آذر منصوری، عضو شورای مرکزی حزب اتحاد ملت هفته‌ی گذشته چند عکس از یکی از جلسات اخیر اتاق فکر اصلاح‌طلبان را در صفحه‌ی توئیتر خود منتشر کرد. عده‌ای مرد( پیر و جوان) دورتادور حیاطی باصفا نشستند، گل می‌گویند و گل می‌شنفند، بحث می‌کنند و پیشنهاد می‌دهند، هرچقدر هم چشم بگردانی در هیچ عکسی تا دورترها هم زنی مشاهده نمی‌شود!

آذر منصوری که خود یکی از زنان با منصب سیاسی مهم در حزب اتحاد ملت (که از دل جبهه مشارکت بیرون آمده) است، زبان به انتقاد گشوده و می گوید:«نمی‌شود جلسات اتاق فکر اصلاح‌طلبان را دید اما به ترکیب کاملا مردانه آن انتقاد نکرد. راه درازی در پیش داریم…»

پست توئیتری آذر منصوری را تاکنون نزدیک به ۲هزارنفر لایک زدند و بیش از ۲۰۰ نفر این پست را ری‌توئیت کردند. ماجرا ساده است، هروقت دیدی صدای «خودی» و هم‌گروهی‌های خودت هم به اعتراض بلند شد، باید دانست مشکل جدی‌تر و عمیق‌تر از این حرف‌هاست… این تازه وضعیت احزاب اصلاح‌طلب است که دست‌کم در گفتار به مشارکت سیاسی زنان معتقدند و تلا‌ش‌هایی برای گسترش مشارکت سیاسی زنان انجام دادند. بااین‌همه برای آن‌ها هم درنهایت حضور زنان بیشتر ابزاری است تا امری ضروری.

چه باید کرد تا احزاب را وادار کرد حضور زنان را نه «امر تزئینی»، بلکه موضوعی ضروری و اصلی بدانند؟ خانم جونی لوونداسکی، استاد علوم سیاسی در دانشگاه لندن، با بررسی تجربه‌ی بعضی از کشورها که موفق شدند چهره‌ی احزاب را تغییر بدهند و سطح حضور و مشارکت سیاسی زنان را بالا ببرند، ۴ استراتژی را برمی‌شمرد که زنان در کشورهای گوناگون به‌کار بردند:‌

۱- زنان، با مذاکره، احزاب را وادار کردند مطالبات حقوق زن را وارد برنامه سیاسی مشخص حزب کنند. زنان کنشگر مدنی در این عرصه حضور بسیار پیگیرانه و چشمگیری داشتند و با ایجاد شبکه‌های همکاری، زنان سیاسی را هل دادند تا مردان هم‌حزبی را وادار به شنیدن مطالبات زنان و مکتوب کردن این مطالبات در سیاست‌های کلی حزب کنند. لوونداسکی می‌گوید این امر یک حسن بزرگ هم داشت: احزاب دیگر نمی‌توانستند برای مثال خواهان رفع تبعیض جنسیتی در استخدام در محل کار شوند، بعد در درون خود حزب و جلسات مشتی مرد دورهم بنشینند و برنامه بچینند و بحث کنند. به همان مثال قدیمی خودمان، ناچار شدند «اصلاح را از بیت خود آغاز کنند.»

۲- زنان رتوریک هوشمندانه‌ای برای پیشبرد مطالبات زنان انتخاب کردند. به‌جای آن‌که این موضوعات را صرفا به «مطالبه زنان» محدود کنند، از موضعی وارد شدند که مطالبات برابری‌طلبانه را «مطالبه اقشار مختلف» که باید مورد توجه همه گروه‌های جامعه باشد، جا انداختند. گفتمانی که معضل را صرفا به گروه خاصی تقلیل می‌دهد و محدود می‌کند، لاجرم مخاطب وسیعی هم پیدا نخواهد کرد.

