این روزها کسى براى کار خلاق، براى شعر و شعور و اصالت هنرى، تره خرد نمىکند؛ نه درکش را دارد، نه حال و شعورش را، اگر هم ببیند و بفهمد که جایى دارد اتفاق مهمى مىافتد یک کاره کور مىشود و ناگهان لال! محال است دم بزند یا کمک کند آن فکر و ذکر تازه به دید برسد، در عوض تا بخواهى آدرس غلط مىدهد تا فیک و مصنوعى مُد شود. این روزها از طریق اینستاگرام و تلگرام خیلىها برایم مىنویسند، مىخواهند نشان دهند که از کارها لذت مىبرند و سپاسگزارند؛ جملاتى مىنویسند تکرارى! انگار یک نفرند و هر روزه دارند برایم نماز مىخوانند، “الحمدلله على العالمین! على عالى هستى! واى چقدر حال مىکنم با تو!” همهى پیامها اینگونهاند، ندیدهام تاکنون کسی به کار پرداخته باشد یا نشان دهد که فکر مىکند. اینستاگرام که سرتاسر بیابان است و جز گلهاى بى چرا در آن نمىچرد. من یکى به طور کامل از مخاطب ایرانى بریدهام که جدىترینشان جز تشویقم به سانسور نمىکند؛ “على اى کاش این کلمات را در شعرها و داستانهات نمىآوردى، من چندشم مىشود!” هر وقت آمدم حقیقت را لخت، یعنى همانطورى که هست بنویسم دهها نفر از جمعیت گله کم شد و اینها همه یعنى شاعر و نویسندهى شعورى امروز مخاطبى جز سانسورچى ندارد. من در قرن بیست و یکم مىنویسم اما آنها که مىخوانندم در قرون وسطى زندگى مىکنند.
متنی از کتاب دیل گپ – شماره ی ۱۷
شنبه, ۶ام آبان, ۱۳۹۶
منبع این مطلب کتاب دیل گپ
نویسنده مطلب: علی عبدالرضاییمطالب منتشر شده در این صفحه نمایانگر سیاست رسمی رادیو زمانه نیستند و توسط کاربران تهیه شده اند. شما نیز میتوانید به راحتی در تریبون زمانه عضو شوید و مطالب خود را منتشر کنید.

هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.