خیزش اخیر در شهرهای ایران اگرچه با توجه به انباشت و ناگشوده ماندن بحران‌های مختلف محیط‌زیستی، اقتصادی، سیاست داخلی، سیاست خارجی، اجتماعی و فرهنگی قابل پیش‌بینی بود اما سربرآوردن شعله‌های آن با شعار پیشرو «زن، زندگی، آزادی» و نقش‌آفرینی کلیدی زنان در آن نه فقط موجب حیرت تحلیلگران در ایران شد بلکه همراهی اعجاب‌آور جهانی را نیز رقم زد. گویی به گفته‌ی لوفور لحظه‌ی رها شدن از روزمرگی و لحظه‌ی شکست نظم موجود (به نقل از مریفیلد، ۱۳۹۱: ۶۴) به‌ناگاه فرا رسید.

وجه غافلگیرانه‌ی خیزش اخیر این پرسش را پیش می‌کشد که تا چه اندازه تحلیل‌هایی که از دگرگونی جامعه‌ی ایران و ارتباط آن با حکومت در چارچوب سنت روشنفکرانه ارائه می‌شود تبیین‌گر شرایط است یا می‌تواند خواست جامعه را همراهی کند و در صورت لزوم به آن جهت دهد.  مبارزه‌ی سیاسی همانقدر از عمل جان می‌گیرد که از بینش و نظر (هاروی، ۱۳۹۱، ب: ۱۱۱). به نظریه نه فقط برای تبیین وضع موجود بلکه برای تصویر امکان‌های آینده و عمل نیاز است. از همین رو، پرسش از کارآمدی مباحث نظری این موضوع در ایران در میانه‌ی قیام کنونی پرسشی اساسی است. به عبارت دیگر اگر روشنگری در ایران را اقدامی ضروری در رویارویی با دنیای جدید بدانیم که تبار آن را می‌توان دست‌کم تا انقلاب مشروطه، به عنوان تبلور عینی شگرف این تلاش، جستجو کرد و تاکنون ادامه داشته است، یکی از چالش‌های اساسی ظرف چند دهه‌ی گذشته در ایران در رابطه میان جامعه و روشنگری، ضعف نظریه‌پردازی مبتنی بر اقتضائات جامعه‌ی ایران و مفهوم‌پردازی این مکانی برای تبیین شرایط خاص آن است.

به سختی می‌توان نظریه یا بحث نظری فراگیری داخل ایران در دو دهه‌ی گذشته درباره‌ی ایران یافت که با ارائه‌ی تحلیلی نظام‌مند (و نه بخشی یا موردی) امکان کنش مولد دگرگونی اجتماعی را فراهم کرده باشد و عاملیتی برای مردم و طردشدگان در نظر گرفته باشد. در اینجا تاکید بر آن مباحث نظری است که در دو دهه گذشته در رسانه‌های داخلی و دانشگاه مجال بروز بیشتر یافته‌اند و بدون محدودیت قابل توجهی به شکل شفاهی یا مکتوب منتشر شده‌اند (که نشان از بی‌خطر بودن آن‌ها برای حکومت هم می‌تواند باشد) و در جامعه بازخورد داشته‌اند. برخی از آن‌ها حتی از سوی مسئولان حکومتی تایید شده و یا جایزه گرفته‌اند (همچون سیدجواد طباطبایی). برای مثال برخی از این مباحث محدود هستند به شکلی توصیف کمّی یا کیفی از شرایط جامعه بدون عمق تحلیلی ویژه‌ای که به پند و اندرز خطاب به حاکمان با گزاره‌های کلی همچون نیاز به علم بیشتر، گفتگوی بیشتر، یا دموکراسی بیشتر همگی جهت “اصلاح” نظام حکمرانی ختم می‌شد (در بسیاری از بحث‌های محمد فاضلی[۱] یا فرشاد مومنی[۲] چنین شکلی از تحلیل قابل ردیابی است و یا یادداشت مشترک آرمان ذاکری و یوسف اباذری[۳]). بخشی دیگر به دلیل وام‌گیری صرف و تام از نظریه‌ها و مفاهیم جهانی ناظر بر کلیت ساختار اقتصاد سیاسی جهان به ویژه مفهوم نولیبرالیسم در عمل از شرح شرایط خاص ایران مبتنی بر مفاهیم خاص ایران به مثابه یک ضرورت برای اجتماع‌پذیر کردن این مباحث، باز می‌ماند. در نبود مفاهیم برآمده از این بستر، این مباحث نه تنها با جامعه ارتباط برقرار نمی‌کند بلکه به محض ارائه‌ی چنین مفهومی، خودبخود بی‌اثر و سقط شده است زیرا دگرگونی در اینجا را مستقیم یا غیرمستقیم به نوعی معطوف به دگرگونی ساختار جهانی کرده است. هر چه فریاد دارید بر سر سرمایه‌داری جهانی بکشید! در نتیجه ناخودآگاه متضمن حمایت از وضع موجود حکمرانی در ایران است که مدعی تقابل با ساختار جهانی است و تا پیش از شورش‌های اخیر نیز چنین تصویری برای خود در جهان ایجاد کرده بود. روشن نیست این مباحث چه امکان‌ها و مزیتی برای مقاومت در ایران پدید می‌آورند، یا به عبارت بهتر جهانشمول بودن این مباحث و عدم مفهوم‌پردازی جدید مانع از کشف ظرفیت‌های خاص این بستر برای مقاومت می‌شود. مثلاً مباحث حق به شهر که در سال‌های گذشته به شدت مورد اقبال برخی قرار گرفته و گسترش یافته، روشن نمی‌کند مقاومت چگونه باید پیگیری شود، کدام شهر؟ چه قلمرویی از شهر؟ این ایده چه ارتباطی با اقتصاد- سیاسی غارتگرانه پیدا می‌کند؟ چه نقاط قوتی در برابر ایدئولوژی پشتیبان این غارتگری که “حقوق اولیه” اکثریت را هم سرکوب می‌کند دارد؟ یا مباحث مبتنی بر ارجاع همه مشکلات به نولیبرالیسم روشن نمی‌کند که اگر در جهان با سلطه‌ی یک طبقه‌ی خاص و از طریق سرمایه‌داری مالی و اشکال مختلف سلب مالکیت نولیبرالیسم گسترش یافته است، در ایران و در ارتباط با زمینه‌ی اقتصادی، محیط زیستی، اجتماعی و فرهنگی این گسترش چه ویژگی خاص پیدا کرده است و چه تمایزی دارد و چه جایی از این نظام جهانی قرار گرفته است که تداوم یافته است؟ (بسیاری از اندیشمندان با گرایش چپ در این چارچوب جای دارند همچون مباحث محمد مالجو[۴]، پرویز صداقت[۵]، برخی مباحث یوسف اباذری[۶] یا حسین راغفر[۷]). بخش دیگر از مباحث نظری متکی به خوانش استبدادی تاریخ ایران است که در یک تصویر بزرگ از تاریخ ایران آن را چرخه‌ای از استبداد-هرج‌ومرج و یا امتناع توسعه و امتناع اندیشه معرفی می‌کنند که نه می‌توانند تحولات خردتر را تبیین کند و نه دستمایه‌ای برای کنش در اختیار می‌گذارد (همچون کارهای همایون کاتوزیان و پرویز پیران و جواد طباطبایی).[۸]

