آقای ایرج مصداقی در مقاله “ نومسلمانان دو آتشه در عرصه هنر”  در سایت “زمانه” حسب وظیفه و برای خدشه دار کردن سایت وزین “زیتون” به درج دو مقاله من در مورد “مکانیزم نزول وحی” در این سایت اشاره فرمودند. هتک حرمت اشخاص و لجن پراکنی در تخصص و رسالت اصلی ایشان است که تنگ چشمی و ذهن پریشان ایشان هنوز نفهمیده است که نیم قرنی میشود که مرا با عالم سیاست کاری نیست. اما به احترام و برائت سایت زیتون خود را موظف به باز نشر این نظریه با اندکی اضافات لازم در” تریبون زمانه” میدانم که عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد.
امیر حسین فطانت

 

نظریۀ (انسان-خدا)۱  نگاهی تازه به ماهیت وحی و شخصیت پیامبران

مقدمه : این مقاله به اختصار تمام به نظریه ای تازه و بدیع و متفاوت از نظریات فقهای سنتی و “رویاهای رسولانه” دکتر سروش و سایر نواندیشان دینی و فیلسوفان و عالمان الهیات در مورد ماهیت وحی و راز پیامبری می پردازد که “ساده ترین و گویا ترین و علمی ترین تبیین” است از ماهیت وحی و شخصیت و تعالیم پیامبران در هر سه مذهب ابراهیمی و در انطباق با عقل و علم و متون مقدس که روشنگر بسیاری از ابهامات در ماهیت وحی و راز پیامبری است. حقایق بزرگ لزوماً در مکتب و مدرسه و کتب و فلسفه یافت نمیشوند. همچنانکه هیچکدام از پیامبران حقایق خود را از مدرسه ها نیاموختند.
این دیدگاه از میان کتابها یافته نشده است بلکه حاصل یک زندگی سخت و تفکرات طولانی و سیاحتی از خدا ناباوری به خدا باوری رسیدن است و البته با مطالعه و غور و قیاسی سی ساله در کتب مقدس و آنچه در این باب نوشته شده است. آنچه در این مقاله می اید نظر به همه پیامبران ابراهیمی دارد و در مورد خاص پیامبر اسلام که مورد بحث نواندیشان دینی مسلمان است برای خوانندگان آشنا با قران تطبیق موارد بسیار ساده تر است.                                                                                     این نظریه بر قامت مقدس مردانی که در فاصله کوتاه میان تولد و مرگ به چشمان و زبان خدا بر زمین مبدل شدند هیچ خدشه ای وارد نمیکند هرچند تا کنون از این زاویه تازه به شخصیت پیامبران و ماهیت وحی نگاه نشده باشد و نگاه دیگری باشد متفاوت.
پیش فرض ها : اگر به هر پدیده ای اوصافی را نسبت دهیم که فاقد آن است هرگز موفق به شناخت آن پدیده نخواهیم شد. اگر به انسانها نیز نیروها و خصایص فوق بشری نسبت دهیم هرگز به حقیقت راز پیامبری و ماهیت وحی پی نخواهیم برد. همه پیامبران انسان بودند. شناخت و دانائی هر کس محصول تاریخ گذشته آنکس است. باید راز پیامبران را در زندگی و شخصیت و تاریخ گذشته آنان جستجو کرد.
داستان زندگی پیامبران از ابراهیم تا محّمد داستان مردانی است با تراژدی های بزرگ و غالبا توام با احساس گناه و زندگی درد آلود. این احساس گناه با جفای ابراهیم به سارا و تسلیم او به مصریان برای نجات جان خود آغاز میشود [۱] و با زندگینامه درد آلود سایر پیامبران ادامه مییابد. زندگی ایوب و یعقوب و یوسف و یونس و داود و از همه بارزتر و آشنا تر داستان موسی است که با قتل انسانی از عزیز عزت به حضیض ذلت و از زندگی شاهانه در کاخ فرعون به چوپانی فرو میافتد. اما عیسی نیز در آن دوران که عصمت زنان آبروی یک قوم بود از پدری ناشناس به دنیا آمد و سرنوشت او قبل از تولد با احساس گناه نوشته شد. محّمد نیز قبل از تولد از پدر یتیم بود و در کودکی از مادر و این احساس یتیم بودن آنچنان بر زندگی وی داغ گذاشت که در قران مجید بارها و بارها بر محبت به یتیم و حق او اشاره دارد. این زندگی دردالود اولین جرقه های نور تفکر را در آنان پدید آورد، رنج مادر تفکر است.
قدرت تفکر و اندیشیدن که حاصل تمام تکامل کائنات است همان نفخه الهی است که در انسان به ودیعه نهاده شده است. فضیلت انسان بر تمام مخلوقات عالم در قدرت تفکر اوست. (تنها انسان است که قادر است با دریافت دو واحد اطلاعات واحد سومی را از آن استنتاج کند). تمام پیامبران بدون استثناء مردانی متفکر بوده اند. زندگی درد آلوده آنان را متفکر ساخته بود. در قران به این زندگی درد آلود اشاره دارد تو را یتیم یافتیم و مأوا دادیم و سرگشته یافتیم و هدایت نمودیم۲ یا ” سعه صدر به تو دادیم و باری که پشتت را میشکست از دوش تو برداشتیم”۳

