرارداد شرکتی نبوده و صرفا سوء استفاده از کارگران بلاتکلیف برای پر کردن کیسه رانت خواران دولتی متشکل از بسیج و عوامل دولتی که متصدی اصلی امور هستند برای قربانی کردن آنان بجای متصدیان اصلی امور بوده است.
بدون اینکه استخدام یا طرق قرارداد مستقیم شرکتی در میان باشد و بکارگیری جوانان مردم با حقوق کارگری و بعنوان کارگر با حداقل حقوق و بلاتکلیف و نبود مستندات معتبر در خصوص نحوه بکارگیری آنان و صرفا نمایش حسن نیت استخدامی به جهت پیشبرد روند رانت خواری و سوق دادن تخلفات به سمت کارگران.
ما کارگران خواستار تحریم شرکتهای نفت و گاز و پتروشیمی بوده و خواستار حمایت سازمان حقوق بشر از ما و افشاء شدن هویت رانت خوارانی که در زمان رانت خواری هویت خود را پنهان کرده و زمینه سازی گریختن به کشورهای دیگر دور زدن تحریمها از طرف آنان هستیم.
خواستار بررسی سایتهای رصد کننده اعتراضات کارگران برای برچسب زنی
خواستار بررسی نحوه بکارگیری کارگران در امور محوله
خواستار بررسی نحوه سوء استفاده از کارگران
خواستار بررسی و دست به خدشه دار کردن هویت کارگران معترض برای زمینه سازی اتهام زنی
خواستار بررسی حقوق دریافتی کارگران معترض
خواستار بررسی نحوه پنهان کردن هویت کارفرمایان اصلی امور در امور مربوط به خود که در زمان رانت خواری هویت آنان بصورت واضح کمرنگ گردیده
خواستار بررسی هویت اشخاصی که جوانان مردم را به مراکز دولتی کشانده و آنان را در طور رانت خواران انداخته و با مخبری در زمان اتهام زنی بر علیه کارگران از سوی کارفرمایان بلافاصله پنهان شده اند.
خواستار بررسی و نحوه از بین بردن کارگران قربانی ونحوه واگذاری دارائیهای آنان به انقلابیون و مسئولین حراستی
خواستار بررسی هویت اشخاصی که پیمانهای حجمی را بوجود آورده و اختیارات کلی برای سرکوب کارگران و سوء استفاده از آنها را به کارفرمایان دولیت داده اند
خواستار رصد هویت اصلی اشخاصی که از عوامل دولتی بوده و به کشورهای دیگر گریخته اند و بسیاری از موارد دیگر..
یکشنبه, ۸ام مهر, ۱۳۹۷
وادار نمودن کارگران معترض قبل از اتهام زنی برای ترک وطن بصورت مستقیم و غیر مستقیم بنا به دلایل نا مشخص
دوشنبه, ۹ام مهر, ۱۳۹۷
عناصری از قشر بسیج و آخوندزاده برای پرونده سازی بر علیه کارگران معترض در زمان کاری و زمان بیکاری کارگران از طرف رانت خواران دولتی بکار گمارده شده تا علاوه بر برچسب زنی با ایجاد جو سیاسی و با جلب اعتماد و فریب کارگران و کشاندن آنان به چنین محیطهائی و با نفوذ در بین اطرافیان و بستگان آنان روابط کارگران را با اطرافیان آنان قطع کرده و با هک کردن اینترنت و اکانتهای اینترنتی آنان اقدام به تحرکات نامشخص کرده که با سرپوش قرار دادن منافع و هویت رانت خواران دولتی همسوئی داشته باشد.
در زمان بیکاری کارگران این اشخاص با مستقر شدن در شهرهای کارگران معترض با عناوینی ازجمله ادامه تحصیل – احداث شرکت و دیگر موارد خود را بعنوان دوست در کنار کارگران معترض قرار داده و در زندگی خصوصی کارگران نفوذ کرده و افسار زندگی و روابط آنان را بدست گرفته بودند.
قبل از به صدا در آمدن تریبونهای مدعی عدالتخواهی دروغین برای برچسب زنی بر کارگران بیکار معترض و دلیل تراشی بر بیکاری آنان در زمان شروع تحریمها با ارسال پیغام به کارگران معترض توسط این اشخاص و تهدید اتهام زنی آنها را به سکوت وادار میکردند.
