برخی از ایرانیها مطلقن با خودشان رقابت ندارند، آنها فقط وقتی از بُردشان لذت میبرند که دیگری ببازد. ما درک درستی از سود نداریم، نمیبریم که سود ببریم، بلکه میبریم تا یکی را که نامش دشمن است شکست دهیم. برای همین سالهاست که بیهوده در جنگایم، غافلایم که هیچ جنگی بُرد نصیب نمیکند، همه میبازند.
اصلن چرا کسی تلاش نمیکند ببرد بدون آنکه یکی دیگر ببازد؟ شادی مادّی نیست، انرژی نیست که مدام از یکی دیگر سلبش میکنیم! «آرام باش! این دشت هنوز سبز است، برو بچر! چکار داری به چرای بقیه!؟»
میپرسند چرا آنها دارند و ما نداریم؟ و این اعلام حسادت است نه عدالت¬جویی! شکاف بین دارا و ندار را آنجا نه بیعدالتی بلکه بیشتر حسادت پر کرده. یک عده ناراحتند که چرا دیگران لذت میبرند!؟ در واقع به لذتی که بقیه میبرند، فقط حسادت میکنند و خود نمیخواهند حال کنند. اینها همه با حال غریبهاند و مادام در گذشته سیر میکنند. چقدر خوب است که بخواهیم همه حال ببرند نه اینکه ضدِحال بزنیم. میگوید «فلانی زرنگه، خوب بالا کشیده»، درواقع طرف اینجا عدالتجو نیست، بلکه حسادتپیشهست، چون رذالت و ریا و چپاول را زرنگی میداند و منتقد بیعدالتی نیست، برای همین آن¬جا عدالت وجود ندارد، در عوض تا دلت بخواهد بلاهت وجود دارد.
داستاننویس معاصر هم جای اینکه از بلاهت و مشکلات فرهنگی آن¬جا بنویسد و دلایل آن¬همه بی¬شعوری سیاسی را اکران دهد، از ترس اینکه انگ سیاسی بخورد مدام مهمل مینویسد. تازه این مهملنویسی را به اسم «هنر برای هنر» تبلیغ هم میکند! کدام هنر و هنریِ واقعی را میشناسید که در ستیز با بیعدالتی نبوده باشد؟ آیا پاز و نرودا، بورخس و همینگوی یا همین همسایهی دیوار به دیوارتان ناظم حکمت، مدام در حال ستیز با بلاهت و بیعدالتی نبودند؟ اصلن همهی بدبختی ما دقیقن از وقتی شروع شد که گفتیم داستان نباید، شعر نباید، شاعر نباید سیاسی باشد. آنوقت سیاست بیشعور شد و بیشعوری سیاستمدار! گفتیم شعر نباید سیاسی باشد اما شهر سیاسی شد و شهروند فرآوردهی سیاست! نان سیاسی شد و درمان هم کاردارِ سیاستمدار! وگرنه هیچکس شاعر را فقط در تیمارستان نمیخواست. ما همه عشق میکردیم با عاشقی، اما عشق سیاسی شد و عاشق را پای چوبهی دار سیاست کردند. شعر اگر سیاسی بود، شهر دهات و شهروند دهاتی نمیشد. فقط از وقتی که شاعر از سیاست فرار کرد و شاه به ملا میدان داد، خرافات جای کلمات نشستند. همهی بدبختی ما دقیقن از وقتی شروع شد که شاعر را علیه سیاستمدار خواستیم و سیاست را از شعور تهی کردیم. ما اشتباه کردهایم، شاعر اگر شعور داشته باشد، شعر اگر شعر باشد، چگونه میتواند سیاسی نباشد؟