وجه مشترک دیگر پیامبران سیروسیاحت درزمین است. از ابراهیم که از شهر “اور” آغاز کرد تا کنعان و مصر و سیاحت موسی از بارگاه مصر تا کوه طورو بی تردید سفرهای عیسی در سی سالی که از زندگی او کمتر میدانیم و محّمد که زندگی او از نوجوانی پر از سفر هاست و باز در قران کریم بارها آدمیان را به سیر و سیاحت بر ارض دعوت کرده است.۴

یکی دیگر ازنکات بارزدر زندگی پیامبران تنهائی بیش از حد در دوره هائی از زندگی آنان است. در روایات ذکر شده از زندگی پیامبران در عهد عتیق درک این مقوله بیشتر عیان است که محبس یوسف و تنهائی یونس در اندرون ماهی و ندبه های مزامیر داود گویاترند، همان تنهائی موسی در کوه طور و عیسی در بیابان و محّمد در غار حرا.
زندگی محّمد توام با یتیمی و سرگشتگی و فقر و حساسیت های روحی ناشی از آنها و شناخت حاصل از غور و تفکر به زندگی انسانها و تجربیات بسیار در سفر ها و تنهائی های طولانی و سکوت غار حرا حول فرایندی است درونی و ذهنی و ناآگاهانه و مختص انسان که آنرا تفکر و اندیشیدن مینامیم. با تفکر انسان به روح اشیا و پدیده ها و روابط نزدیک میشود. به روح انسانها نزدیک میشود و به روح کائنات نزدیک میشود و باز در قران بارها به تفکر و تدبر در عالم توصیه شده است.۵
سیر و سیاحت در زمین و به سرزمین های دیگر آنان را با دانش و آداب و عقائد و اساطیر دیگران آشنا ساخت و یکانگی و وحدانیت جوهر انسانیِ انسان را در جلوه های گوناگون آن شناختند. کلام آنان حاکی از آشنائی آنان با علوم و مذاهب و کتب پیشینیان است هر چند که به مکتب نرفته باشند و نزد عالمان شریعه الهیات پیشینیان را تعّلم نکرده باشند و از این رو نیز امی و بیسواد شمرده شوند. تفکر آفریننده و زاینده ایده ها و نگاه های تازه است. با تفکر انسان به درون اشیاء و روابط نفوذ به میکند. عشق نزدیکی روح است و حاصل تفکر. مردان نام آور تاریخ بشردر علم و هنر و فلسفه عموما و آموزگاران تاریخ بشر و بنیان گزاران مذاهب به ویژه مردانی متفکرند..
