مقصود فراستخواه معقتد است که حاکمان و مردم هر دو در بازتولید استبداد از یک دیگر سبقت می گیرند؟ آیا واقعا مردم در ایجاد استبداد نقش دارند؟ آیا استبداد از سوی حاکمان به جامعه تحمیل می شود ؟ شما چه فکر می کنید ؟ چه کسی ساختارهای استبدادی را تقویت می کند ؟
…
مردم و حاکمان در بازتولید استبداد تاثیر متقابل دارند و در واقع در چرخه ای معیوب عمل می کنند . ما در سنت دینی خودمان روایتی داریم که خیلی معنا دار است: «هر گونه باشید همانطور بر شما حکم رانده می شود». حاکمان و مردم در بازتولید استبداد یکدیگر را تقویت می کنند و یک سیکل کور شکل می گیرند. اما به نظرم نقش نهادها مهم است؛ نهاد ها در واقع ساخت هایی متشکل از شکل ها و شرایط پایدار شیوه های عمل هستند، یعنی شیوه های فکر، احساس و شیوه های عمل هستند که چون پایدارند، تبلور پیدا می کنند و ساختمند می شوند و به نهاد تبدیل می شوند. پس وقتی می گوییم “مردم” ، مرادمان شیوه های حس و عمل مردم است. یعنی فکر، احساس، فرهنگ و عمل مردم است که استبداد را ایجاد می کنند. پس این در واقع دوباره بر می گردد به به مردم . منتها نباید در این چرخه دچار سرگیجگی مرغ و تخم مرغ شویم و اینکه به هر حال کدام اولویت دارد ؟
آیا مردم هستند که استبداد را ایجاد می کنند یا نهادها و حاکمان هستند که استبداد را به جامعه تحمیل می نمایند؟ البته جواب بنده این بود که این دو سویه است، اما این نکته را تاکید می کنم که نقش نهادهای اجتماعی وسیاسی مهمتر است. به نظرم انسان، موجود اجتماعی است . اگر درست متوجه بشویم که به چه معنا انسان یک موجودیت اجتماعی است، آن موقع متوجه می شویم که در واقع محیط نهادی جامعه در همان احساس ها، فکرها و عمل ها بسیار تاثیر می گذارد، محیط نهادی ما به گونه ای است که شیوه های استبدادپرور را در ما مرتب ترویج و تشدید می کند. ما اگر بتوانیم نهادها را اصلاح کنیم، از بروز بازتولید استبداد جلوگیری کرده ایم.
ما بیشتر به دنبال انسان کامل بودیم، و می گفتیم از دیو ودد ملولم وانسان آرزوست. شیر خدا و رستم دستانم آرزوست….هر چند این ادبیات زیبا است، ولی یک ضعفی دارد و آن اینکه چرا ما به دنبال جامعه ای کامل، سیستم های هوشمند و شرایط اجتماعی و محیط های نهادی خوب نرویم؟
تا زمانی که ما جامعه ای سالم، ساختارها و محیط های نهادی مناسب نداشته باشیم، نه تنها انسان های کامل زیادی نمی توانیم به داشته باشیم بلکه انسان های متوسط ما هم فاسد می شوند. انسان های برجسته، عارفان، متفکران و نابغه ها در یک جامعۀ نرمال، تعداد محدودی هستند. ما باید به دنبال ساختارها و شرایطی باشیم که انسان های باهوش متوسط بتوانند سالم زندگی کنند، دروغ نگویند، سر هم کلاه نگذارند، عزت نفس داشته باشند و موارد دیگر.
پس در واقع ما باید به جای جستحوی انسان های کامل، به دنبال سیستم ها وساختارهای عقلانی و عادلانه و کارامدی باشیم. به دنبال انسان های متوسطی برویم که محیط و شرایط مناسبی برای آنها فراهم آوریم تا زندگی خوبی داشته باشند. به عنوان مثال به تفکیک قوا می توان اشاره کرد. مونتسکیو اکتشافی کرد و آن تفکیک قوا بود. یعنی بیاییم تفکیک قوا داشته باشیم و بگوییم کسانی که قانون را اجرا می کنند دیگر قانون نگذارند، این گونه نباشد که کسی قانون بگذارد و خودش هم آن را هرطور بخواهد اجرا بکند .
