سایت رادیو زمانه، مطلبی را به چاپ رسانده است که برگرفته از تلگرام احمد زیدآبادی است. زیدآبادی خود نام «بیست گزاره صریح و شفاف دربارهی شرایط کشور» را برای این مطلب تلگرامیاش برگزیده است. انتخاب این نام از دو مسئله مهم میگوید؛ زیدآبادی باور دارد با این گزارهها شرایط کشور را شفاف و صریح بررسی کرده است و نگاه خود به شرایط کشور را نیز صریح بیان نموده است.
نخست نگاهی به عناصر مهم این گزارهها بیاندازیم:
زیدآبادی در شروع مطلباش نبود «رهبریِ کاریزماتیک» را فقدانی بزرگ در مبارزات مردم ایران میبیند. او میگوید اگر ویژگی لازم کاریزماتیک بودن رهبری را فراموش کنیم اما نداشتن یک تشکیلات قدرتمند و با توان سازماندهی نیز فقدانی غیر قابل انکار است. وی تحتاللفظی اشاره میکند که این تشکیلات را بطور مجازی میتوان موجود دید اما روی زمین، وجودی ندارد. و اینگونه تشکیلات مجازی (اشاره به خارجکشور) را تفریح سیاسی میبیند. تا اینجای مسئله حق با ایشان است. آری، بخش زیادی از «مجازیبازها» و کارهایشان تاکنون بیشتر به سرگرمی (دلگرمی) سیاسی شبیه بوده است تا اقدامات عملی و کارگری که بتواند نگاه مبارزات داخل کشور را به کسی و یا روندی جلب نماید.
اما نمی فهمم چرا ایشان روی واژه کاریزماتیک اینقدر تاکید دارد. ترکیب «راهبری یا رهبریِ کاریزماتیک» دارای جنبهی کاربردی پذیرفتهشدهی در دوران ما نیست. زیدآبادی بی آنکه توجه کافی به این داشته باشد که چرا، و اینکه شرایط سیاسی چگونه ما را به اینجا کشانده است، و اینکه آیا اصلا امروزه رهبران کاریزماتیک جایگاهی واقعیی دارند، میگوید چون رهبریِ کاریزماتیک نداریم پس تقریبا «شکستمان» در مبارزات داخلی مردمی در راه است. به بیانی این واقعیت – خوب – که امروز بخشی از ایرانیان رهبری کاریزماتیکیی را نمیخواهند و یا نمیپسندند را او نادیده میگیرد و آن در پس سایهی این ترکیب «بهدلنشین» رهبری لاریزماتیک گم میشود.
سپس زیدآبادی بهگونهای طلبکار مخاطباش میشود! او از خواننده میخواهد باور کند که نقش هدایت مبارزات را هیچکس در ایران نمیتواند بعهده بگیرد و همچنین ساختن چنین صاحبنقشی «غیرممکن» است. او عدم باور به این فقدان را امری واهی میداند، و سپس نیز با کنایهی میگوید هر که خواهان ساختن چنین رهبری هست، «این گوی و این میدان»، وارد میدان شود. پس از این، او خارجکشوریها را اینگونه توصیف میکند که محکوم به تفرقهی ابدی هستند و از دست آنها کاری بر نمیآید.
زیدآبادی در بیان مطلب، آنجایی اوج میگیرد که مدعیان راهبری مبارزات و «ریاست جمهوری» را، هم از لحاظ تعداد و هم از لحاظ مهارتها، آنچنان متوهم و دچار اغتشاش فکری میبیند که از دید او این بیچارگان نه ریاضی میفهمند و نه محاسبات فکری خوبی دارند. بیکفایتی این دسته موجب شده است که «اقشار آگاهتر جامعه» به آنها اعتمادی ندارند. زیدآبادی بسیار مجمل و با شتاب به وصف شرایط داخل و خارج میپردازد و گویی مخاطب زیدآبادی، باید با تشویش خیال، بین داخل و خارج کشوریان رفت و برگشت کند و همه را بسنجد و طبعا همرای با زیدآبادی از شرایط ناراحت و نگران کشور باشد.
اما، این اقشار آگاهتر جامعه که بیشک زیدآبادی خود نیز از آنها است، بسیار گذرا و سطحی در مطلب او ظهور و غیبت می نمایند. آیا هیچ نقشی و مسئولیتی را زیدآبادی متوجه آنها نمیداند؟ تاکنون چه کردهاند که به این شرایط اسفبار نرسیم، و یا دستکم اینک از آن بتوانیم درآییم؟ اقشار آگاهتر جامعه آیا در انتظار این روزها بودهاند یا نبودهاند؟ باید از سوی آگاهان جامعه روشها، استراتژیها و سیاستهای درستی را دید وگرنه آگاهی کار خود را انجام نداده است.
