آنقدر که اروپایىها وطن محور و خاک پرستند، ایرانىها نیستند، گرچه تا بخواهى اطوار وطنپرستى را از برند! بعد از نظریهپردازى مارکس و طرح انترناسیونالیسم و سپس آغاز حکومت دیکتاتورى لنین و استالین، و البته تأسیس حزب توده، وطنستیزى یکى از اصلىترین پُزهاى روشنفکران شعارى ایران بود. سران حزب توده که اغلب ملازاده بودند و در کانونى پرورش یافته بودند که دل خوشى از ایرانیت نداشت، به دلیل درکِ کجشان از انترناسیونالیسمِ مارکسى، حالا دیگر از آن طرفِ بام افتاده بودند و جاى این¬که جهان وطنى را تبلیغ کنند، وطنستیزى را سرلوحهى کار خود قرار دادند و وقتی روشنفکر باهوشى مثل خلیل ملکى به مخالفت با این توطئه پرداخت، یککاره از حزب اخراج و سپس گم و گور شد. متاسفانه هنوز روشنفکر شعارى ایرانى درک درستى از انترناسیونالیسم ندارد و وطنستیزى چون میراثى به نسل تازه نیز رسیده؛ به طورى که حالا ایرانىها همین که از ایران خارج مىشوند از ایرانىها دورى مىکنند و اینگونه سناریوى تازهى ایران و ایرانىستیزى سالهاست که کلید خوردهست. حکومت ایران نیز که قریب سه دهه با این کنشِ تودهاىها همراه بود، بعد از تمرکز قدرت در سپاه و اواخر دوره دوم ریاست جمهورىِ احمدى نژاد، براى جذب رأى هم که شده به برخى از مزدوران خود مأموریت دادهاند که کمکم سنگ ایران و تاریخش را به سینه بزنند؛ کسانى مثل مشایى از همین دستهاند.
متنی از کتاب دیل گپ – شماره ی ۱۶
شنبه, ۶ام آبان, ۱۳۹۶
منبع این مطلب کتاب دیل گپ
نویسنده مطلب: علی عبدالرضاییمطالب منتشر شده در این صفحه نمایانگر سیاست رسمی رادیو زمانه نیستند و توسط کاربران تهیه شده اند. شما نیز میتوانید به راحتی در تریبون زمانه عضو شوید و مطالب خود را منتشر کنید.

هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.