دور زدن تحریم – دزدی از بیت المال مردم توسط عناصر دولتی و نفوذ در کشورهای دیگر – مردم فریبی – نقض حقوق بشر از جمله کارگران و استفاده ابزاری از جوانان مردم به جهت حفظ منافع رانت خواری این عوامل دولتی – در دست داشتن تمامی اختیارات در مورد سرکوب و چپاول – متخلف نشان دادن کارگران از طریق نامه نگاری به ارگانهای دولتی به عناوین مختلف برای متهم نمودن کارگران- گرفتن رسید از کارگران از طرف کارفرمایان دولتی در امور مربوط به خود و نامه نگاری همزمان بر علیه کارگران برای متخلف نشان دادن کارگران بجای خود – وادار نمودن کارگران به ترک وطن – اقدام به تحرکات نامشخص در زمان کاری در سیستمهای کامپیوتری و بنام کردن این سیستمها بنام کارگران بدون اینکه تحویل قانونی در کار باشد به جهت پرونده سازی – نبود استخدام یا طرف قرارداد مستقیم شرکتی و یا تخصص و تحصیلات لازمه مرتبط با کارهای محوله – بکارگیری کارگران در پیمانهای حجمی بلاتکلیف با حقوق کارگری و بعنوان کارگر و سوء استفاده از آنان در تمامی امور مربوط به خود با مستندات نامعتبر برای اشاره نکردن به دلیل و نحوه بکارگیری آنان از نبود فیش حقوقی و دیگر موارد نمایش چندین سمت مغایر باهم که هریک به گونه تخلفات متصدیان اصلی امور را به سمت کارگران هدف قرار داده و کارگران را تحت الشعاع قرار میدهد در حالی که کارگران استخدام یا طرف قرارداد مستقیم شرکتی نبوده اند
دشمن تراشی ساختگی با داستان پردازی ساختگی همراه با خدشه دار کردن هویت کارگران با تحریک و تهدید – جوسازی سیاسی و تبلیغات دروغین بر علیه کارگران از بدو بکارگیری و زمینه سازی اتهام زنی برای سرپوش بر تخلفات کارفرمایان دولتی.
چپاول دارائیهای کارگران و واگذاری به انقلابیون ایثارگر و مخبرین و جاسوسانی که در امر تحریک و اطلاع رسانی و پرونده سازی بر علیه کارگران و حفظ منافع رانت خواران دولتی نقش بسزائی داشته اند و زمینه سازی سوء استفاده های آنان همراه با ازبین بردن زندگی و قطع روابط کارگران و وادار نمودن به ترک وطن و از بین بردن زندگی آنان برای پر کردن کیسه بسیج و عوامل دولتی
سوء استفاده از کارگران حاکی از این موضوع است که کارگران که همان جوانان با استعداد مردم بوده از طریق کشاندن آنان به مراکز دولتی برای قربانی کردن اهداف سازمانی دولتی و گماردن آنان بجای متصدیان اصلی امور و سوء استفاده از جوانان مردم برای امید دادن و فریب به استخدام و زندگی و آینده روشن و رسیدن به آرزوهایشان و جوسازی سیاسی با قرار دادن آنان در این جوسازیها به جهت اعمال فشار و پیدا کردن شخصیت ۲ گانه همراه با پرونده سازی بر علیه آنان در ۲ حالت و از هم پاشیدن شخصیت اجتماعی این جوانان و تبدیل به شخصیت ساختگی در جهت پیشبرد روند رانت خواری در دزدیهایشان و از بین بدن استعدادهای کارگران از هیچ گونه اقدامی کوتاهی نکرده و با در نظر گرفتن منافع خود از مردم سوء استفاده های ابزاری میکنند.
نبود نظارت – کنترل – حمایت از کارگران به استثمار کشیده شده – باز گذاشتن دست کارفرمایان در هرگونه اقدامی از جمله مردم فریبی نمایانگر فساد دولتی و سرکوبگری است که عناصر دولتی نسبت به آن خوی دیرینه دارند.
