«او را چهار شقه کردند. اینکار بسیار طول کشید چون اسبهایی که برای این منظور استفاده شده بودند، عادت به کشیدن نداشتند. بهجای چهار اسب، از شش اسب استفاده شد و چون باز هم کافی نبود، مجبور شدند برای شقه کردن، رانهای آن سیهروز و رگ و پیاش را قطع کنند و مفصلهایش را از هم جدا کنند…» (فوکو، به نقل از گازت د آمستردام، ص ۱۲)
این روایت تنبیه و تعذیب قرن هجدهمی برای این روزهای ما آشنا مینماید. بیسبب نیست که جریان بهقتل رساندن جمال خاشقچی به بیرون درز میکند و اینچنین وسیع رسانهای میشود. کارکرد شکنجه در گرو نمایشی بودن آن و علنی شدنش است. به زعم فوکو، در مجازات عصر مدرن بدن نقش یک ابزار و واسطه را ایفا میکند و رنج جسمی و درد بدن دیگر عنصر تشکیلدهندهی کیفر نیست. آیینهای مدرن اعدام نیز گواهی است بر فرایند دوگانهی محو نمایش و حذف درد. پزشک موظف است تا آخرین لحظه از محکومانِ به مرگ پرستاری و مراقبت کند و در این سازوکار اعدام به زندگی اصابت میکند و نه بدن. (همان، ص۲۱) اینکه در زمانهی ما این شکل از تعذیب به کار گرفته میشود، میباید در ساختار مکانیسم قدرت حاکمیتمند فهمیده شود. تنها در نظامهای پادشاهی پیش از انقلابها و عصر مدرن میتوان چنین شیوهای از اعمال قدرت را شاهد بود. قتل خاشقچی از آن رو چنین فجیع برنامهریزی میشود که به کار نمایش و تأدیب دیگران آید. احضار سلاخ از عربستان و برپایی تشریفاتی مراسم اعدام در مکانی متعین و نشاندار از حکومت عربستان، تنها به کار افشا و رسانهای شدن ماجرا میآید و تعذیب جنازهی کسی که مرده، بهکار ترساندن دیگر مخالفان و به رخ کشیدن شقاوت حاکم. ماجرایی که ساختاری دراماتیک دارد و انگار با جزییات چیده و برنامهریزی شده تا در یادها بماند. و حتی نحوهی امحاء جسد برکینگ بد را بیاد میآورد که از پرطرفدارترین سریالهای سالهای اخیر است. در این سریال نیز، حل کردن جسد در اسید برای پنهان کردن جنایت به کار گرفته میشود، اما راز این جنایت تا پایان سریال ناگشوده میماند. هرچند در ماجرای قتل خاشقچی تلاش ناکافی برای پنهان کردن جزییات ماجرا به قصهپردازی و بسط ماجرا در اذهان میانجامد. اینها همه و حتی تمام تلاشها برای پاک کردن آثار جرم بیشتر به مهیب و سبعانه کردن قصهای میماند که قرار است در یادها بماند و مدام بازگو شود، تا پنهان کردن آن؛ قتلی برای به رخ کشیدن بیرحمی حاکم بهنحوی که از یاد نرود.
با این روایت، شکنجهی بدن و جسد خاشقچی چونان تعذیبهای تا قرن هجدهم، ماهیتی نمایشی مییابد. تعذیب محکومان نسبت صریحی با ماهیت نظام قدرت دارد. تنها در حکومتهای توتالیتر است که شکنجه ابزاری میشود در دست حاکم و نمایش آن اهمیتی آیینی مییابد. هر اعمال شکنجهای ماهیتاً در پی آشکار و علنی شدن است. هر چند هر نظامی از قدرت آمیختهای از مکانیسمهای قدرت را به کار میبندد، اما از آنجا که مهمترین ویژگی هر شکل از اعمال قدرت کارکردِ آن است، میتوان از کارکرد و آماج هر شکل از اعمال قدرت مکانیسم قدرت غالب را باز شناخت. هر نظامی از قدرت، فراتر از ادعاهای خویش در نحوهی ادارهی جامعه، در نحوهی اعمال قدرت خویش بازشناخته میشود. در مکانیسم قدرت حاکمیتمند، «اعمال قدرت درواقع برداشت کردن و گرفتن است. قدرت حاکمیتمند با گرفتن چیزها، زمان، بدنها، و سرانجام زندگی اعمال میشود. همین کارکرد است که در قالب حق زندگی و مرگ صورتبندی میشود: حاکم کسیاست که میتواند بمیراند یا زنده بگذارد.» (مشایخی، ص ۱۰۷)
هر اثری بر محکوم که نه روان و تغییر او، بلکه بدن و تعذیب او را نشانه بگیرد، کارکردی نمایشی دارد. از همین روست که در ابتدای امر، مواجهه با اخباری محتمل بر شکنجه شدن اسماعیل بخشی، اطلاعرسانی و طوفان توییتری و الخ کارکردی همسو با میل حاکم مییافت؛ بازنمایی هرچه بیشتر بیرحمی نهاد مسؤول و تزریق ترس و احتیاط در شاهدان. شکنجه شدن یا نشدن اسماعیل بخشی موضوع بسیار مهمی بود و هست، اما دستکم از این دیدگاه میشد دانست پخش صرف اخبار تنها میتواند ترس از حاکم را نهادینه کند، بخشی از بار توسعهی این هول را هم عدم قطعیت اخبار به دوش میکشد. در شرایط غیریقینی، ترس چونان «ترس از امری ناشناخته» هیبتی هولناک مییابد.
اما قاعدهی بازی آنجا تغییر میکند که فرد شکنجهشده بقدر کافی نترسیده باشد. اسماعیل بخشی با انتشار نامهای اعلام میکند شکنجه شده و از عاملان امر طلب پاسخ میکند. و اینچنین شکنجه را از کارکرد میاندازد. او شکنجه شده تا ساکت شود و در سکوت، بیآنکه بتوان عاملان را نشانه رفت، تن شکنجهشدهاشْ بسان آیینهی عبرت به شاهدان تزریق ترس کند و آنان را به عقب براند. اما او با نترسیدنش محور تأثیر شکنجه را تغییر میدهد و نگاهها را از بدن تعذیبشده به شکنجهگر متوجه میکند و کارکرد تحذیری و تأدیبی آن را سلب میکند. اقدام شجاعانهی بخشی حامل این پیام است که تا تنهای بیشتری خود را به شکنجه تسلیم نکنند، آن را از کارکرد نخواهند انداخت.
منابع:
بزرگیان، امین. «در سودمندی مثله کردن»، سایت ایران اینترنشنال، ۱۲/۹/۱۳۹۷
فوکو، میشل. مراقبت و تنبیه، ت: نیکو سرخوش و افشین جهاندیده، تهران، نشر نی، ۱۳۷۸.
مشایخی، عادل. تبارشناسی خاکستری است، تهران، انتشارات ناهید، ۱۳۹۵.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.