سیر کارکرد الکل در شعر فارسی در گفتوگو با
سید مهدی موسیوی
سید مهدی موسوی نه تنها برای مخاطب شعر که برای عموم مردم، نیاز به معرفی ندارد. پیش از این در مقالهای، از او به عنوان «شاعری مردمی که سادهنویس نشد» یاد کرده بودم؛ «مردمی» به معنای همراه و همگام بودن با جریانات اجتماعی- اعتراضی و شناخته شده بودن برای مردم در عین حفظ کیفیت شاعرانهی آثار و تن به «عامهپسند»نویسی ندادن. میتوان گفت به همان دلیل که باب دیلن با سبک خاص سرودنش در بیان شرایط اجتماعی، در جامعهی آمریکا شناخته شده است، سید مهدی موسوی را نیز در جامعهی ایرانی، از پیر و جوان گرفته تا شاعر و ناشاعر، تا روشنفکر و عوام، دست کم به نام میشناسند و اگر نگوییم تمام شعرها، اما سطر یا سطرهایی از اشعارش را از بر دارند یا به گوششان خورده است. اشعار او را در دو دههی اخیر، خوانندگان بسیاری نظیر آرش سبحانی، شاهین نجفی، شادی امینی، امیر عظیمی، یاسین صفاتیان، حسین کویار، حسام بهمنی، کاوه سوری، پیام رامسس، امیر صادقین، میثاق بنی مهد، آریا آرامنژاد، مهران میرمیری، مازیار ظریف، امیر خرمنژاد اجرا کردهاند و این خود به شناختهشدن گستردهی او حتی میان قشر کتابنخوان (علاوه بر قشر کتابخوان) کمک کرده است. موسوی علاوه بر چاپ کتابهای متعدد و مقالات بسیار، کارگاههای شعر و داستان نیز در شهرهای مختلف ایران برگزار میکرد که این کارگاهها پس از زندانی شدن او به خاطر اشعار سیاسی- اجتماعیاش در سال ۱۳۹۲، به کلی تعطیل شد. سید مهدی موسوی در تاریخ ۲۱ مهر ۱۳۹۴ به همراه فاطمه اختصاری (شاعر) با حکم دادگاه انقلاب تهران به ترتیب به ۹ و ۱۱ سال و نیم حبس و ۹۹ ضربه شلاق محکوم شدند. هماکنون و پس از اقامت او در نروژ کارگاههای او زیر نظر موسسهی توانا و به صورت آنلاین برگزار میشود. به گفتهی موسوی، علاوه بر مفاهیم سیاسی- اجتماعی شعرهایش، وجود کلماتی نظیر الکل یا شراب در تعدادی از سرودههایش نیز برای بازجوهای سپاه پاسداران دستمایهی افزایش فشارهای جسمی و روحی بر او قرار گرفته بود تا او را مجبور کنند که در برگهی بازجویی اعتراف کند که هدفش از بیان این مسایل در اجتماع، سیاهنمایی و اباحهگری بوده است.
با او دربارهی سیر کارکرد الکل در شعر فارسی از گذشته تا حال و دلایل توجه خاص خود او به این واژه در شعرهایش گفتوگویی داشتم که در ادامه میخوانید.