قدرت در یکجا قبضه نشود و تفکیک شود. به ویژه تفکیک قوا. کسی که مصدر قضاوت است، نباید قدرت اجرایی داشته باشد و کسی که قدرت اجرایی دارد، نتواند قضاوت کند و کسی که قانون می گذارد، مستقل از کسی باشد که قانون را اجرا می کند. وقتی ما تفکیک قوا داریم(در عمل نه در کاغذها)، در آن صورت خود به خود بسیاری از مشکلات حل می شود. ولی وقتی ساخت های ما زمینه ساز قدرت متمرکزی هستند ما می توانیم جلوی این سیل ویرانگر را بگیریم؟ در آن صورت جواب این است که نمی توانیم، یعنی انسان های خوب نیز وقتی در این ساختارها قرار می گیرند دیر یا زود مستبد می شوند. چه بسا این افراد ذاتا شریر نیستند اما انسانی که احساس کند، بی نیاز از هر گونه نقد و ملاحظه ای است و هیچ کس نمی تواند در برابر او حرفی بزند، حتی اگر عالم خوبی هم باشد، به فساد می انجامد.
در تاریخ حاکمان و پادشاهانی داشتیم که از ابتدا فاسد نبودند و حتی در همین دوره معاصر رضا شاه را می توان مثال زد، تحلیل ها نشان می دهد از ابتدای کار رضا شاه فردی خودکامه تا این حدی که در نیمه دوم حکومتش از او می بینیم، نبود. این ساختارهای ماست که چون هوشمند وعادلانه وکارامد نیستند، سبب بازتولید این استبداد می شوند.
در مجموع به این نتیجه می رسیم که نقش حاکمان و مردم ، دو حلقه از یک چرخه است . در این وسط به جای اینکه گرفتار داستان مرغ و تخم مرغ بشویم و نتیجه بگیریم که دور باطلی است ومأیوس بشویم ، به میدان عمل اجتماعی وتغییرات اجتماعی و اصلاحات نهادی بیاییم. اگر نهادها را بهبود ببخشیم، نهادها که اصلاح شدند، مردم نیز به تدریج یاد می گیرند وشکوفا می شوند. شما اگر بهترین بازیکن های فوتبال را در یک میدان نامناسب ، با قواعد نادرست و در یک شرایط بدی قرار دهید، این بازیکنان خوب هم نمی توانند خوب بازی کنند. اگر اقتضای میدان بازی خشونت باشد بازیکن خوب هم بد بازی می کند. پس بکوشیم محیط نهادی خود را به گونه ای اصلاح بکنیم که استبدادپرور نباشد.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
نظرات
بله از قدیم گفتند از ماست که بر ماست
شنبه, ۱۲ام اسفند, ۱۳۹۱
ضمن احترام فراوان به اقای فراستخواه عرض میکنم که با نگاه به تجربه یکصد سال اخیر خودمان با صرف وجود یا ایجاد نهادهای مدرن نمیتوان به دمکراسی رسید چرا که اکثر نهادها در کشور ما در پی قیام ها یاانقلابها وانفجارها بوجود امد یعنی بدون اینکه روابط بین فردی واجتماعی ما مدرن بشوندوبه درجه ایی از عقلانیت وتساهل ومدنیت وقانونگرای برسیم ایجاد این نهادها عقیم وناکارامد میشوند.همین تفکیک قوا که منتسکیو عنوان میکند را ببینیم که از انقلاب مشروطه تا همین امروز کماکان بیشتر به رویارویی قوا انجامیده تا کنترل ونظارت قوا که منظور مونتسکیو بود.مجالس دوران مشروطه تا ظهور رضا خان ومجلس در زمان ملی شدن نفت و…با دو قوه دیگر مخصوصا قوه مجریه مشکل اساسی داشته تا جایی که در پی حذف یکدیگر بر می امدند . ظاهرا چنبره ودور باطل استبداد- هرج و مرج-استبداد در طول تاریخ ایران از گذشته های دور حاکم بوده وگسست های پی در پی هم به این ناکار امدی نهادها کمک مینموده.کوتاه سخن اینکه در یک جامعه ایی که روابط بین فردی معیوب وغیر دمکراتیک باشدنهادها معجزه ای نمی کنند زیرا ان فرایند لازم طی نشده مثلا اینکه نهادهای مدرن در اروپاتوسط دولتهای مطلقه بنا به ضرورت ظهور طبقه بورژوا بوجود امد ولی برخی نهادهای اصلی ما مانند پارلمان و قانون اساسی پانزده سال قبل از ظهور دولت مطلقه پهلوی اول ودر پی یک انقلاب وارد شد.از دیگر موانع بزرگ رشد دمکراسی در ایران طی نشدن فرایند دولت -ملت است .هنوز هم رسوبات زندگی ایلی را میتوان مشاهده کرد هنوز هم منافع قومی وگروهی وقشری بر منافع ملی ارجح است هنوز در ادارات ما در گزینشها در یار گیری ها همشهری بازی حاکم است هنوز معضلات هویتی وقومیتی ما حل نشده واین یعنی اینکه ما نیازمند یک عزم ملی برای تغییر خودمان وروابط فردیمان در درجه اول وارجح دانستن منافع ملی بر منافع باندی وگروهی وقومی هستیم.
شنبه, ۱۲ام اسفند, ۱۳۹۱