اما روند تفکر در خویش و دنیای جزخویش و روابط و پدیده های اطراف و ازدیاد و تراکم اطلاعات و دانش از خویش و جهان جز خویش و انسان و کائنات، در یک لحظه از زمان منجر به انفجار نور در درون پیامبر میگردد و حقیقت بر او مکشوف میشود. مفهوم “وحدت” را میشناسد و عالم را به چشمان وحدانیت میبیند و روح عالم را می بیند و اراده الهی را در همه جا می بیند و در مقابل آن شکوه و عظمت و بزرگی مطلق انسان حقیر و ره گم کرده و در خسران را میبیند۶ . این همان لحظه دیدار موسی در طور سینا و ده فرمان، همان لحظه دیدارعیسی در آب رود به هنگام تعمید و همان لحظه نزول قران در غار حرا بر محّمد است. این لحظه دیدار با حقیقت همچون نوری که در اطاق تاریک مولای رومی به یک لحظه روشن و خاموش شود دیدار کننده را از حقایق بزرگی مطلع میکند که کوران زمان با لمس فیل استنباط خود را حقیقت مطلق میپندارند. تفکر محمد را به چشمانی مسلح کرده است که روح را میبیند، که نادیدنی و غیب را میبیند و به یکباره با روح کائنات دیدار میکند و “کّلیت” را میبیند و وحدانیت را میشناسند. تنها تفاوت پیامبران مذاهب ابراهیمی با سایر ابنای بشر در نگاه وحدت بین انان است به انسان و کائنات. پیامبران ابراهیمی کاشفان خدا بودند. آنان اراده متعالی خداوند را بر همه چیز میدیدند. دانائی و شناخت از خدا به انسان منتقل نمیشود این پیامبرانند که قادر به شناخت خداوند و اوصاف اویند. لا الله الا الله و لیس کمثله شئی به تنهائی گویای نگاه وحدت بین و ماهیت خداست. اوصاف الله در قران تلاش محمد است در تبیین و توصیف آن مفهوم که بر او مکشوف شده بود. انسانی که برگزیده شده بود تا در کوره رنج، تفکرو اندیشیدن را بیاموزد به یکباره با روح کائنات یا خدا دیدار میکند و انسان خاکی به (انسان- خدا) بدل میگردد. همچون چشمان خدا مینگرد و کلام خدا از زبان او شنیده میشود. جبرئیل یا روح القدس و یا روح الامین در درون پیامبر است که بسوی خدا پرواز میکند. این خدا نیست که محّمد را برمیگزیند بلکه این محمّد است که با چشمان وحدت بین خود خدا را میشناسد، میفهمد و به یک لحظه می بیند و در این جذبه گوئی جسم او از روح خداوند پر میشود. ذکر اوصاف الله در قران و از زبان پیامبر وصف اوصافی است حاصل شناخت محّمد از خدا، همچنانکه اوصاف ابراهیم و موسی از یهوه و عیسی از پدر آسمانی حاصل درک و شناخت شخصی آنهاست از اوصاف خدا اما همه در وحدانیت او اشتراک نظر دارند. همه دست خداوند را در سرنوشت خود می بینند. او همه جا حاضر، بر هر چیز قادر و دانای کل است.