در شعر ایران، چه شاعران کلاسیک ما که قرنها پیش میزیستهاند، چه شاعران معاصرتر که در دههی چهل و پنجاه گل کرده بودند، درست شبیه به یک سنت دیرین، همیشه با مفاهیم مستی و شراب و می و میخانه مواجه بودهایم. این موضوع از بعد انقلاب ۵۷، در شعر شاعران به طور چشمگیری کمرنگ شد. این میتواند ریشه در ممنوعیت چنین واژههایی در دید یک حکومت ایدئولوژیک مذهبی داشته باشد، یعنی در شعر نسلهای بعد از انقلاب هم این مفاهیم و واژهها هنوز وجود داشته باشند اما سانسور حکومتی اجازهی انتشارشان را ندهد؛ یا اینکه کلا به دلیل چندان در دسترس نبودن تجربهی «مستی»، مردم و شاعران کمکم ذهنشان از چنین مفهومی تهی شده باشد و آنقدر درگیرش نباشند که در شعرشان تجلی پیدا کند. اینکه مردم، جدای از تجربهی مستی از شراب و الکل هم، اجازهی هر نوع شاد بودنی را که در عمل سرمستشان کند ندارند میتواند مزید بر علت باشد. شما که تجربهی زندگی هم در ایران، هم در ترکیه و هم در نروژ داشتهاید، چه نگاهی به این سیر تاریخی حذف سرمستی از زندگی و شعر در ایران دارید؟
جایگاه شراب و مستی در شعر کهن فارسی در سبک خراسانی از چند مساله نشات میگیرد: اول از همه همانطور که شما اشاره کردید جایگاه مشروبات الکلی در زندگی آن زمان مردم و هنرمندان و مخصوصا دربار پادشاهان است. و طبیعتا شاعران ما هم که اکثرا در دربار پادشاهان به سر میبردهاند بازتابدهنده و از طرفی تقویتکنندهی وضع موجود بودهاند. نکتهی دیگری که میتوان به آن اشاره کرد تاثیرگذاری شعر و ادبیات غنی عرب بر روی شعر فارسی بوده است. این تاثیرگذاری تنها به اوزان عروضی محدود نمیشود بلکه شراب به عنوان سوژهای جدانشدنی از قصاید عرب به شعر فارسی راه یافت و کمکم جزیی از فرهنگ شعر فارسی شد.
اما در سبک عراقی این می و شراب در جاهایی از ماهیت اصلی خود جدا میشود و در غزلهای عرفانی به کلیدواژهای نمادین بدل میشود که در کنار ساقی و میکده و جام زنجیرهای نمادین میسازند که بعدها نیز مورد تقلید فراوان قرار میگیرد. نکتهی جالب آن است که خمر و شراب در وجه نمادین خود نیز ابتدا از اشعار عربی اهل تصوف به شعر فارسی راه پیدا کرده است. تاثیر بایزیدیان در استفاده از وجه نمادین شراب، سالها بعد در غزلهای فخرالدین عراقی نمود پیدا کرد و بعدها با اشعار حافظ همهگیر شد.
متاسفانه این باده و می در دورهی بازگشت ادبی معنا و اصالت خود را از دست میدهد و به تقلید کورکورانهای از شعر گذشتگان بدل میشود. از همینرو است که میزان بهکارگیری این واژهها (با وجود مصرف نوشیدنیهای الکلی در جامعه و حتی گسترش آن) در دههی سی و چهل، در شعر نیمایی و سپید به طور ناگهانی کاهش مییابد و محدود به مواردی خاص میشود. ابتذال این کلمه در اشعار کلاسیک آن دوران، در واقع باعث جبههگیری شعرا در استفاده از این کلمات حتی در معناهای نمادین جدید یا موقعیتهای تازهی روایی میشود و تنها گاهی در وضعیتهایی کاملا مدرن نظیر «حنجره میسوخت در صراحت ودکا» (سهراب سپهری)، «در آن شراب کهنه چه رازی نهفته بود؟» (نصرت رحمانی)، «مردابهای الکل با آن بخارهای گس مسموم» (فروغ)، الکل و مستی و شراب در اشعار مدرن فارسی پدیدار میشوند. البته که در همان زمان، هنوز شاعران کلاسیک و نئوکلاسیک و چهارپارهسرایان رمانتیک، غرق کپی کردن شراب و جام و ساقی از اشعار گذشتگان بودهاند.
