ادبیات کلاسیک فارسى پند و اندرزنامهست. هى سنگ شاعرىِ حافظ را به سینه نزنید، ما شاعرى به اسم حافظ نداریم در عوض دیوان غزلى به اسم حافظ داریم که شاعران بسیارى خودشان را جر دادند تا ادیتش کنند و کتابى خواندنى به دست بدهند. با اینهمه، ماحصل جز اندرزنامهاى ریاکارانه و غیرشعرى نیست. ادبیات فارسى همیشه شاعرکُش بوده، همیشه اصل و اصلى را فدا کرده تا فیکى علم شود! مثلن مولوى را خدا کرده اما خداى مولوى یعنى شمس تبریزى را که شعرهاى منثورش کولاک است شاعر نمىداند. ادبیات کلاسیک فارسى شعر بزرگ بیدل دهلوى را جدى نمىگیرد چون او را غریبه و آن دیگرى مىداند. من در این باره سالهاست سکوت کردهام پس هى ننویسید عبدالرضایى از وقتى که رفته انگلیس علیه نیما مىنویسد. من از نوجوانى نیمایى نبودم و این ربطى به حضورم در محافل ادبى انگلیس ندارد. شعر و شاعر معاصر انگلیسى فقیر و محافظهکار است؛ همانقدر که شعر در امریکا و لهستان دارد گامهاى بلند برمىدارد، در انگلیس ایستاست. من همیشه با شعر نیما، با شعر شاملو مشکل داشتم. اساسن بسیارى از شعرهاى شاملو که بسیارانى زمزمهشان مىکنند اصلن شعر نیستند و این را بیست و چند سال پیش وقتى که فقط بیست سالم بود با دلیل و استدلال فریاد زدم. هنوز هم همان نظر را دارم! شعر امروز فارسى رسمن کشک است، اگر مىخواهید کارى کنید اول باید خودتان را بتکانید.
متنی از کتاب دیل گپ – شماره ی 14
شنبه, ۶ام آبان, ۱۳۹۶
منبع این مطلب کتاب دیل گپ
نویسنده مطلب: علی عبدالرضاییمطالب منتشر شده در این صفحه نمایانگر سیاست رسمی رادیو زمانه نیستند و توسط کاربران تهیه شده اند. شما نیز میتوانید به راحتی در تریبون زمانه عضو شوید و مطالب خود را منتشر کنید.

هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.