در طول تاریخ بشر تنها پیامبران مذاهب ابراهیمی بودند که توانستند به چشمان “وحدت” بر کائنات و نوع بشر و انسان نظر کنند. ادمها از لحظه خوردن میوۀ ممنوعه درخت معرفت نیک و بد (دوئیت بینی) که لحظه هبوط انسان از بهشت بود۷ و لحظه ای که انسان به انسان مبدل شد با چشمان عقل دوئیت بین به خویش و جهان جز خویش مینگرد. مرگ و زندگی، نور و تاریکی و ماه و خورشید و ستارگان و آسمان و من و جهانِ جزمن و نیک و بد را با چشمان عقل جزء بین مینگرد. بر اساس دوئیت بینی و جدای از هم می بیند. اساس عقل بر دوئیت بینی برای شناخت اشیاء و پدیده هاست و تکامل عقل انسان در علم متجلی است، حاصل تمام تکامل تاریخ بشر. پیامبران قادر به دیدن مفهوم “وحدت” شدند، ورای دوئیت بینی. کل را دیدند، مفهومی ورای هستی که هستی را در بر میگرفت و به چشمان کل نگر بر انسان و کائنات نگاه کردند و این نگاه و شناخت و عظمتِ حقیقتی که در یافته بودند منجر به ارائه تبیین تازه ای از انسان و کائنات و رابطه انسان و کائنات شد مبتنی بر وحدانیت خالق. اما پیام اساسی و اصولی و ذاتی در تمام مذاهب ابراهیمی ازائه نظم اخلاقی تازه ای بود مبتنی بر محبت و احترام و کرامت انسان و در تعالیم خود عمل صالح حول تکریم و احترام و عطوفت و احسان و عدالت و محبت و انفاق و همدلی و دیگر فضائل را میزان رستگاری و ضلالت شمردند. توحید و معاد که دو ستون اصلی و مشترک ادیان ابراهیمی است در اصل پشتوانه و توضیح و تبیین این اخلاقیات تازه است که حقانیت آنها لزوماً عقلانی نیست اما انسانی است و بنیان بر عشق و محبت دارد و نه عقل. اخلاقیات متعالی وجه مشترک آموزه های تمام پیامبران است از ابراهیم تا محّمد. این اخلاقیات متعالی نیز در اصل حاصل نگاه وحدت بین آنان است. نگاهی است به انسان و رابطۀ میان انسان ها بر اساس عشق و محبت و عدالت و احسان، میل به آشتی و وحدت. ( ده فرمان موسی، اموزه های عیسی مسیح و انفاق و محبت به ایتام و عمل صالح در سراسر قران ) .
تفکر بارزترین و بی تردیدترین و اجتناب ناپذیرترین خصیصه پیامبران است که به شناخت و آشنائی روح و تبعاً و اجباراً به موعظه عشق و محبت و وحدت منجرمیشود. پیامبران علاوه بر تبیین کائنات وارتباط انسان و روح کائنات، آن مفهوم بزرگ و یگانه، تقدس انسان را موعظه کردند وعیسی او را فرزند خدا و محّمد خلیفه الله بر ارض نامید و مورد خطاب آنها همیشه نوع بشر است در جهان شمولیت آن و این نشان از دانائی و شناخت آنان است نسبت به جوهر یگانۀ انسان یا ایهالنّاس، انّ الانسان .