بعد از انقلاب، شراب و مستی به خانهها و زیرزمینها کشیده شد. سختگیریهای پس از انقلاب و کمیته و شلاق باعث شد که مستی و شراب، معناهای نمادین تازهای نظیر شادی پنهانی، خوشی محکوم به غم پیدا کند. البته که این معنا در گذشته نیز وجود داشت اما در اشعاری نظیر «مست مست مستم، از شما چه پنهان»، «مرا گرده محکوم حد شد، چه بد شد» و کلماتی نظیر شلاق و حد و را به مراعات نظیر همیشگی شراب، بدل کرد. از طرفی دیگر انتشار اشعار «آیتالله خمینی» که در آن شراب و باده در معنای عرفانی خودش به عنوان کلیدواژه استفاده شده بود باعث شد سختگیریها در بهکارگیری این کلمه در شعر به اندازهی کلمات ممنوعهی دیگری نظیر سکس و بوسه نباشد.
با گذشت سالها کمکم بساط مشروبات الکلی در تمام مهمانیها و جشنها و شبنشینیها بهطور یواشکی به راه افتاد. نسل جوان کافی بود با تلفن با یکی از دهها ساقی محله تماس بگیرد تا علاوه بر مواد مخدر، شیشهای حاوی ویسکی یا ودکا را خریداری کند. همهگیری این وضعیت در زندگی نسل جوان، باعث شد که الکل و همخانوادههایش دوباره در ادبیات فارسی جا باز کند مخصوصا در اشعاری که بازتاب زندگی واقعی انسان معاصر با نگاههایی روانشناختی و جامعهشناختی بودند. البته که متاسفانه عدهی زیادی از شاعران هنوز تصاویر اشعارشان را از روی شعرهای هزار سال پیش کپی میکردند و به جای بازتاب وضعیت جامعه، از خم و باده و جام و می حرف میزدند و در شعرهایشان از ویسکی و ودکا و آبجو و تکیلا خبری نبود.
متاسفانه وزارت ارشاد در رفتاری ضدفرهنگی به بسیاری از اشعار خم و باده و جام مجوز میداد اما کافی بود که کلمهی الکل یا مشروب یا ودکا را در شعری ببیند تا به حذف سطر یا حتی کل شعر دست بزند. آنقدر وحشیانه که حتی در ترجمهی داستانی، سانسوریاب اتوماتیک ارشاد به حذف کلمهی «بالکل» رای داده بود (به خیال آنکه در ساختار ترکیب، الکل وجود دارد)!! این وضعیت باعث شد که چندین سال یا اشعار حاوی الکل و مستی مجوز نگیرند و دیده نشوند یا اینکه خود شاعران در هنگام سرایش شعر یا در موقع تحویل اشعار برای مجوز به خودسانسوری تن بدهند.
این وضعیت سانسور در وزارت ارشاد و قلع و قمع کردن شعر و ادبیات به جرم بازتاب دادن زندگی انسان مدرن (حتی برای نهی از انجام عمل) کماکان با شدت ادامه دارد. چیزی که باعث شده در چند سال اخیر حس شود این کلمات دوباره در ادبیات زنده شدهاند در واقع گسترش اینترنت و شبکههای اجتماعی است که باعث رسیدن اشعار بدون سانسور به مخاطب و گردش آزاد اطلاعات شده است. جایی که ما بعد سالها میتوانیم آیینهای واقعیتر از شعر امروز و وضعیت جامعه را ببینیم.