۳- زنان سیاست‌پیشه در همان‌حال که چهارچشمی حواسشان بود تا اتحاد استراتژیک خود را برای پیشبرد مطالبات زنان حفظ کنند، تلاش چندجانبه وسیعی را شروع کردند تا در همان ساختار سنتی احزاب پیشرفت کنند، از نردبان بالا روند و وارد اتاق‌های فکر و تصمیم‌گیری و برنامه‌ریزی شوند. آن‌ها هوشمندانه فهمیدند نمی‌توان صرفا از موضع اپوزیسیون ایستاد و وضعیت را بهبود بخشید. باید در هر دو جبهه حضور داشت و تلاش کرد.

۴- و بالاخره این‌که زنان به قواعد بازی درون حزبی توجه کردند. با بی‌توجهی و سهل‌انگاری با این قواعد مواجه نشدند، قصدشان این بود که از درون احزاب، تغییر را کلید زنند و به هوشیاری فهمیدند که برای این منظور، باید به قواعد بازی پایبند بود و زیروبم‌اش را به‌خوبی آموخت.

اما این همه ماجرا نیست. از آن سو همیشه این احتمال و هراس هم وجود دارد که اگر زیاد در زمین بازی مردانه و سنتی و مسلط سیاست بازی کنی، درنهایت بخشی از پیچ‌ومهره‌ی همان چیزی شوی که به آن نقد داشتی و نه‌تنها تغییر معناداری رخ ندهد، بلکه خودت هم به یکی دیگر از عوامل ادامه‌ی همان شیوه مسلط مردسالار تبدیل شوی.

خانم جو فریمن که درباره حضور زنان در سیاست آمریکا کار تحقیقاتی کرده است، عواقب این خطر را دقیق بررسی کرده است. فریمن در کتاب خود (A Room at the Time)  توضیح می‌دهد که چطور جنبش زنان آمریکا، هر دو حزب دموکرات و جمهوری‌خواه را کم‌کم وادار کرد تا مسایل زنان را جدی گرفته و بخشی از اولویت حزبی خود قرار دهند. با این‌حال بررسی فریمن نشان می‌دهد که با این‌که شمار چشمگیری از زنان به‌تدریج وارد سیاست شدند، حرف آخر را کماکان مردان می‌زدند و در بسیاری موارد نقش زنان عضو حزب درنهایت چیزی شبیه «منشی جلسه» بود و بس!

فریمن می‌گوید هربار زنان آمدند مسایل خود را به عنوان «مسایل زنان» در جلسات حزبی مطرح کنند، به «جنگ جنسیتی» متهم شدند. هربار هم که موقع تقسیم غنایم و پیروزی‌ها شد، سرشان بی‌کلاه ماند و منصب‌های سیاسی بین مردان حزب قسمت شد!

این‌جاست که اهمیت وجود یک جامعه مدنی قوی و صدای موثر زنان فمینیست پررنگ‌تر و ضروری‌تر می‌شود. و همان درس مهم که نباید تمام هم‌وغم و توجه را صرف تغییر در بدنه بالادستی و صلب و سخت سیاست کنیم؛ فشار برای تغییر باید از پایین و از سوی جامعه مدنی نیز به قدرت و جدیت ادامه داشته باشد و جامعه مدنی، احزاب و سیاست‌ورزان را وادار به شنیدن و نشستن بر سر میز مذاکره کند تا بتوان تغییر واقعی و موثری را تجربه کرد.

یک نمونه کوچک و خوب  از این دست تلاش‌ها را اتفاقا در همین انتخابات اخیر ریاست‌جمهوری و شوراها در ایران شاهد بودیم: نامه‌ای که در روزهای اول اردیبهشت ماه با بیش از ۱۷۰۰ امضا خطاب به شورای عالی سیاست‌گذاران اصلاح‌طلبان منتشر شد و کارزای که هم‌زمان در فضای مجازی شکل گرفت. کارزاری که انتظار داشت شورای اصلاح‌طلبان روند بستن لیست نامزدهای خود را شفاف توضیح دهد و فشار بدنه بالاخره باعث شد تا شورای اصلاح‌طلبان مجبور به توضیح و پاسخ‌گویی(هرچند با ابهام و تناقض) شود. گاهی هم با همین گل‌های کوچک و پراکنده‌ که سر از خاک بیرون می‌آورند، می‌شود امیدوار بود که بالاخره بهار شود.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com