خیزش اعتراضی غافلگیرکنندهای که از روز پنجشنبه هفتم دی ماهِ نود و شش بنا به قرائن با تحریکِ مخالفانِ دولت از مشهد آغاز و دامنهی آن به بسیاری از نقاط کشور کشیده شد را چگونه میتوان فهم و تحلیل کرد که نه بوی براندازی از آن به مشام برسد و نه با چنگ آویختن به تئوری منسوخ توهم توطئه به تحریک معترضان به دستِ بیگانگان و دشمنان تقلیل یابد و یا با خوانشی تک علّتی از رویدادی پیچیده و هر دم پیچیده شونده، تنها معلول بحران اقتصادی و وضع اسفبار معیشتِ مردم دانسته شود.
بدترین خوانش از این رویداد، جهدِ بیتوفیق فرصتطلبان برای پی افکندنِ دوگانهای ویرانگر و تقسیم مردم به خودیها و غیر خودیها است. راهی به رهایی شنیدن صدای معترضان و آسیبشناسی و ریشهکاوی چند و چون پدیداری این واقعه است. از این منظر حتی آنان که دست به تخریب اموال عمومی گشودهاند نیز موضوع تأملاند نه مقولهای که باطل و انحرافی بودن آن پیشاپیش دانسته و اثبات شده است، و نه آیا آنان نیز همچون دیگرْ معترضان فرزندان همین آب و خاک و ساکنان همین کویاند!؟
خُسرانِ بزرگتر ولی، از سویی از دست رفتن امید ملّی به اصلاح قانونی امور و گذار مسالمتآمیز به شرایط بهتر، و از سوی دیگر زوال سرمایههای اجتماعی و مؤلّفههای سهگانهی آن، یعنی مشارکت اجتماعی، اعتماد اجتماعی و انسجام اجتماعی است. زیانِ سترگی که نیک اگر بنگریم هزینهی آن بارها و بسیارها سنگینتر از درهم شکستنِ شیشههای یک بانک یا واژگون کردن و به آتش کشیدنِ سطلهای زباله است.
اکنون در نبودِ اپوزیسیون واقعی که به کُناکنش(تعامل) بازیگران عرصهی قدرت تعادل و توزان میبخشد و راه را بر تک قطبی شدن و تمرکز فسادانگیز اقتدار میبندد و بسان قلبی شاداب و تپنده، که خون را به همهی نواحی مملکتِ وجود میرساند، از گذر تفکیکِ قوا و تقسیم اقتدار بقای نظام اجتماعی و نغلتیدنِ آن را در هاویهی جهنمی «انقلاب» تضمین میکند، این قهر طبیعت است که به مانندِ اپوزیسیونی راستین عزم خود را برای براندازی زیستجهانِ ایرانی و درنوردیدنِ طومارِ زندگی در این پهنه از جغرافیای جهان جزم کرده است!
باری، بی هیچ گمانْ یکی از دلایل گروش معترضان به تخریب، گشوده نبودن مجاری قانونی اعتراض از قبیل مطبوعات آزاد و تریبونهای شهروندی است، حس عصیان بر وضعیتِ نامطلوب، اعتراض به شرایط بحرانزا و تلاش برای استیفای حقوق، پَریرویی است که تابِ مستوری ندارد، باید دری به روی او گشود وگرنه از روزن طغیان سربرخواهد آورد و مسئولیت آن قبل از همه بر دوش کسان و جریانهایی است که از بیم افتادن طشت رسوایی خویش از بام زمانه، هر تلاش نجیبانهای را برای شکستن حصار انحصار و اختناق و برچیدنِ بساط تبعیض و تمایز چنان در هم میشکنند که طوفان سهمگینْ زورق شکسته را با مشتِ خیزابهای خُردکنندهاش به صخرههای صلب و سخت میکوبد.
نظاماتِ سیاسی دموکراتیک به مددِ نهادهای مدرن و کارآمد و کاربستِ شیوهها و شگردهای مدنی شهروندانِ خود را برای رویارویی با موقعیتهای چالشانگیز، تجهیز و تربیت میکنند. از آن جمله یکی، بزنگاههای بغرنج سیاسی است که در پی آن رابطهی ملّت با حاکمیت به تیرگی میگراید. در پایانِ کشاکش، توافق بر سر منافع مشترک افقهای تازهای را در برابر کنشگرانِ هر دو جناح میگشاید. نتیجهی این هماوردی مبارک، قویتر شدن جامعه(شهروندان) و نظام سیاسی و یگانه بدیلِ آن، شوریدن مرگاندودِ ستمدیدگانِ به جان آمده و تقلّای نومیدانهی آنان برای رهایی از مهلکهای است که این سرودۀ شاعر فقید معاصر،روانشاد حسین منزوی، بهترین ترجمان آن توانَد بود:
زنجیرْ فراوانِ فراوانْ امّا/ چیزی که مرا به زندگی بَندد، نیست!
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.