الکل در شعر خود شما کارکردهای دیگری دارد؛ کارکردهایی که بیشتر میخواهد ترمیمکنندهی درد باشد تا نشان از سرمستی. بهطور مثال، در این سطرها: «بعد از تو الکل خورد من را… مست خوابیدم/ بعد از تو با هرکس که بود و هست خوابیدم»، «سیگار با مشروب با طعمِ همآغوشی/ یعنی فراموشی… فراموشی… فراموشی»، «از شیشهی مشروب خالی توی یخچالم/ از من که دارد میرود از حال تو، حالم!»، «از فکر تو، از گرمی خون، خوب میخوابم!/ تو نیستی! با شیشهی مشروب میخوابم!!»… و البته هرچند به ندرت، آن یکی کارکردش را نیز دارید: «صدای خندهی ما موقع بداخلاقی/ که داغ کردهای و مثل بوسهات داغی/ که مست میشوی از الکل ۹۰ درجه/ که مست میشود از چشمهای تو ساقی!». نگاه خودتان به کارکرد الکل در شعرتان چیست؟ دلیل اینکه شعر شما به مراتب بیشتر از شعر شاعران همنسلتان به آن توجه نشان داده است، چه میتواند باشد؟
علت توجه بیشتر من به الکل، در واقع به جریان «غزل پستمدرن» برمیگردد. جریانی که بازتاب دهندهی وضعیت انسان معاصر است. طبیعتا الکل چه در فضاسازی و شخصیتپردازی، چه در معنای نمادین خود و چه در نگاه روانشناختی و جامعهشناختی قابل حذف نیست. مگر اینکه تمام شخصیتهای شعر از گروهی خاص و مذهبی و در لوکیشنی کاملا بسته و محدود باشند.
برای من معنای الکل و مستی از شعری به شعر دیگر فرق میکند. همانجور که این ماده در زندگی افراد مختلف و حتی در روزهای مختلف زندگی یک نفر، اثرها و جایگاههای متفاوتی دارد. گاهی الکل، پناهگاهی برای فراموشی جهان مدرن و پوچی آن است، گاهی عصیان علیه عقل دکارتی است، گاهی تنها بخشی از یک روایت مینیمال از مثلا یک هماغوشی ناخواستهی بعد مستی است، گاهی به فلسفهی لذتمحوری اشاره دارد که در مورد فضایل اخلاقی متزلزل مدرن، قد علم میکند و یا چیزهای دیگر اما باید اعتراف کنم که حضور مشروبات الکلی در اشعار من در مقابل شعر کلاسیک فارسی، قطرهای در مقابل دریاست! و اگر در اشعار من به چشم آمده به خاطر آن است که برعکس اشکال تصنعی غزلهای نئوکلاسیک، بازتاب زندگی خود مردم و مخاطب است. و مهمتر از آن اینکه شعر من به خودسانسوری تن نمیدهد و حداقل در لحظهی سرایش، همان چیزی شکل میگیرد که باید باشد.
در عین حال، گاهی مشروب در شعرهای شما کارکرد استعاری نیز پیدا میکند، مانند این سطر: «پیش پایم سگی عرق کرده!/ توی جیبم دو بطر «ایران » بود!!». در این باره بیشتر برایمان بگویید.
برای من کلا شعر، متنی خوانا و متکثر است. برای همین هر کلمه غیر از ایفای نقش خودش در روایت و لایهی سطحی اثر، حتما باید لایههای نمادین هم داشته باشد. اما در مواردی مانند مثالی که زدید از ظرفیتهای زبان حتی در سطح نیز استفاده میشود که به مفاهیمی انتزاعی منجر میشود. مثلا در بیت بالا جانشینی ایران به جای نام یک مشروب الکلی باعث میشود ویژگیهای الکل به ایران هم نسبت داده شود و از آن طرف با ایهام کلمهی عرق در ترکیب سگی عرقکرده (یادآوری «عرق سگی») مراعاتی نظیر در لایههای معنایی بعدی ایجاد میشود. و در یک لایهی دیگر هم سگ با ایران (که شکل گربه دارد) دچار تضاد میشود. و هرکدام از این بازیها و یادآوریها در راستای انتقال مفهوم و معنایی فلسفی یا اجتماعی است.
