گویا جسد مومیائی ی رضا شاه پیدا شده است. شده باشد! فرق اش برای مردم با زمانی که پیدا نشده بود در چیست؟ کدام کمبود و نیازشان را جواب می دهد؟ این خبرسازی و واقعه پردازی تنها به کار سلطنت باختگان می خورد که از کشف جسد در روز تاجگذاری رضاخان، مثل آخوندها خرافه پردازی کنند که یعنی حکمتی الهی در این کار است و خدا به این ترتیب، نوه ی رضا شاه را به بازگرفتن تاج و تخت همایونی فرا می خواند! آن ها به بهانه کشف این جسد هیاهو راه انداخته اند که رضا شاه بنیانگذار ایران نوین بوده و چه خدماتی کرده است، و به این ترتیب می کوشند برای نظام پادشاهی احیای اعتبار و برای سلطنت نوه ی رضا شاه، کسب مشروعیت کنند. این مومیائی عَلم کردن از قماش فضاسازی با ادعای دیدن عکس خمینی در ماه، و بمراتب سخیف تر از آن است!
شروع کرده اند به تبلیغات در باره خدمات او، و مخالفان هم با یاد آوری بجا و لازم غارتگری ها و جنایات او و پسر اش از این ورشکستگان به تقصیر رو کم کنی می کنند. با آن که کارنامه های چرکین و خون آلود ” ایران نوینِ ” رضاشاه و ” تمدن بزرگِ” محمد رضا شاه عیان و شناخته شده است، بازخوانی و یادآوری آن برای نسل های بی خبر، لازم است. اما موضوع اصلی این است که کارنامه های رضا شاه و محمد رضا شاه چه دخل و ربطی به احیای نظام ساقط شده ی پادشاهی و حقانیت سلطنت شاهزاده رضا پهلوی دارد؟
همانطور که شاهزاده رضا پهلوی مسئول کارنامه های پدر و جد اش نیست، هیچ نوع مشروعیتی هم از آنان برای احیای سلطنت در ایران نمی گیرد. گیریم که آن ها بزرگترین سازندگان دموکرات و مترقی تاریخ ایران بوده باشند بی آن که بگذارند خون از دماغ کسی بیاید، کارنامه ی آن ها چه مشروعیتی برای شاهزاده رضا ایجاد می کند؟ صورت مسئله این نیست که چون آن ها چنین و چنان کردند پس حق شاهزاده رضاست که سلطنت کند، بلکه طرح درست مسئله چنین می تواند باشد : ملتی که علیه نظام پادشاهی قیام و آن را به گور سپرد، امروز به چه دلیل باید به احیای آن نظام رو بیاورد؟ به عبارت ساده تر: نیاز امروز مردم ایران به سلطنت در چه می تواند باشد و با بازگشت سلطنت، چه به دست می آورند که بدون سلطنت دست نیافتنی است؟
پاسخ این پرسش، موضوعی طبقاتی است. اکثریت بسیار عظیم مردم ایران به آزادی و دمومراسی و تامین اجتماعی و رفاه نیاز دارند. ایا رضا پهلوی و خانواده و هزارفامیل و کلیه دزدان و سرمایه داران بزرگ و متوسط و وزیر و وکیل ها و دیپلمات ها و نظامیان و ساواکی ها و شکنجه گرها و قلم به مزدان فراری در انقلاب بهمن ( که من مجموعه شان را سلطنت باختگان نام می دهم) می خواهند به ایران برگردند و سلطنت برقرارکنند تا ثروت های دزدیده و سرمایه های باد آورده شان را به مردم ایران برگردنند؟! حتا خودشان چنین ادعای مضحکی نمی کنند. آن ها میخواهند برگردند تا امتیازات از دست رفته شان را بازپس بگیرند، فرصت های از دست رفته چهل ساله برای بهره کشی و غارت در را جبران کنند؛ آن ها می خواهند بیایند هر آنچه را که طبقه حاکم کنونی بالا کشیده و غارت کرده است، پیش از آن که مردم از چنگ شان بیرون بکشند، تصاحب کنند. شاهزاده رضا پهلوی این حقیقت را نمی تواند بگوید، پس نعل وارونه می زند که گویا ایران برای آزادی و دموکراسی به سلطنت او نیاز دارد! گویا دغدغه اش فقط این است که برای ایران آزادی و دموکراسی سوقات بیاورد. اما آزادی و دموکراسی چرا موکول به سلطنت است؟ رضا پهلوی که وارث پدر اش است، چیزی که نمی تواند به اندازه یک مثقال از نظام پدر و پدر بزرگ اش به میراث ببرد، آزادی و دموکراسی است. شاید او بخاطر زندگی در آمریکا و اروپا و بدون مسئولیت حکومتی، در زندگی خصوصی اش فردی ازاد منش و دموکرات باشد، اما این چه ربطی به رابطه ی آزادی و دموکراسی با نظام پادشاهی دارد؟ فرض کنیم چون رضا پهلوی فردی آزادمنش و دموکرات است، اگر به حکومت برسد به برقراری آزادی و دموکراسی کمر خواهد بست ( کمترین لازمه ی دموکرات بودن او نه در زندگی خانوادگی بلکه در عرصه سیاسی این می بود که دیکتاتوری و جنایات و وابستگی پدر و پدر بزرگ اش را علنا و بی پروا و بی قید و شرط محکوم و از انان تبری جوید، حال آن که او حاشا و توجیه می کند) در این حالت موضوع ربطی به سلطنت ندارد و او می تواند خود اش را کاندیدای ریاست جمهوری کند یا هر پست مسئول بالا. اما اگر آزادی و دموکراسی از سلطنت زاده می شود، اولاً چرا در دوران پادشاهی پدر و پدر بزگ اش این رابطه معکوس بود؟ و ثانیاً چرا این پادشاه باید نوه ی رضاشاه و فرزند محمد رضا شاه باشد؟ من همینجا برای تاجگذاری اعلام آمادگی می کنم!
