https://www.youtube.com/watch?v=omx0Re2NdQs&feature=share
متاسفانه کسانی که بنیهی علمی خوبی ندارند، نمیتوانند بهرهی چندانی از مطالب این بحث ببرند. اما تلاش برای درک این مبحث برای رسیدن به دید تازه در درک ادبیات و نوشتار لازم است.
در این بخش بیشتر به مطالعهی ساختار میپردازیم. در ادبیات درک ساختار شرط لازم و کافی برای درک پیوند و رابطه است. بدیهی است که کشف رابطهها و پیوندها در بررسی ساختاری هر اثر ادبی و هنری نقشی کلیدی دارد. به این دلیل که رابطهی بین اجزاست که ساختار را تولید میکند.
مثلن در شعر و داستان نمیشود یک سطر را مثل نتی جدا افتاده در دل اثر در نظر گرفت. حتا اگر سبب لذتی لحظهای در خوانش شده باشد. وبای شعر معاصر قرار دادن چند سطر زیبا در شعری بدون ساختار است که مخاطب عادی را در شناخت شعر و شاعر به اشتباه می اندازد، در صورتی که شعر بیساختار اصلن شعر نیست.
اثرهنری بدون رابطه و ساختار نه تنها خلاقیت ندارد و شعر نیست بلکه ضد شعر است. نمیشود قطعهی زیبایی را در یک شعر یا داستان بدون در نظر گرفتن پیوند آن قطعه با سایر قطعات در شعر قرار داد. در غیر این صورت ساختار معنایی اثر، دلالتهای خود را از دست میدهد و فرآیند دال و مدلولی متن خدشهدار میشود.
اثر ادبی با نشستن روی صفحهی کاغذ هیئتی مادی مییابد، به همین دلیل به شکل ارگانیک تابع قوانین کوانتوم است، یعنی متنی علمی تلقی میشود. پس باید از قواعد علمی هم تبعیت کند. برای این که درک بهتری از ساختارهای کوانتومی داشته باشید در رابطه با پیوندهای کووالانسی توضیح مختصری میدهم. چون این پیوندها در مکانیک کوانتوم رابطهی مستقیمی با رابطهی قطعات در متون ادبی دارند. حتا در سکانسهای مختلف یک فیلم هم میشود این ارتباط را جستجو کرد.
پیوندهای دلتا، سیگما و پی مهمترین پیوندهای کووالانسیاند. در پیوند دلتا چهار لوب یک اربیتال d با چهار لوب اربیتال d دیگری جفت میشود.
پیوند سیگما که مهمترین پیوند کووالانسی است بر اساس چرخش حول محور تقارن شکل میگیرد. در پیوند پی دو لوب اربیتال p با دو لوب اربیتال p دیگری همپوشانی میکند. پیوند پی به مراتب از پیوند سیگما ضعیفتر است و دلیل اصلی این ضعف آرایش موازی اجزا آن و همپوشانی کمتر دو اربیتال شرکت کننده در پیوند است. بنابراین پیوند پی به شعرهای کوتاه موفق بیشباهت نیست. هر شعر کوتاه تنها یک موتیف مقید دارد. در موتیف مقید تنها یک تصویر وجود دارد و با توجه به آن تصویر کوتاه شاعر تم مورد نظر خود را اجرا میکند. پس در یک شعر چند سطری نیازی به پاساژ احساس نمیشود. همچنین ایجاد رابطه بین اجزا اهمیتی ندارد. در شعر کوتاه یا پیوند کووالانسی وجود ندارد، یا به شکل بسیار ضعیف موجود است. در حقیقت ما در شعر کوتاه با موتیف مقیدی یکه طرف هستیم.
پیوند پی پیوندی ضعیف است، ساختاری متمرکز دارد و نمی تواند دورانی حول چند مرکز داشته باشد. این پیوند در اشعار کوتاه نقش پر رنگی ایفا میکند. همین ویژگیها باعث میشود که شعر چند تاویلی نباشد و مخاطب از خوانش چندبارهی آن لذت نبرد. به این دلیل که این گونه شعر حرف تازهای برای ارائه به مخاطب ندارد. متن هر چه دارد در خوانش اول در اختیار خواننده میگذارد.
اگر چه پیوند پی از پیوند سیگما ضعیفتر است اما ترکیب پیوند پی و سیگما قدرتی به مراتب بیشتر دارد. به همین دلیل گاهی میشود با مونتاژ چند شعر کوتاه و ترکیب چند خرده فرهنگ (زیر سیستم) که از ساختار متمرکز برخوردار است، شعر را به چند تاویلی شدن برسانیم.
یعنی طوری بنویسیم که متن تالی(پس متن) از ساختار مدرنتر و بهتری برخوردار باشد که این ساختار، “ساختار نامتمرکز” نام میگیرد.
متاسفانه در سنت ادبی ما، شعر متنی آسمانی قلمداد میشود. بنابراین شعری که ساختاری نامتمرکز دارد تصنعی در نظر گرفته میشود. باید گفت سنت ادبی از این حقیقت غافل است که در شعر بلندی مثل “سرزمین هرز” اثر ” الیوت” که همهی ما آن را شاهکار میدانیم فقط الکترونهای موجود در پیوندهای ترکیبی به حرکت در میآیند. این شعر ساختاری کاملن نامتمرکز دارد. یعنی ساختار معنایی آن چند مرکزی است.