دوشنبه, ۹ام مهر, ۱۳۹۷
رانت خواران دولتی و عناصر وابسته به عوامل دولتی ازجمله بسیج و آخوندزاده و دیگر پاچه خواران وابسته دولتی که از کارگران پیمانهای حجمی بعنوان قربانیانی برای سرپوش بر رانت خواریها و زمینه سازی گریختن متصدیان امور از آنها سوء استفاده میکردند علاوه بر این استثمار و سوء استفاده های بیشمار با تخریب شخصیتی کارگران بیکار توسط عوامل بسیج و آخوندزاده و با جوسازیهای سیاسی انقلابی و نفوذ در زندگی خصوصی کارگران با جلب اعتماد آنان و بدست گرفتن روابط کارگران با اطرافیان به جهت از هم گسیختن این روابط و زمینه سازی اتهام زنی با تبلیغات کذائی از قبل برنامه ریزی شده نه تنها زندگی آنها را از هم پاشیده از طرفی زمینه سازی سوء استفاده اشخاص فرصت طلب برای جاسوسی و جوسازی سیاسی به جهت تصاحب اموال و دارائیهای آنها توسط سازمانهاو وزارتخانه ها وارگانهای دولتی که به جهت مخبری و جاسوسی از کارگران با کارگذاشتن دوربینهای مداربسته در منزل و استراق سمع از کارگران با جوسازی سیاسی و انتقال آن به عوامل اطلاعاتی و بسیج و رانت خواران دولتی وابسته به نهادهای دولتی با حمایت مراکز رانت خوار وابسته به دولت که هزینه های این کار از طرف سازمانهای مربوطه پرداخت گردیده و اموال و به دلیل دشمن تراشی فرضی از کارگران برای رد گم کنی و فریب مردم در ۲ حالت انقلابی و ضد انقلابی و اقدام به پرونده سازی در هر ۲ حالت با تحریک – تهدید – تبلیغات کذائی و مواردی از این قبیل نه تنها کیسه عوامل دولتی و بسیج پر شده بلکه اشخاص فرصت طلب و انقلابیون و روسای حراست که منتظر چنین فرصتی بوده بلافاصله دارائیهای آنان در اختیار این اشخاص قرار گرفته است.
از تمام سازمانهای حقوق بشر خواستاریم مسائل پیش آمده از طرف عوامل دولتی بر علیه کارگران معترض نسبت به سوء استفاده از آنها به همراه مستندات ضد و نقیض و دلایل بیکاری و نحوه واگذاری دارائیهای آنان به انقلابیون و ایثارگران و مخبرین و نحوه اتهام زنی بر کارگران به همراه نحوه خدشه دار کردن هویت آنان توسط عناصر بسیج و آخوندزاده و عوامل دولتی و نحوه بکارگیری بلاتکلیف آنان بدون استخدام یا طرف قرارداد مستقیم شرکتی و صرفا قرار دادن در پیمانهای حجمی غیر قانونی را بررسی کرده و از حق و حقوق کارگران به استثمار کشیده شده حمایت کنید.
سه شنبه, ۱۰ام مهر, ۱۳۹۷
گویا زبان مسئولین دولتی در زمان سوء استفاده از کارگران لال و چشمان آنان در برابر تخلفات متصادیان اصلی امور کور ودر گوشهایشان در برابر صدای اعتراض کارگران پنبه کرده و یا گوشهایشان کر بوده است ولی دست سرکوبگر آنان آزاد برای سرکوب هر اعتراض به حقی.
ولی در زمان حال پس از اینکه جیب آغازاده ها پر و زندگی کارگران زحمتکش از بین رفت با کمال خونسردی با سوق دادن اعتراضات به کمبود حقوق مسائل سیاسی پشت پرده اتفاق افتاده را ماله کشی کرده و با افزایش حقوق یا نوید استخدامی ممسائل را در پس پرده قرار میدهد.
ما دولت مردم فریب دزد و کروکور و لال نمیخواهیم.
دولتی که توسط مسئولین خودش کارگران را به استثمار کشانده و از آنان در جهت پیشبرد منافع دزدیهای خود سوء استفاده نماید به درد ما نمیخورد.
عرضه مملکت نگه داشتن را ندارید و فقط منافع شما و اشخاص وابسته به شما مهم بوده است.
این دولت عدالت محور نیست دولت رانت محور است.
از بدو انقلابی که کردید چه کردید؟
اشتباه پشت سرهم. آیا میدانید با هر اشتباه به عمد یا غیر عمد شما چه زندگیهائی تباه شده است؟ چگونه میتوانید پاسخگو باشید؟ با پول یا برگرداندن زندگیهای از بین رفته؟ به چه قیمتی؟
اولویتهای استخدامی را با آغازاده ها در نظر میگیرید حال که فرصت دزدی به آنها میدهید میگوئید ما ضد انقلابها را استخدام کرده و انقلابیون را تصویه میدادیم.