البته شاهزاده تناقض گوئی های درشتی هم می کند از جمله این که اگر به سلطنت برسد محض پایبندی به دموکراسی، در سیاست مداخله نخواهد کرد و مقامی تشریفاتی خواهد داشت مثل ملکه انگلیس. از دو حال خارج نیست، یا او آنچنان که در قانون اساسی مشروطه بود، در سیاست دخالتی نخواهد کرد، پس بود و نبود سلطنت هیچ نقشی در بود و نبود دموکراسی نمی تواند داشته باشد و سلطنت اش تنها موضوعتی انگلی همچون دربار ملکه انگلیس خواهد داشت که پول مردم را بالا بکشد و یا مثل پدر و پدر بزرگ اش قانون اساسی را زیر پا خواهد گذاشت و دیکتاتوری اش را با رسالت افسار کشی برای هدایت ملت در” شاهراه عظمت ملی” توجیه خواهد کرد.
بازگشت سلطنت به ایرانِ پسا جمهوری اسلامی، بدون دخالتگری دربار در سیاست، محال است. سلطنت اگر برگردد، از انقلاب انتقام خواهد گرفت. نه تنها مخالفان سلطنت اعم از حاکمان و اپوزیسیون مخالف شیخ و شاه را بشدت سرکوب خواهد کرد، بلکه هر حرکت و تلاشی را که بخواهد در برابر اعاده امتیازات از دست رفته ی سلطنت باختگان مقاومت کند، و بخصوص هرگونه اندیشه و رفتار و تشکلی را که به نحوی یاد آور انقلاب ۵۷ و بذرهای احتمالی ی طوفان های آزادی خواهی و برابری طلبی در آینده باشند، در نطفه منکوب و نابود خواهد کرد: “مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسد”. ایران دوره رضاشاه و نیز محمد رضاشاه نمی توانست سلطنت صرفاً تشریفاتی انگلستان را داشته باشد و ایران پس از ولایت فقیه هزار بار کمتر. در واقع دموکراسی باید باشد تا او پادشاهی تشریفاتی باشد و نه این که دموکراسی محصول پادشاهی تشریفاتی او خواهد بود!
اما مقتضیات سرکوبگری ی بازگشت انتقامجویانه ی خلع ید شدگان به یک طرف، دموکرات ترین سلطنت هم که در ایران مستقر شود، اگر هیچ غارتگری هم نکند، چاره ای جز مدیریت و هدایت اقتصاد ایران در چهارچوب سرمایه داری جهانی و با رعایت اکید سیاست های لیبرالی و نئو لیبرالی نخواهد داشت و این یعنی تداوم سیاست های فلاکت گستر و خانه خراب کن جمهوری اسلامی. چنین سیاستی با معترضین و با مطالبات معیشتی آنان چه برخوردی خواهد کرد؟ اجازه خواهد داد برای دفاع از حقوق خود تشکل های مستقل ایجاد کنند؟ مطبوعات و رسانه های آزاد و آزادی بیان داشته باشند؟ آزادی تظاهرات و اعتصاب داشته باشند؟ احزاب سیاسی را آزاد خواهد گذاشت؟ زندان ها را تبدیل به موزه خواهد کرد؟ فقط ساده دلان ممکن است خیال کنند که اگر سلطنت برگردد، نان های دزدیده شده از دهان کودکان بر سر سفره ها بر می گردند و زندانبانان و شکنجه گران به خانه های خود! در صحنه ی تآتر شاید بشود چنین بازگشت پادشاهی آزادمنش و دموکرات را بازی کرد، جامعه صحنه ی بازی نیست، بازی هم اگر باشد، اشکنک دارد، سرشکستنک دارد!
قطعاً در داخل ایران هم اقلیتی ناچیز وجود دارد که خواب بازگشت سلطنت را می بیند تا شاید از بخور و بچاپ و زندگی تجملی بیش از آنچه هم اکنون در حاشیه ی صاحبان ” سفره انقلاب” در رژیم اسلامی دارد بهره مند شود و هیچ هم برایش مهم نیست که گندم اش در آسیاب خون آرد شود، اما اکثریت عظیم مردم ایران نه فقط بهره ای از بازگشت سلطنت نمی برند بلکه با گله ای حرامیان انتقامجو رو به رو خواهند بود که پوست و استخوان باقی مانده شان را هم در کیسه خواهند کرد.
ما به سلطنت نیازی نداریم. مومیائی ی پیداشده، جسد رضا شاه باشد یا نه، آنچه در جسد مومیائی بودن اش نباید شک داشت، خود نظام پادشاهی است. بگذار در همان گور تاریخی اش بماند و بپوسد!
اول ماه مه ۲۰۱۸ / ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۷
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.