این منم
با کرمی سمج در چشم
این هم خانواده من است
مادرم که خمیرش وَر آمده
چایش دم
با برادرم در بغل
به رخت چرک ها لبخند میزند
سلام خواهر
چه ناشیانه مىخندى
خواهر؟
بس کن
با توام
جلوی خندهى بابا را بگیر
بگو مثلِ قبل
قبلِ قرصهایش عصبی شود
بگو که رادیو را من شکستهام
بگو که فحش دهد
داد بزند
از خانه بیرونم کند
خواهر!؟ خواهر جان! بگو نخندد
این منم
این دیوار
خدا
محمد
موسی
یکی بیاید این قاب را
بیرون کند از سرم
(مصطفا صمدی)
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.