مراد ثقفی در نشست نقد و بررسی کتاب «پوپولیسم چیست؟»
این وظیفه چپ است که ملت بسازد
مراد ثقفی با اشاره به اینکه بهوجود آمدن ملت برای از بینرفتن تبعیضهاست میگوید دستراستیها و اقتصاد بازار آزاد نتوانستند ملت بسازند و این وظیفه چپ است که ملت بسازد. تا زمانی که بخشی از مردم از ملت کنار گذاشته میشوند، کماکان با پدیده پوپولیسم روبهرو خواهیم بود.
نشست نقد و بررسی کتاب «پوپولیسم چیست؟» در مرکز پژوهشهای علمی مطالعات استراتژیک خاورمیانه با همکاری انجمن علوم سیاسی ایران برگزار شد. بعد از انتخاب دونالد ترامپ به ریاستجمهوری آمریکا، بحث راجعبه پوپولیسم بین محققان و اندیشمندان سیاسی بالا گرفت.
نویسنده کتاب، «یان ورنر مولر»، اندیشمند سیاسی آمریکایی است که سالهای زیادی درباره پوپولیسم تحقیق کرده است. ساختار کلی کتاب از پنج بخش تشکیل شده است. نویسنده در بخش اول کتاب به بررسی این نکته میپردازد که چه کسانی پوپولیست هستند و این برچسب به چه کسانی اطلاق میشود. در بخش دوم تفکر کلی پوپولیستها را مورد پژوهش قرار داده و اهداف سیاسی آنها را بررسی میکند. در بخش سوم کنشها و فعالیت سیاسی پوپولیستها را تبیین میکند و نشان میدهد که ابزارهای آنها برای حفظ قدرت و مسند سیاسی چیست. در فصل بعدی، تلاش میکند راهکارهای مقابله و واکنش نسبت به این پدیده را ارائه دهد و در فصل آخر به نتیجهگیری مباحث ارائهشده در کتاب میپردازد. آنچه در ادامه میخوانید گزیدهای از صحبتهای مراد ثقفی و محمدمهدی مجاهدی در نشست مذکور است.
مراد ثقفی: در جواب به پرسش «پوپولیسم چیست؟» باید این مفهوم را شاخصمند کنیم و آن را از نظر تشکیلاتی و رویکردهایش به حزب یا ضدحزب بررسی کنیم. راه دیگر بررسی پدیدارشناسانه این مفهوم است؛ همان کاری که وقتی میخواهیم مارکسیسم، لیبرالیسم یا نئولیبرالیسم را تبیین کنیم، انجام میدهیم. نقد اصلی به کتاب «پوپولیسم چیست؟» (که البته خود نویسنده هم به آن اشاره میکند) این است که کتابی توصیفی است و تعریف دقیقی از پدیده پوپولیسم نمیدهد.
یک نفر در نزدیکی ما از گرسنگی میمیرد، درحالیکه او هم مثل ما یک رأی دارد. سیاست تنها امید مردم ناامید است. معلوم است که اگر در این شرایط یک نفر از مردم راستین حرف بزند، این ناامیدان به او میگروند.
درباره تبیین عمیق پوپولیسم، من فقط کتاب ارنستو لاکلائو را میپسندم. او که آرژانتینی و شاهد برآمدن پرون بود (پرون در تاریخ آرژانتین بهنوعی جایگاه مصدق را در تاریخ ایران داشت)، نگاه دیگری به گفتارهای مردمگرا دارد و بهنوعی همه را پوپولیست میداند. نقد دوم این است که نویسنده فرض را بر این میگذارد که پوپولیسم بد است و باید کنار گذاشته شود. ولی این سؤال برای خواننده پیش میآید که چرا پوپولیسم بد است؟ در کتاب، بدبودن پوپولیسم در مقابل چیز دیگری میآید که آن هم خودبهخود خوب در نظر گرفته میشود؛ یعنی «دموکراسی نمایندگی».
نقد سوم این است که نویسنده میگوید مردمی که بهدنبال پوپولیستها میروند، لزوما خود پوپولیست نیستند. اگر بگوییم پوپولیستها مردم را فریب میدهند، در این حرف این پیشفرض نهفته است که مردم را بهراحتی میتوان فریب داد. کارل اشمیت میگوید اتفاقا پوپولیستها از دموکراتها دموکراتترند و این به یک معنا حرف درستی است. مثلا در مورد ایران آقای احمدینژاد را پوپولیست میدانند ولی آیا آقای هاشمی، خاتمی و روحانی پوپولیست نیستند؟ چون بههرحال آنها هم به مردم رجوع کردند. پیشنهاد من این است که اگر به جای واژه «مردم» از «ما مردم» استفاده کنیم، این سوءتفاهم از بین میرود.
معادل فارسی پوپولیسم چیست؟ «ایسم» به معنی مکتب اصالت است، پس معادل آن «مکتب اصالت مردم» است. علیالاصول دموکراسی هم همین معنای قدرت و اصالت مردم را میدهد. وقتی میگوییم پوپولیسم بد است، حواسمان نیست که دموکراسی هم بر اساس مردم بنا شده است. در متون علوم سیاسی، مردم یک وضعیت پیشینی ملت است. ملت وعدهای تاریخی است که در آن آزادی، برابری، قانون، برخورداری از حداقلهای زندگی و دولتی وجود دارد که خشونت را در انحصار خود دارد.