همه از تاوان تلخی که بابت سرودن شعرهای سیاسی- اجتماعیتان پرداختید اطلاع داریم؛ اینکه حکم نه سال زندان و نود و نه ضربه شلاق برایتان صادر شد و پس از گذراندن ماههای سخت در انفرادی، مجبور به تن دادن به تبعید شدید. آیا بابت استفاده از واژههای الکل و مشروب در شعرهایتان نیز برایتان دردسری ایجاد شد؟ مثلا بازجوهایتان به این موضوع هم اشاره کردند؟ یا اینکه مثلا به خاطر آن به شما اتهامی ببندند؟
بله متاسفانه بازجوهای سپاه وجود کلماتی نظیر الکل یا شراب در چند شعر من را بهانه قرار داده بودند و سعی میکردند با فشارهای جسمی و روحی مرا مجبور کنند که در برگهی بازجویی اعتراف کنم که هدفم از بیان این مسایل در اجتماع، سیاهنمایی و اباحهگری بوده است. البته این سیستم جرمتراشی و مخصوصا بردن جرم از سمت و سوی سیاسی به مسایل اخلاقی در نهادهای امنیتی رواج بسیار دارد.
کارکردی که الکل و در کل، میخوارگی در شعر معاصر و شعر امروز ایران پیدا کرده است چه تفاوتی با کارکرد آن در اشعار شاعران کلاسیک قرنهای گذشته دارد؟
به نظر من اصل ماجرا تغییر نکرده است. از ابتدا هدف از خوردن الکل، فراموشی یا شادی بوده است. هدفهایی که تا به امروز هم پابرجاست. چیزی که عوض شده است بستری است که خوردن الکل در آن رخ میدهد. و همین عوض شدن بستری که کنش در آن رخ میدهد باعث میشود که روایتهایی کاملا متفاوت از میخوارگی در عصر امروز خلق شود که طبیعتا در شعرها نیز بازتاب دارد. همین جابهجایی مکان خوردن الکل از میکدهها به خانههای مجردی و پارتیها و عروسیها خودش کافی است تا روایتها و موقعیتهایی کاملا تازه شکل بگیرد.
نگاه خود مهدی موسوی جدای از شعرهایش، به الکل چیست؟ ترمیمی برای دردهای بیشمار انسان امروز یا سرخوشیآور و سرمستکننده؟
برای من الکل یکی از راههای بیشماری است که انسان برای تحمل بار هستی پیدا کرده است. وقتی فراروایتهای علم و عقل به بنبست میخورند انسان احتیاج دارد به رهایی از فکر و اندیشه، رهایی از ضمیر خودآگاه.
الکل، مواد مخدر، سکس و خیلی چیزهای دیگر عصیان انسان معاصر است علیه آسیبهای مدرنیته. دست و پا زدنی است برای زنده نگه داشتن عصیان و فراتر از قواعد و چارچوبها زندگی کردن. اما مشکل این است که هیچکدام از اینها درمان نیستند. بلکه انسان را بیشتر گرفتار خود میکنند و عبور از مرزهای قواعد را به قیمت خودویرانگری میسر میکنند. شاید عدهای بگویند که میشود در مصرف الکل اعتدال داشت، مست نشد، اعتیاد پیدا نکرد اما خب این شکل از مصرف الکل، تنها بخشی از قاعدهی زندگی انسان مدرن است. مردی که با همسرش در رستورانی شیک همراه غذایشان کمی شراب میخورند در حال احترام به بخشی از چارچوبهای جهان مدرن هستند. پس اصلا چیزی نیست که بخواهیم در موردش بحث کنیم. چیزی است در حد خوردن یا نخوردن سس کچاپ با سیبزمینی. من وقتی از الکل و مستی حرف میزنم دقیقا دارم از شکستن قواعد و چارچوبها حرف میزنم.
من خودم الکل نمیخورم. اتفاقا خیلی به آن احتیاج دارم. از اضافه شدن دردهای تازه و نابودی هم نمیترسم. فقط نمیخواهم از دردها فرار کنم. نمیخواهم از عقل لعنتی و شکنجهی دایمش بگریزم. باید این زخمها و دردها مرا از درون بتراشد تا هنر شکل بگیرد. فرار کردن و آرامش برای مهدی موسوی خوب است اما نه برای هنر و ادبیاتش.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.