مردم را احمق حساب کرده اید؟
چگونه جوانان مردم را در سازمانهای دولتی به جهت سوء استفاده با کمترین حقوق بکارگیری میکنید و با خدشه دار کردن هویت آنان تخلفات آغازاده ها را به گردن آنها میاندازید و با از بین بردن امید و آرزوهای آنها نه تنها سبب بیکاری بلکه زمینه سازی سرکوب تدارک میبینید تا آغازاده هایتان در رفاه باشند و در سفره های انقلابی قرار دهید؟
مردم فریبی تا کی؟
نقض حقوق مردم و کارگران تا کی؟
آغازاده ها را با پول مردم در تمام کشورها مستقر کردید مردم را به نان شب محتاج و بیکار و بی پول؟ آیا این جبران پذیر است؟
تبعیض بین مردم و آغازاده ها تا کی؟
آغازاده ها را با پول مردم بی دفاع چماق بسر کردید تا صدای اعتراض به حق کسی در نیاد این ظلم و ستم تا کی؟
هویت مسئولین دولتی آغازاده ها را در دزدیهایشان پنهان میکنید که چی؟ که اونها دزد نبودند جوانان مردم دزد بودند و دلیل تراشی میکنید؟
چگونه خانواده های شهید متصدی اصلی اموررا بر سر ثروت و قدرت قرارداده اید و خود و بستگان آنان را در کشورهای دیگر با پول مردم جای میدهدید؟
چه کسی به شما مجوزداده تا با بکارگیری جوانان مردم بدون تخصص و تحصیلات لازم و بدون مستند معتبر و بلاتکلیف با حقوق کارگری بعنوان کارگر در امور مربوط به متصدیان اصلی امور که آغازاده هستند قرار میدهید و مدعی هستید که قصد استخدام داشتید؟ آیا آنها شرایط استخدامی را داشتند که چنین وعده و وعیدهای توخالی میدهد؟ تف به روی بی غیرت شما
مستندات رانت خواری خود را با حقه بازی از بین میبرید و بر علیه کارگران نامه نگاری میکنید تا اتهام حذف مستندات به آنها بزنید؟
تریبون راه می اندازید بر کارگران برچسب میزنید و گوشه ای از مستندات مربوط به رانت خواریهای خود را به زبان کارگران قرار میدهید و میگوئی که دلیل بیکاری آنان به دلیل ارائه گزارش رانت خواریهایتان بوده و مستندات را آنها در اختیاز سایتهای انقلابی گذاشته و از نیروهای انقلابی هستند. و در زمان شروع تحریمها این تریبونها را بکار می اندازید و با جوسازی سیاسی مردم فریبی و برچسب زنی بر روی جوانان مردم زده و هویت خودتان را به آنها نسبت میدهید.
گفتید خانواده های شهید و انقلابی و ایثارگرها و بسیجیان رو بر سر قدرت و ثروت میگذارید بخاط اینکه در راه وطن شهید داده اند مردم رو به این امر قانع کردید و مدعی شدید که اولویت استخدام با این قشر است حال چه شده بعد از دزدیهای کلان در زمان تحرمیها یهو چهره های ضد انقلابی از خود به نمایش میگذارند و مدعی هستید مردم پابرهنه های انقلابی هستند و انقلاب مال آنهاست.
راست گفتید انقلابی که کردید مال مردم است ولی دارائیها آنها مال شما عجب حقه بازی هستید.
پنجشنبه, ۱۲ام مهر, ۱۳۹۷
سایت عدالتخواهان گلستان که اقدام انتشار مستندات ساختگی به منظور برچسب زنی و شناسائی و تحریک معترضین میکرد و با به صدا درآوردن داستا ن تراشی با دشمن تراشی ساحتگی در زمان شروع تحریمها هویت رانت خواران دولتی و معترضین را با وارونه نشان دادن و جوسازی سیاسی با دخیل نمودن هرچیزی به منظور فریب اذهان عمومی که هر شخصی عاقلی با دقت بر روی مستندات به نمایش گذاشته توسط این سایت به خوبی بر ساختگی بودن آن میتواند واقف باشد و منظور این سایت را به خوبی درک کند که هدف مدعی عدالتخواهی نیست بلکه هدفی بغیر از برچسب زنی و شناسائس و تحریک و زمینه سازی سرکوب آنان در پی نداشته است.
