مقدمه مترجم
در اتاق گاز زنی به نام باربارا گراهام را محکم به صندلی بستند. او به اتهام قتل به مرگ محکوم شده بود اما خود را بیگناه میدانست. یک دقیقه از زندگیاش باقی مانده بود. تقریبا یک دقیقه، که یکباره خبر رسید اعدام به تعویق افتاده است. تا از صندلی بازش کردند، بیهوش به زمین افتاد. رییس و پزشک زندان دست به کار شدند که او را به هوش بیاورند، که خبر دیگری رسید: بیدرنگ اعدامش کنید!
باربارا دوباره به هوش میآید. هاج و واج دور و برش را نگاه میکند: “زندهام. خدا را شکر!” در این هنگام رئیس زندان با تاسف به اطلاع او میرساند که اعدام اجرا میشود. رئیس از باربارا می خواهد، عاجزانه میخواهدکه قوی باشد. اما باربارا با شنیدن خبر اعدام جیغی میکشد و از پا میافتد. نیمه جان بار دیگر خود را بیگناه میداند.
او را به اتاق گاز بر میگردانند، به صندلی وصل میکنند و در اتاق را هم میبندند. همه چیز مهیای اجرای اعدام است که یک دفعه تلفنی خبر میدهند اعدام باز به تعویق افتاده است.
قضات بیست دقیقهای در مورد فرجام بحث میکنند و سرانجام آن را نمیپذیرند. باربارا را برای بار سوم به اتاق گاز میبرند و به صندلی میبندند. دیگرتوانی برای محکوم نمانده و از پا افتاده است. هنگامی که گاز مرگبار تمام فضای اتاق را فرا بگیرد و پایان زندگی باربارا را رقم بزند، مرگ برای او مانند رهایی است.
این صحنه اعدام در سال ١٩۵۵در کالیفرنیای آمریکا روی داد. آیا میشود به این واقعه، مرگ برای عدالت گفت؟
این صحنهها فقط به گذشته تعلق ندارند و مدام تکرار میشوند. روزی نیست که در گوشه و کنار دنیا خبر اعدام شنیده نشود. در غالب موارد خبر را میشنویم اما از جزئیات امر بیخبر میمانیم. سال ١٩٧٩ بیشترین اخبار اعدام از ایران بعد از انقلاب میآمد که سران و وابستگان رژیم گذشته را اعدام می کردند. اما این اخبار دیگر روزمره شدهاند و از همه جا میآیند. در آفریقای جنوبی یک بار شش محکوم را حلقآویز کردند. در همان حال که در عربستان گردن میزدند، در پاکستان بوتو را به دار آویختند و در آمریکا محکومان را بر صندلی الکتریکی نشاندند. اعدامهایی که از آنها باخبر میشویم چه بسا کمتر از اعدامهایی باشند که از آنها بیخبر میمانیم.
پرسش اساسی این است که یک دولت به چه حقی یکی از شهروندانش را میکشد؟ آیا مشروعیت کافی برای این اقدام وجود دارد؟ آیا دولت اخلاقا محق به چنین اقدامی است، یا اینکه بنا به توصیهای، سفارشی یا ضرورتی دست به این کار میزند؟
ازعصر روشنگری تاکنون، یعنی از بیش از ٢۵٠ سال پیش، این پرسشها فلاسفه، سیاستمداران و بخش وسیعی از افکارعمومی را به خود مشغول داشتهاند، ولی هنوز جواب قانع کنندهای وجود ندارد. علت این است که مجازات مرگ را یک موضوع حقوقی میدانند، اما موضوع فقط حقوقی نیست و بسی فراتر از آن است. این یک موضوع اجتماعی همگانی است. رسیدگی به ابعاد مختلف آن از توان تفکر قضایی خارج است. اِعمال قضایی عدالت به عقل سلیم، واقعبینی و هوشیاری نیاز دارد امابرای مجازات اعدام به این چیزها نیاز نیست؛ اعمال این مجازات از احساساتی در سطح پایینتر آب میخورد. باید پرسید آن نیازهای اجتماعی وروانی که دنبال خون هستند کدامند؟
کتاب “مجازات اعدام”، به این پرسش پرداخته و درجستوجوی درونیترین معانی مجازات اعدام، شکلگیری و تکامل آن را از آغاز تا اکنون پی میگیرد. با شناخت انگیزههای بدوی انسان بهتر میتوان به انگیزههای امروزین دراعمال مجازات اعدام پی برد. یک اهمیت کتابی که ترجمهاش را میخوانید، توجه به این نکته است.
مشخصات اصل آلمانی کتاب چنین است:
Karl Bruno Leder: Todesstrafe – Ursprung, Geschichte, Opfer, München 1987
در برگردان فارسی، کتاب تا حدی خلاصه شده است.
کارل برونو لدر مولف کتاب “مجازات اعدام” سال ١٩٢٩ در آلمان به دنیا آمد و در جوانی به علت مخالفت با دیکتاتوری، سالهای متمادی در آلمان شرقی زندانی بود. موضوع کتابهای او پیگیری ریشههای قدرت، دیکتاتوری و جنگ است. “چگونه دیکتاتور دیکتاتور میشود” عنوان کتاب دیگری از اوست که در سال ۱۹۸۳ منتشر شده است.
دانلود کنید:
متن کامل کتاب “مجازات اعدام”
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.