هر روزه بسیارانی برایم شعر مى¬فرستند، یکى از یکى خواجه¬تر. روزانه بسیارانى مى¬خواهند شاعرى را معرفى کنم در حالى که کمتر شعرى نوشته مى¬شود. خیلى¬ها فکر مى¬کنند شعر سیاسی یعنى متنى که ظاهرش مردمی و همه¬فهم باشد و گیرِ مفتی داده باشد به قدرت! اتفاقن شعرهاى سیاست¬زده¬ی فارسى خواجه¬تر از انواع دیگرند. شعر سیاسی متنى¬ست که از هر بُعد آن خلاقیت ببارد، از ساخت و زبان و فرم گرفته تا تخیل فرهیخته¬اش، تا تم و موتیف و رویکرد درون¬متنى و در نهایت نیت مولف¬ش، تا فضاى تازه¬اى که تولید کرده، تا اجراى خودویژه¬اش. شعر شجاع متنى¬ست که در همه سمت¬ش عربده گل کرده باشد، وگرنه با فرم و زبان الکن در قالبی کلاسیک، تندترین فکرها را هم که صدا بزنى جز اعلام خواجه¬گی نکرده¬ای! طرف چیز ندارد بشاشد آن را حواله¬ى متن مى¬کند، هر چه کله¬فسقلی و خواجه¬ى متنى این روزها شده شاعر معترض، شاعر مثلن سیاسى، بعد هم هر چه لاى کلمات¬شان مى¬گردى تخم پیدا نمى¬کنى. مخاطب اینترنتى هم که سر تا پا قاق! خودشان که نمى-فهمند و تشخیص نمى¬دهند هیچ! بقیه را هم اول تشویق و بعد تهدید مى¬کنند از علاقه¬هاى تخمى ـ سیاسى¬شان حمایت کنند. این روزها شهرتِ اینترنتى شده معیار ادبى، همه قبل از کلمه دنبال پرونده¬دار شدن¬ند. شوربختانه این ویروس قرون وسطایى بعد از تجربه¬ى جنبش یشمى ـ پشمى به هنر و ادبیات ایرانى¬ها سرایت کرده¬، حتی گوش نمى¬دهند طرف چه مى¬گوید، چگونه مى¬گوید، کافى¬ست علیه سیّدشان ملا على باشد، مى¬شود چگوارا! یکى هم نیست بپرسد چگوارا که خنگ و قافیه-اندیش نبود، عشوه نمى¬کرد، چگوارا از آوانگاردترین¬ها در روزان و شبانى بود که داشت طى مى¬شد.
ما وقتی در کالج شعر از سیاستِ¬ حرف می¬گوییم، نه شعر سیاسیِ باکلاس و کلاسیک، بلکه سیاست شعر را، خلقِ شعور را در نظر داریم. فایل شعر سیاسی نیست اما چون فایل شعر است، به¬شدت سیاسیست! سیاسیست چون سطرسطرش تاکنون در جدال با بلاهت توی صفحه¬صفحهی مجله¬مان نشست. کار اصلی فایل شعر بوطیقانویسیست، پس فقط آنهایی که میخواهند بدانند، فایل شعر را میخوانند و همین ترغیب به دانستن، مهمترین کنش سیاسی و روشنگرانه¬ی فایل شعر است.
حالا دیگر به نهمین شمارهی ماهنامه¬ی فایل شعر و چهاردهمین ماهِ فعالیت کالج رسیدهایم. ظاهرن همه چیز طبق قولی که روز اول داده بودم پیش رفته و دقیقن وقتی یک سال از تاسیس کالج شعر گذشت، کالج داستان را نیز تاسیس کردیم و حالا دو ماه از فعالیت آن میگذرد، طوری که در گروه تلگرامیاش، حدود پنج هزار نویسنده و مخاطب حرفه¬ای عضویت دارند و هر روزه در آن داستانهای تازهای طرح و نقد میشود. برای همین از این شماره، بخشهای «داستان کالجی» و «کارگاه داستان»، به مجله¬ی فایل شعر اضافه شده و در بخش «نظریات ادبیاتی-عملیاتی»، علاوه بر شعر، به مبانی و اصول داستاننویسیِ نومدرنیستی نیز پرداختهایم. متاسفانه حجم بالای کار در کالج داستان و تشکیل دپارتمان تازه، بسیار وقت برد و همین باعث شد که دو هفته در انتشار این شمارهی مجله فایل شعر تاخیر داشته باشیم. البته همین تاخیر دلیل شد که ایمیلها و پیامهای بسیاری از شما دریافت کنیم که اغلب ابراز نگرانی کرده بودید برای عدم انتشار مجله و در آن علاقهتان را به فایل شعر اعلام کردید. همانطوری که در کالج شعر، ضمن آموزشِ مبانی تازه¬ی شعر پست مدرن، به تشریح مولفههای شعر نومدرنیستی پرداختیم، در کالج داستان نیز چنین رویکردی خواهیم داشت.
علی عبدالرضایی
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.