اما شدت ظهور و قدرت حضور این حقیقت، این نگاه تازه وحدت بین که قادر به درک و دیدار معنای خداست که یکباره و به یک لحظه بر او مکشوف میگردد در جسم پیامبر جای نمی گیرد. به آن دیدار و آن مفهوم و عظمت کائنات و انسان حقیر شده بر خاک مینگرد و یک تنه در مقابل نظم اخلاقی و روابط نا عادلانه و نامهربانانه میان انسان ها طغیان میکند. از ابراهیم خلیل که یک نفر بود حینی که مردم را به خدای یگانه خواند تا محّمد در میان اعراب…
اما نکته بسیار حائز اهمیت اینست که حتی خود پیامبران هم ازعلت آنچه اتفاق افتاده بود بی خبر بودند. منبع و منشاء این شناخت که در اصل حاصل آن زندگی سخت توام با تفکر بود برای خود آنها نیز مجهول بود. ( تفکر امری ذهنی و نا اگاهانه است که انسان هنگام انجام آن بی خبر است و توام با تنهائی است و بعضاً با گوشه گیری و غم و حزن و صفات مشابه تداعی میشود). باور نکردنی می نمود. چگونه ممکن بود سنگی را که تمام معماران عالم رد کرده بودند سنگ سر زاویه شده باشد؟ مردانی درد دیده و تحقیر شده، آنان که علی الظاهر هیچ مزیتی بر دیگران نداشتند و اینک بینای حقایق بزرگی شده بودند که هیچکس آنان را نیاموخته بود.( الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ) نگاه آنان به کائنات و انسان و داستان سرنوشت انسان بر زمین نگاه تازه ای بود. نوعی نگاه که مشابه آن را پیامبران پیش از او توصیف کرده بودند. علت تجلی نور خداوند که حاصل سالها تفکر در خویش و جهان پیرامون پیامبران بود بر خود پیامبران هم مجهول بود. نگاه وحدانی و ظهور یکباره و درک و دریافت آن مفهوم نامفهوم مطلق، آن نور حقیقت، روح کائنات، جان جهان، نورالسماوات والارض، حی الذی لایموت و کشف وحدانیت و مفهوم خدا و عدم تاب و تحمل مکتوم نگاهداشتن آن دیدار بزرگ موجب میشد تا آنان خود را از جانب خدا برگزیده و رسول بدانند تا نذیر و بشیر مردمان باشند، ازاین گریزی نبود، جسم انسانی پیامبرتلاطم و تجلی آن حقیقت بزرگ را تاب نداشت. از آن پس او جهان و ما فیها را با چشمان دیگری میدید و کلام تازه و بدیعی از او شنیده میشد.
علیرغم زجر پیامبران در اثبات آنچه را که دیده بودند به مردم، با تکذیب ها و زخم زبان ها و تصلیب و تمسخر و سختی ها انکار نشد و هریک بی هیچ مطمعی این دنیوی از آن مفهوم گفتند پس بر دیدار آنها با آن نور حقیقت تردیدی نیست. از آن پس انسانی متفکرو بینای حقیقتی ورای حقایق زمان خویش، در میان آدمیان است که جسمی انسانی دارد و با حقیقت غیب اشناست.
پیامبر در دیدار با نور جمال خدا با وحدانیت او آشنا میشود و به مطلق بودن خدا در زمان و مکان و دانائی پی میبرد و با درک بزرگی این معنی جسمش لبریز از روح القدس یا روح الامین میگردد. وحدت روح انسانی با روح عالم. به کلامی دیگر وحی ناشی از استقرار روح خدا در جسم انسانی است، همچون کوزه ای از آب دریا هر چند اندک است اما صفات آب دریا دارد. پیامبردر لحظه وحی همچون چشمان خدا مینگرد و کلام خدا از زبان او جاری میشود. به مخلوق محبوب و برگزیده و سرنوشت دردناک و بیهوده او بر زمین نگاه میکند و انسان ها را به محبت و عمل صالح فرا میخواند و ستایش او که از همه بزرگتر است. در سوره های مکّی قران این کلام و پیام عیان تراست. گوئی این خداست که با کلام محّمد سخن میگوید. .
فیلسوفان و الهیون و مفسران کتب آسمانی قدرت خارج شدن از دایره عقل را ندارند و آنچه را عقلانی نباشد به حوزه خود راه نمی دهند و کلام وحدانی را به عقل خود تفسیر میکنند اما عقل دوئیت بین قادر به درک و توضیح مفهوم “وحدت” نیست. مفهوم “وحدت” محصول تفکر است و نه تعقل. عقل نیزمخلوق تفکر است اما خالق خود را در قوانین خود محبوس میکند. فیلسوف تعقل میکند و پیامبر تفکر. تعقل دوئیت بین است وتفکر وحدت بین. آموزه های اصولی پیامبران، آن اخلاقیات متعالی، عقلانی نیستند. عقل اگر با اخلاقیات متضاد و متناقض نباشد حداقل متفاوت و دو مقوله جدایند. قتل مکن، زنا مکن، دروغ مگو، …. هر که به رخسارۀ راست تو طپانچه زند، دیگری را نیز به سوی او بگردان، اولین سنگ را آنکس بیاندازد که خود گناهی نکرده باشد …. و ممّا رزقناهم ینفقون، الهکم التکاثر حتی زرتم المقابر، و فأما الیتیم فلا تقهر وأما السائل فلا تنهر… از عقل ناشی نیست، ناشی از عشق است و عشق ناشی از به وحدت نگریستن  و توان کلّیت را دیدن است .