در ساختارهای کوانتومی به آن دسته از الکترونهای یک مولکول که به یک اتم یا پیوند خاص تعلق نداشته باشند، “نامتمرکز” گفته میشود. این الکترونها در سیستمهای ترکیبی که نقش مهمی درتئوری اوربیتال مولکولی دارند تحت تحلیلی ساختاری قرار میگیرند.اغلب الکترونهای نامتمرکز تمایل شدیدی به رهایی از هسته دارند و وقتی که آزاد میشوند مثل نت کلیدی در یک اکستراسیون متنی ایفای نقش میکنند. اما در سنت کمال پسند، همین نت جدا افتاده یک ویروس متنی تلقی میشود و حکمی که در برخورد با چنین شعری در سیستم سنتی صادر میشود پراکندگی است. میگویند چنین شعری پراکنده و تصنعی است، در حالی که شعرهایی از این دست به دلیل داشتن “ما به ازای بیرونی” و “وجه عینی” طبیعیترند. همین مسئله شاعر، نویسنده و منتقد ایرانی را به اشتباه میاندازد. چون تفکرکلاسیک فرقی بین متنهای پراکنده و متنهایی که دارای ساختار نامتمرکز هستند قائل نمیشوند. درکی که ذهنیت کلاسیک از ساختار معنایی دارد تنها محدود به وفاداری شاعر در کل شعر نسبت به شیوهی ارائهی خود است. یعنی شعر از منظر شاعر یا مخاطب کلاسیک باید حول محور یک موتیف بچرخد و از یک معنا حرف بزند. این دیدگاه، چند مرکزی بودن شعر را برنمیتابد و در مواجهه با یک ساختار نامتمرکز به راحتی نمیتواند تشخیص بدهد که این اثر ساختار دارد یا نه. چون اساسن ساختار نامتمرکز را نمیشناسد.
گفتیم که متنهایی که ساختار نامتمرکز دارند به دلیل داشتن ما به ازای بیرونی واقعیترند، مثلن در مولکول شش وجهی بنزن، شش اتم کربن، شش اتم الکترون نامتمرکز را که محصول ترکیب با پیوند پی هستند وارد ساختار میکند. این که فاصلهی پیوند یک کربن با کربن دیگر در بنزن به یک اندازه است، به خاطر حضور قاطع الکترونهای نامتمرکز است. اما همین دموکراسی متنی، مورد قبول سنت دیکتاتور منشانهی ما ایرانیها واقع نمیشود. تفکر سنتی عادت کرده است آن صدای دیگرِ متنی را حذف کند و دوست دارد آن صدا برای همیشه خفه خون بگیرد.
اگر الکترون های اوربیتال d یک فلز با اوربیتال s مدار بالایی تداخل داشته باشد، دریایی از الکترونهای نامتمرکز در ساختار فلز ظاهر میشود و درنتیجه رسانایی فلزی پدید میآید. این رسانایی در بررسی ساختار اثرادبی، با شکلگیری مفهوم، اینهمانی دارد چون معمولن اگر درمتنی صدا رسا نباشد به مفهوم نمیرسد.
متاسفانه سنت ادبی ما تفاوتی بین مفهوم و معنا قائل نیست و اشعاری را که رسانایی ندارند یا مفهوم نیستند بیمعنا تلقی میکند.
در گرافیت، هر اتم کربن میتواند با (دو ظرفیت) سه یاچهار الکترون از الکترونهای ظرفیتی خود را در پیوند کووالانسی شرکت دهد. یکی از این سه یا چهارالکترون نامتمرکز است و میتواند به شکل مماس بین صفحات گرافیت حرکت کند. به همین دلیل است که گرافیت در وجه بیرونی خود رسانا و در وجه عمود بر صفحهی خود، نارساناست. الماس به علت متمرکز بودن هر چهار الکترون کربن نارساناست.
سنت ادبی ما عاشق شعرناب است. الماس را میستاید، اما نمیداند نارساناست. متن ناب نمیتواند به راحتی توسط هر مخاطبی درک شود. مگر اینکه تلاشی جانکاه داشته باشد.
متاسفانه باوجود این که “شاعر_خدا”ی قبلی همیشه ادعا میکرد که مولف حقیقت است، متنهایی را مینوشت که هیچ نسبتی با واقعیت نداشت و حتا اگر خیلی آوانگارد برخورد میکرد، سنگ آبستراکسیون را به سینه میزد که نسبتی با متنهایی که از آرشیو ذهنی ادبی تغذیه میکنند ندارد.
شاعربه نظر مدرن و پست مدرن، هنوز همان “عالم ربانی” است، یعنی علم جدید ندارد و بویی از شعور تازه نبرده است، به این معنا که، شاعر امروز نیست. شاعر امروزبا نوشتنش میخواهد به متن ناب برسد. یعنی با نارسانایی در ارتباط است. زمانی که شما نارسانا مینویسید، یعنی زمانی که به سمت نوشتن متن ناب متمایل میشوید، باید تودهی بزرگی از مخاطبان را فراموش کنید. یعنی هرگز یک شاعر ویژه و خاص نمیتواند مخاطب انبوه داشته باشد. شاعری که مخاطب انبوه دارد مشکوک است. چنین شخصی بیشتر یک شارلاتان ادبی است تا شاعر واقعی.
این مقاله مربوط به سخنرانی علی عبدالرضایی در گروه تلگرامی کالج شعر است که به صورت مقاله پیاده شده و در مجلهی فایل شعر ۳ منتشر شده است.
شما میتوانید فایل صوتی این مقاله را در ساوند کلاود نیز دنبال کنید.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.