سپس او در امیدی را میگشاید؛ که با این همه، «رژیم بیمه دائمالعمر ندارد!» بسیار خب، حال که رژیم «رفتنی» است، سپس دو احتمال قوی برای آَیندهی ایران را زیدآبادی به میان میکشد و به نوعی هشدار میدهد. یکی اینکه اعتراضات سراسری و اعتصابها که بی سازماندهی هستند اگر ادامه یابند و کشور بینظم شود آنوقت ایرانی را شبیه سومالیلند خواهیم داشت (که البته کملطفی مینماید). دیگر اینکه ترامپ و اطرافیانش یک گروه پر هیاهو را از بین خارجکشوریها سر هم میکنند و با امکانات خود مردم را به آنها جلب و معتمد ساخته و تغییر رژیم را صورت میدهند و نتیجه این روند نیز این است که ما ایرانیها میشویم «صربستان عهد میلوسوویچ» – که نمونهی کامل یک حکومت افراطی نژادپرست فاشیستی بود. در پایان نیز، زیدآبادی همهی این احتمالات را محصول چهرهی «زشت» سیاست میداند و کسانی چون خودش، «پاکدستانِ» جویای سیاست را دنبالهروی این جریانات نمیبیند!
استمرار با چهرهی نیمهزشت سیاست
از میان بیست گزارهی مبالغهآمیز زیدآبادی، که آنها را صریح نامیده است، به چند گمان باید متوسل شد زیرا او خودش از جمله اینکه به «صراحت» نگفته است شخصیتهای واقعی این جریانات پیشرو کیستند. زمانیکه از آمریکا و سیاستهای دونالد ترامپ برای تغییر رژیم سخن میِرود، بیشک همهی هموطنان ما با توجه به سیاستهای قبلی آمریکاییها در خاورمیانه به این نکته ذهنشان متبادر میشود که آمریکا جانشین یا جانشینهایی را برای جمهوری اسلامی در نظر دارد.
پرهیاهو ترین این جانشینها سازمان مجاهدین خلق است. و این میتواند یکی از دغدغههای امثال زید آبادی و بسیاری از ایرانیان باشد. دغدغهها و دلنگرانیهایی که واهی و بیمورد نیستند و باید بسیار با دقت و احتیاط آنها را زیر نظر داشت. مورد دیگر نیز با توجه به اشارهی زید آبادی به تعدد زیاد و کیفیت پایین مدعیان «ریاستجمهوری» آینده ایران، شانس موفقیت برای شاهزاده رضا پهلوی باید باشد. هر دو بدیل برای کسانی چون زیدآبادی به معنای باخت سیاسی محسوب میشوند و هیچ ایرادی هم در این نگرش به آنها نمیتوان گرفت. قرار نیست در جهان پیچیده و نادیدنی سیاست، همه همسو بیاندیشند. و قرار هم نیست همیشه فعالان سیاسی آنگونه که میخواهند برنده شوند زیرا، اگر این بود، سیاست، این که هست نبود!
اما، اینکه زیدآبادی طیف خودش را دستان پاک در پی سیاست مینامد، نوعی مبالغه و تحریف مطلب است. زیرا نخست اینکه نه زیدآبادی که هیچکس در تاریخ ایران تجربهی کار در یک سیستم باز و دموکراتیک را ندارد و نمیتوان گفت نتایج، پس از گذار و دگرگونیها، از هم اکنون معلوم است. زیدآبادی گویی اصلا منتقد خودش نیست. از سویی هم نگاهش به دستاورذهای این همه سال مبارزه اینکه، مردم را خیلی «دست کم» میگیرد. زیرا او ابدا امکان تشکیل هستههای مقاومت، که دارای قابلیت سازماندهی و سازماندهی شدن باشند را در داخل کشور نمیدهد. اگر این فرض درست هم باشد، آنوقت این پرسش بیجا نیست که چرا زیدآبادیها هیچگاه و هیچجا سرمایهگذاری و تشریک وظیفهای با خارج از کشوری ها نداشتهاند. از چه زمان به این نقیصه پی بردند؟ و چرا برای آنکاری نکردند. جز اینکه گمان میبردند استمرار رژیم آیتالله ها بهترین است تا به شرایط مطلوب رسید؟ اینجاست که باید گفت امثال زیدآبادی امروز دارند شانه خالی میکنند؛ زیرا دیدن رفتار دیوانگانی چون قاسم سلیمانی، باید خیلی قبل از اینکه امروز به فکر «صربستان» بیافتیم ما را به فکر چاره میانداخت. مگر اینکه سلیمانی را برای ایران مفید و خوب بدانیم. مفیدتر از مجاهدین، مفید تر از پادشاهی خواهان، مفید تر از فعالان سیاسی خارجکشور و خلاصه این لیست را ادامه دهیم تا برسیم به خود زیدآبادی، که مفیدتر از سلیمانی است.
و حال، که زیدآبادی باید نتیجهی مبارزات «خودش» را ببیند و منتظر پیامدها و پسآمدهای این دهههای مبارزه باشد، یکباره به یک قیفی از ناامیدی افتاده است و نمیداند به کجا سرازیر است. نتیجهی اینگونه جمعبندیها و تحلیلهای بیحساب و بیجواب جز نیشخند کریه آیتاللهها به مردم ایران چه خواهد بود؟ مردمی که خودشان کشورشان را به این منجلاب نرساندهاند!
اگر امثال «زیدآبادی» پس از این همه فعالیت و مبارزه سیاسی به این دستاورد رسیدهاند که راهشان راهی که مردم انتخاب میکنند و یا خواهند کرد نیست، چارهاش قبول و تمکین در برابر مردم است. اینجا، صراحت زیدآبادی را باید ستود که میگوید «از هم اکنون راه من جدا است!»
تحلیل/نقطه
۲۶ اکتبر ۲۰۱۸
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.