الهام شاعرانه و اشراق عارفانه نیز حاصل تفکر است و  علم و اختراعات حاصل تعقل. اما میان تجربیات و موضوع تفکر عارفان و شاعران و پیامبران و مخترعان هزارحادثه و منزل فاصله است. پیامبر خدا را کشف میکند. به وحدانیت و حضور و قدرت او در همه جا پی میبرد و پاسخی جهان شمول دارد برای سوالات جهان شمول بشری همچون مرگ و زندگی و معنا و مفهوم سرنوشت و چگونه زیستن در فاصله تولد و مرگ و همین دلیل جذابیت و نیرو در کلام اوست. او به نام خدا میخواند و نه به نام خود و انسانها را به محبت و تکریم و حسن خلق و مکارم اخلاق دعوت میکند.
لازم نیست حتماً استاد ادبیات عرب بود تا حاصل این دیدار را در زیبائی های شاعرانه و مفاهیم وحدانی و انسانی آیات قران مجید درک نمود. این مطلب بویژه در سوره های مکّی و آنجا که محّمد همچون خدا می نگرد و از زبان خدا سخن میگوید واضح تر است. زیبائی کلام و کوتاهی جملات و آموزه های وحدانی و اخلاقی حاکی از جذبه و جاذبه و نیروی حضوری متعالی است اما در طول زمان بیست و سه ساله رسالت و در سوره های مدنی این محّمد، انسان متفکرو با نور خدا و مفهوم وحدت دیدار کرده است که محدود به علم زمان خود و مشروط به شرایط پیرامون و مجبور به بشر بودن از مفاهیمی این دنیوی سخن میگوید بنیان فقه است اما همیشه با یادآوری تجربه ان دیدار و حضور خدا و با دیدگاهی مبتنی بر احترام و عدالت و محبت میان انسان ها. اساس نظریه انسان- خدا بر اصالت و عاملّیت و علّیت تفکر و اندیشیدن به عنوان شرط ضرور و راز اصلی رسیدن به مقام پیامبری است..

اشارات
۱- تفصیل این نظریه در قالب روایتی داستانی بانضمام “تعریف دوباره خدا و تفسیر دوباره تاریخ” در کتاب “داستانِ تمام داستانها” از نگارنده آمده است. این کتاب اولین بار در سال ۱۳۶۸ منتشر شد و روی وب نیز در دسترس است.

[۱] ابرام  به زن خود سارای گفت: «اینک می‌دانم که تو زن نیکومنظر هستی. همانا چون اهل مصر تو را بینند، گویند: “این زوجه اوست.” پس مرا بکشند و تو را زنده نگاه دارند.پس بگو که تو خواهر من هستی تا به خاطر تو برای من خیریت شود و جانم بسبب تو زنده ماند. سفر پیدایش باب دوازده
۲- الم یجدک یتیما فاوى ووجدک ضالا فهدى (سوره ضحی)
۳- ” الم نشرح لک صدرک و وضعنا عنک وزرک الذی انقض ظهرک (سوره شرح)
۴- قل سیروا فی الأرض فانظروا کیف کان عاقبه
افلم یسیروا فی الارض فتکون لهم قلوب یعقلون بها آیه ۴۶ حج
فسیروا فی الارض فانظروا کیف کان عاقبه المکذبین » آل عمران آیه ۱۳۷)
«قل سیروا فی الارض فانظروا کیف کان عاقبه المجرمین» آیه ۶۹ نحل و انـعـــام آیه ۱۱
۵- أَفَلَا تَتَفَکَّرُونَ ، أفلا تعقلون، افلا یتدبرون، افلا ینظرون
۶- وَ الْعَصْرِ. إِنَّ الْإِنْسانَ لَفی‏ خُسْرٍ، إِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ
۷- خداوند خدا آدم را امر فرموده، گفت: «از همه درختان باغ بی‌ممانعت بخور، اما از درخت معرفت (نیک و بد) زنهار نخوری، زیرا روزی که از آن خوردی، هر آینه خواهی مرد.» سفر پیدایش باب دوم

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com