سایت عدالنخواهان گلستان ر پی انتشار مستندات ساختگی به جهت مردم فریبی و با نمایش مستندات ساختگی از قبل برنامه ریزی شده اقدام به نمایش توهین ها به زبان دیگران با خود افشاء گری و خود اتهام زنی به منظور دور زدن تحریمها فعالیت نموده که بلافاصله تمامی این تحرکات پشت سرهم در فاصله زمانی کمی از سوی این سایت انجام میپذیرد.
سایت فوق نسبت به هر اعتراضی واکنش نشان داده و اعتراضاتی که منافع رانت خواران دولتی که از قماش بسیج بوده به نمایش گذاشته و اعتراضاتی که در مورد فاش شدن هویت واقعی رانت خواران دولتی که از سوی سایت فوق سرپوش گذاشته شده اقدام به حذف آن اعتراضات کرده و پشت سر هم مستنداتی به زبان معترضین به نمایش میگذارد و آنان را به عوامل دولتی مرتبط مینماید.
فعالتیت سایت فوق بعد از گذشت سالها از رانت خواریهای عوامل دولتی و مستقر شدن در کشورهای دیگر شروع به فعالیت میکند و مستنداتی به زبان دیگران به نمایش میگذارد که مربوط به سالهای گذشته بوده و به زبان دیگران همراه با امضآئ های تکراری بر روی مستنداتی در خصوص رانت خواری که مربوط میشود که حیطه وظائف شخصی که امضاء های تکراری وی بر روی مستندات بوده و از طرفی چنین وانمود میکند که آن شخص خود کنترل کننده مستندات بوده در حالی که همان شخص خود در حلقه رانت بوده و دوستان و آشنایان خود را با نمایش ساختگی و در زمان شروع تحریمها با اقدماتی امریکائی همسو نشان میدهد
چگونه امکان دارد هویت واقعی رانت خواران دولتی از قشر بسیج و آخوندزاده و خانواده های شهید انقلابی ایثارگر متصدی اصلی امور و دیگر رانت خواران دولتی به یکباره در زمان شروع تحریمها با نمایش مستندات ساختگی با هویت اشخاص متشخص به نمایش میگذارد و با دشمن تراشی ساختگی از مردم عادی همراه با برچسب زدن و مرتبط نمودن به عوامل دولتی با برنامه ریزیهای از قبل طراحی شده توسط این اشخاص به جهت نفوذ دی کشورهای دیگر با غارت بیت المال مردم زمینه سازی فرار و دور زدن تحریمها را تدارک میبینند؟
چگونه امکان دارد سایتی با دخیل نمودن موارد سیاسی و جو سازی سیاسی به جهت شناسائی معترضین برای برچسب زنی و مردم فریبی بوجود بیاید ولی این سایت در کشور دیگری به ثبت رسیده باشد و توسط عوامل دولتی و به زبان دیگران اقدام به فعالیت نماید؟
سایت عدالتخواهان گلستان بعد از تحرکات مردم فربی و انعکاس آن در سایتهای اویاقلیق – بولتن نیوز – تی نیوز و دیگر رسانه ها و واکنش نشان دادن به اعتراضات و ایجاد صفحات اینترنتی به زبان معترضین برای خود اتهام زنی و خود افشاء گری ساختگی بلافاصله به سایت عدالتخواهان ایران تغییر نام داده و با پاک کردن رد پای خود در مورد انعکاس مستندات سایت عدالتخواهان گلستان را از دور خارج کرده ومدعی میشود آن سایت فیلتر شده است.
اهداف سایت عدالتخواهان ایران (عدالتخواهان گلستان): سرکوب و شناسائی و برچسب زنی بر معترضین برای قطع حمایت کشورهای دیگر از معترضین – بیکاری معترضین را به گونه دیگر به نمایش گذاشتن برای دلیل تراشی بر بیکاری آنان در جهت حفظ منافع دزدان بسیجی دولتی – مردم فریبی و زمینه سازی سرکوب معترضین – نقض حقوق بشر – دزدی با کلاه شرعی – قالب عوض کردن معترضین با به صدا در آوردن تریبونهای فوق و بسیاری موارد که همگی در جهت حفظ منافع دزدهای دولتی در داخل و خارج بوده و در جهت دور زدن تحریمها.
شنبه, ۱۴ام مهر, ۱۳۹۷