خیزش «زن، زندگی، آزادی» ضرورت خیزش و انقلاب در مباحث نظری را نیز بیش از پیش آشکار کرده است. ما نیاز داریم تا مباحث نظری این بار از این خیزش در خیابان‌ها الهام بگیرند. به قول هاروی در کتاب از حق به شهر تا شهرهای شورشی (۱۳۹۷: ۱۲): «ما دانشگاهیان در بازسازی تبار اندیشه‌ها کاملا استادیم. می‌توانیم نوشته‌های لوفور در این دوره را برداریم و کمی از هایدگر در اینجا، کمی نیچه در آنجا، فوریه در جای دیگر، نقدهای ضمنی آلتوسر و فوکو و البته ساختار اجتناب‌ناپذیری از مارکس را از آن استخراج کنیم …. اما آنچه ما دانشگاهیان اغلب فراموش می‌کنیم نقشی است که حساسیت برخاسته از خیابان‌های دور و برمان ایفا می‌کند.». این خیزش به ما نشان داده است که بحث نظری و نظریه‌پردازی باید از کف خیابان برآید تا دوباره بتواند درون آن متجلی و مثمر ثمر شود. در شرایط خاص کنونی بیش از پیش نیاز به مباحث نظری اختصاصی این زمان و مکان داریم که بتواند پشتیبان شورش علیه وضعِ موجودِ نامشروع و ناکارآمد و خلق دگرگونی و رهایی باشد. چنین نظریه‌های از نظر هدف باید زمینه‌ساز کنش کنشگران به ویژه طردشدگان در برابر ساختار بوده و از نظر ساختار تحلیل باید سیستماتیک باشد به این معنی که هم از نظر موضوعی ابعاد مختلف اعم از اجتماع، اقتصاد و فرهنگ را در نظر آورد و هم از نظر جغرافیایی و مقیاس نیز باید بتواند علاوه بر نشان دادن پیوند وضع موجود محلی با ساختارهای حاکم بر جهان و استفاده از نظریه‌های جهانشمول، به اندازه کافی محلی و بومی باشد. تنها در این‌صورت از سویی می‌تواند پاسخگوی نیاز اختصاصی این جامعه باشد و از سوی دیگر می‌تواند چارچوب کلی مقاوت را در عرصه‌های مختلف روشن کند و در عین حال امکان زایش نظریه‌های خردتر در حوزه‌های مختلف را فراهم آورد. مثلا اینکه در بدنه‌ی سیاستگذاری بخش عمومی چگونه این مقاومت تداوم یابد، عاملان مختلف در بخش خصوصی یا عمومی از نظر اخلاقی چه وظایفی دارند، نسبت با محیط زیست چگونه است، هویت و فرهنگ‌های مختلف چگونه در این عرصه مقاومت می‌توانند ظهور کنند و همه‌ی مواردی که در سطوح خردتر مباحث نظری باید پیگیری شوند.