چرا میگوییم دولت-ملت؟ این اصطلاح نتیجه بحثی تاریخی بود. عدهای گفتند ما مردمان مختلف در کنار هم تبدیل به چیزی به نام ملت بشویم. چرا؟ برای اینکه هیچ گروهی یا فردی به خاطر پول یا نژاد یا جایگاه خود از رانت خاصی برخوردار نباشد و اگر کسی قدرت نداشت بالا بیاید، از او حمایت شود. حال اگر تکهای از این ملت از بازی برابری بیرون گذاشته شود چه؟ آیا میتوان به او گفت تو هم ملت هستی؟ میشود یک نفر ٧٠٠ هزار تومان حقوق بگیرد و یک نفر ٧٠٠ میلیون تومان؟
از برنامه سوم توسعه به بعد یکسری کارشناس، همیشه وضعیت اقتصادی ما را با عدد و رقم حلاجی میکنند. هیچ کسی هم نمیپرسد در این حلاجی جمعیت ٢۵درصدی زیر خط فقر کجا قرار میگیرند؟ یک نفر در نزدیکی ما از گرسنگی میمیرد، درحالیکه او هم مثل ما یک رأی دارد. سیاست تنها امید مردم ناامید است. معلوم است که اگر در این شرایط یک نفر از مردم راستین حرف بزند، این ناامیدان به او میگروند. عوامگرایان روی این امید حساب باز میکنند و این قضیه در همه جای دنیا صادق است. پوپولیسم آن روی سکه دموکراسی است. دلیل رشد آن هیچ چیزی نیست جز شکست لیبرال دموکراسی. در آخر کتاب نویسنده جملهای را از لاکلائو نقل میکند مبنی بر اینکه ساخت یک ملت وظیفه اصلی «سیاست رادیکال» است. دستراستیها و اقتصاد بازار آزاد نتوانستند ملت بسازند و این وظیفه چپ است که ملت بسازد. تا زمانی که بخشی از مردم از ملت کنار گذاشته میشوند، کماکان با پدیده پوپولیسم روبهرو خواهیم بود.
محمدمهدی مجاهدی: پوپولیسم در آثار فلسفی قرن بیستم معنای گستردهای دارد و میتوان تمایز آن را با دموکراسی نمایندگی مشخص کرد. این کتاب کوشش صمیمانهای است برای بازکردن این مفهوم و من فکر میکنم نویسنده بدون اینکه قصد داشته، نشان میدهد که پوپولیسم مفهوم متناقضی است. کار جالبی که در این کتاب اتفاق میافتد، توصیف فهم پوپولیستی از پوپولیسم است. پوپولیسم برخلاف توصیفات عمیقتر و فلسفیتری که برای توضیح فاشیسم و نازیسم از آن استفاده شد، در ٢٠ سال اخیر یک جریان لزوما راست دانسته نمیشود.
هر سیاستمدار از هر طیف سیاسی چپ و راست اگر در مسیر رجوع به مردم، از زبان آنها در ساخت قدرت حمایت کند، در تحلیلهای متأخرتر متهم به پوپولیسم میشود. این همان چیزی است که قدیمتر به آنها طیف دموکرات میگفتند که در مقابل جمهوریخواهی قرار میگرفت.
جرمی کوربین یا برنی سندرز نیز که از پایگاه چپ حرکت میکنند، مصداقهای متأخر پوپولیسم هستند. در توصیفات اخیرتر، پوپولیسم یک توسع معنایی و مفهومی پیدا کرده که به موجب آن تفاوت پوپولیسم راست و چپ ظاهرا بیاهمیت میشود. ما در نحوه فهم خیر عمومی و برای تشخیص آن دو گرایش عمده داریم: گرایش اول این است که از خود مردم بپرسیم و گرایش دوم این است که متخصصان بهتر میتوانند خیر عمومی را تشخیص دهند.
هر سیاستمدار از هر طیف سیاسی چپ و راست اگر در مسیر رجوع به مردم، از زبان آنها در ساخت قدرت حمایت کند، در تحلیلهای متأخرتر متهم به پوپولیسم میشود. این همان چیزی است که قدیمتر به آنها طیف دموکرات میگفتند که در مقابل جمهوریخواهی قرار میگرفت. ایده دموکراسی میگفت خیر عمومی در گرو این است که نوعی رقابت آزاد فردگرایانه در جامعه تضمین شود و حاصل آن رقابت نشان خواهد داد که خیر عمومی چیست؛ یعنی خیر عمومی بهصورت پیشینی قابل تشخیص نیست و باید شرایط تضمین آن را فراهم کرد که فقط مهیاساختن شرایط بازار آزاد است و فقط در آخر بازی است که خیر عمومی مشخص میشود. کسی هم از آخر بازی خبر ندارد.
جمهوریخواهان معتقد بودند خیر عمومی را میتوان به طرز پیشینی تشخیص داد و آن را میتوان در جامعه پیاده کرد، یعنی میتوان مردم را آموزش داد برای اینکه خیر خودشان را تضمین کنند. به ایده دموکراتیک اولیه درحالحاضر و در بستر وقایع تاریخی ٣٠ ساله اخیر پوپولیسم گفته میشود. چرا اینطور شد؟ این وضعیت حاصل کالاییشدن دموکراسی است. دموکراسی آمریکایی در سیر جهانیشدن اقتصاد و کالاییشدن همه ارزشها به سراسر جهان سفر کرد و در این روند دموکراسی تبدیل شد به خریدن رأی و افکار عمومی. سیاست نئولیبرالی درهمتنیده با بازار آزاد متأخر، دموکراسی را به یکی از مکانیسمهای بازار تبدیل کرده است. اتقاقی که در چنین پروسهای میافتد خرید و فروش محرومیت در قبال رأی است.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.