مریفیلد (۱۳۹۱: ۵۶) می‌گوید «به محض اینکه مردم یکدیگر را در فضا می‌یابند، شروع می‌کنند به کنار هم گذاشتن مفاهیم مشترکشان»، به همین ترتیب اینک این خیزش «زن، زندگی، آزادی» مفاهیم خود را یافته و گسترش می‌دهد. چنانکه اندیشه و نظریه همچون شعر قابل ترجمه نیست (هایدگر، ۱۳۹۵) از همین روی اندیشه باید بر بنیان تجربه این خیزش با در کانون قرار دادن ایده‌ی پیشرو و اینک جهانی شده‌ی «زن، زندگی، آزادی» حول مفاهیم فریاد شده در خیابان خود را بازیابد. شعارهای فریاد شده در خیابان منبع الهام خوبی برای مفهوم‌پردازی هستند: مباحث نظری اینک باید از منطق عمومی و فهم عمومی در نقد ایدئولوژی دشمن‌سازی حاکم استفاده کند (همچون شعار «دشمن ما همینجاست دروغ می‌گن آمریکاست»، ناکارآمدی استدلال‌ها و تبلیغات رقیب را عریان کند (همچون شعار ننگ ما صدا و سیمای ما) ایده‌ی رهایی از هر قید و بند و استبدادی را دنبال کند (همچون شعار مرگ بر ستمگر) و در عین حال برای عمق بخشیدن به پیوندش با جامعه و تاریخ‌مند شدنش و خیال‌پردازی آرمانشهرباورانه از مفاهیم اسطوره‌ها استفاده کند (همچون شعار ضحاک می‌کشیمت زیر خاک). در چنین شرایطی است که نظریه از سطح حلقه‌های روشنفکری به گروه‌های دیگر و نهایتا کل جامعه نشت پیدا می‌کند و پشتیبان برنامه‌های سیاسی، عاملیت و مقاومت مردم و محذوفان، که به قول مریفیلد (۱۳۹۱: ۵۷) اندک چیزی برای از دست دادن و همه چیز برای به دست آوردن دارند، به اشکال مختلف برای دستیابی به رهایی شود.

منابع اشاره شده در متن:

  • مریفیلد، اندی (۱۳۹۱). سیاست مردم‌پایه. در کتاب حق به شهر، ریشه‌های شهری بحران مالی. ترجمه‌ی خسرو کلانتری.
  • هاروی، دیوید (۱۳۹۱)، الف. حق به شهر. در کتاب حق به شهر، ریشه‌های شهری بحران مالی. ترجمه‌ی خسرو کلانتری.
  • هاروی، دیوید (۱۳۹۱)، ب. ریشه‌های شهری بحران مالی. در کتاب حق به شهر، ریشه‌های شهری بحران مالی. ترجمه‌ی خسرو کلانتری.
  • هاروی، دیوید (۱۳۹۷). از حق به شهر تا شهرهای شورشی. ترجمه‌ی پرویز صداقت و خسرو کلانتری، انتشارات آگاه.
  • هایدگر، مارتین (۱۳۹۵). فلسفه دیگر به پایان کار خود رسیده است. گفتگو با هایدگر. منتشر شده در «در جستجوی معنای زندگی»، تدوین و ترجمه خسرو ناقد، فرهنگ معاصر.

 

[۱] برای مثال بنگرید به  افسانه‌ پیل و پراید

[۲] برای مثال بنگرید به https://www.alef.ir/news/4010324090.html یا گفت‌وگوی “مردم‌سالاری آنلاین” با فرشاد مومنی اقتصاددان: مناسب‌ترین توصیه به حکومت، جلب اعتماد مردم است

[۳]  با عنوان سه دهه همنشینی دین و اقتصاد سیاسی قابل بازیابی از وبسایت نقد اقتصاد سیاسی

[۴]  برای نمونه بنگرید به https://meidaan.com/archive/46029

[۵] برای نمونه بنگرید به https://meidaan.com/archive/61511

[۶]  برای نمونه بنگرید به https://meidaan.com/archive/59868

[۷] برای نمونه بنگرید به http://www.ires.ir/Contents/ContentDetails.aspx?CID=653

[۸]  مباحث نظری دیگری نیز در رسانه‌های داخلی در این سال‌ها مطرح بوده‌اند که نیاز به بررسی بیشتر دارند همچون کارهای ابراهیم توفیق (همچون بازآرایی امپراطوری، نشر گام نو، ۱۴۰۰). همجنین کارهای اندیشمندان ایرانی خارج از کشور نیاز به بررسی جداگانه دارند که به دلیل دامنه کمی که از بحث در فضای روشنفکری ایران تولید کرده‌اند در اینجا نادیده گرفته شده‌اند.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)