آیا تاریخ، هدف، معنی، و منظوردیگری غیر از پروسه رهایی انسان دارد؟ در این رابطه تئوریسین های طبقات مختلف پاسخ های گوناگونی داده اند. ایده پیشرفت و تحول انسان و جامعه بخش مهمی از جنبش های فکری اجتماعی: رنسانس، روشنگری، لیبرالیسم، سوسیالیسم، و فلسفه ایده آلیسم آلمانی بود. هدف همه آنها کوشش برای هماهنگی و سازش شخصیت با جامعه بوده است. هردر، متفکر و ادیب آلمانی، میگفت: معنی و هدف تاریخ واقعیت دادن به مقوله انسانگرایی است. لسینگ میگفت: هدف تاریخ تربیت انسان برای واقعیت دادن به عقل جهان است. کانت میگفت هدف تاریخ، رواج حکومت آزادی و اخلاق است. هگل میگفت هدف تاریخ کمک به پیشرفت فرهنگ و روح برای آگاهی در راه آزادی است.

جریان تاریخ همیشه در حال پیشرفت از پایین بسوی والا و بالا بوده، همانطور که نیروهای تولید و روابط تولید. وضعیت و چگونگی مالکیت در این رشد نقش مهمی داشته. معنی و هدف تاریخ، پرسش پیرامون محتوای درونی و ماهیت تاریخ بشر است. ریتر میگفت: هدف تاریخ را فقط خدا میداند و نه بشر. تیلیش مدعی بود که در تاریخ نبردی میان غولها و ملائک برقرار است. لویز میگفت: پرسش پیرامون هدف تاریخ انسان را به خلاء هدایت میکند که فقط امید و ایمان میتوانند آنرا پر کنند. اینگونه پاسخ ها و افکار شبه مذهبی و خرافاتی، انسان را فلج و منفعل نمودند و چون سوسیالیسم قصد پاسخ منفی به نقش نجات الهی دارد، مورد مبارزه نیروهای مذهبی و بورژوایی قرار میگیرد. اسلاوها معنی و هدف تاریخ را نبرد خیر و شر میدانستند که نتیجه اش یک تراژدی غم انگیز است. اسپنگلر آلمانی میگفت هر دوره ای و هر فرهنگی معنی و هدف خاص خود را دارد. ریکرتس میگفت هرکس و هر اتفاق تاریخی دارای معنی و هدف خاص خود است.

مارکسیست ها میکوشند معنی و هدف تاریخ را با کمک فلسفه تاریخ و بشکل علمی درک کنند و پاسخ دهند چون نیهلیست ها و طبقات روبزوال، نگاه و تحلیلی مذهبی عرفانی به تاریخ دارند و اغلب آنرا پوچ و بی معنی بشمار می آورند. اسپنگلر، مورخ فرهنگی مورد علاقه نازیسم، مدعی بود که انسان قدرت هدایت فرهنگی تاریخ را ندارد. لیت باور به نسبی گرایی تاریخی داشت. واگنر میگفت: نتیجه تاریخ، تجزیه و تحلیل آن و دفاع از امپریالیسم و سیاست جنگی آنست. لسینگ میگفت: معنی و هدف تاریخ را نویسندگان و روشنفکران در کتب تاریخی و در فرهنگ تعیین میکنند. کروگر میگفت: معنی تاریخ، موضوع سرنوشت است، ولی سخت ترین و پوچ ترین سرنوشت؛ یعنی غیرقابل شناخت.

روحانیون مسیحی میگفتند: معنی و هدف تاریخ جهان، آغاز و پایان آنرا تا روز قیامت خدا تعیین میکند، تا رهایی از گناه نخستین آدم و حوا، گروهی به جهنم میروند و گروهی به بهشت، یعنی “پایان بدون پایان” برای بهشتیان. در توضیح معنی و هدف تاریخ افکار ترقی خواهانه در مقابل توهمات مذهبی ایده آلیستی قرار دارند. گروه سوم به نفی هرگونه معنی و هدف در تاریخ می پردازند. پاسخ و توضیح مذهبی ایده الیستی در باره تاریخ متکی به ادعاهای ادیان مسیحی-یهودی است که براساس نظرات آگوستین و آکوین در سدههای میانه مطرح شده اند. آنها مدعی هستند که خدا معنی و هدف تاریخ را تعیین میکند. انسان در مقابل اراده الهی و در مقابل وقایع تاریخی ناتوان و ذلیل است.

یک معنی و هدف مطلق و ابدی و بدون تجدید نظر برای زندگی وجود ندارد بلکه بسته به مکان عینی تاریخی و وظایف یک طبقه دارد. نمایندگان و ایدئولوگ های طبقات ترقی خواه، معنی و هدف زندگی را در نبرد با سلطه و با استثمار در راه پیشرفت های اجتماعی و برای ایده آلهای هومانیستی می بیند؛ با توجه به اینکه فقط انسان قادر است به زندگی خود یک معنی و هدف بدهد. سئوال در باره معنی،هدف،  منظور، و معمای زندگی انسان، یک موضوع اساسی هر جهانبینی؛ مخصوصا هر اخلاقی است، که نظریه پردازان طبقات گوناگون پاسخهای مختلفی به آن میدهند. نمایندگان طبقات ارتجاعی اغلب معنی و هدف زندگی را بشکل دینی-الهیاتی و به دور از تحلیل علمی طبقاتی، با هدف توجیه استثمار و سلطه بر طبقات، با وعدههای آن دنیایی، دلداری میدهند و آرام میکنند.

روحانیون سیاسی زمان حال مدعی هستند که معنی و هدف زندگی در آنجاست که انسان برای اراده و برای یک مرگ راحت بدنیا آمده. سوسیالیست ها مدعی هستند که فقط یک اخلاق مارکسیستی میتواند پاسخی جدی و علمی هومانیستی ماتریالیستی به پرسش معنی زندگی بدهد و آن در عصر ما در مبارزه برای سوسیالیسم است تا برای همه انسانها ارمغان: آزادی و صلح و کار و رفاه و شادی و سعادت بیاورد. فقط فلسفه ماتریالیستی-دیالکتیکی یعنی جهانبینی زحمتکشان میتواند به انسان مقدمات تئوریک برای یک جواب علمی پیرامون هدف و معنی زندگی بدهد. این فلسفه بر این باور است که در طبیعت و در جامعه، قوانینی وجود دارد که انسان میتواند بشناسد و طبق آنان موفقیت آمیز عمل کند تا زندگی اش را هدفمند برنامه ریزی نماید.

جهانبینی های ایده آلیستی دینی میکوشند تا انسان را در مقابل سرنوشت و خدا بی اراده نشان دهند چون او محکوم به لعنت و نفرین و جزای سرنوشت است. اغلب انسانها ناتوان از یافتن معنی و هدف برای زندگی خود هستند. عده ای دیگر با شرکت در مبارزه اجتماعی و طبقاتی برای نجات خود و همنوعان فعال هستند. زندگی برای خدمت و رهایی بشر به آن محتوایی انسانی میدهد. زندگی از طریق یک جهانبینی علمی، انسان را امیدوار و خوشبین و راضی میکند تا دچار از خودبیگانگی نگردد.

فلسفه ارزشی، اندیشه ای بود آلمانی که در قرون ۲۰-۱۹ کوشید به پرسشهای زندگی و فرهنگ و اخلاق انسانی از نقطه نظر ارزشها بپردازد. در این فلسفه انواع نقطه نظرات ایده آلیستی قرون فوق مانند: فنومنولوگی، فلسفه زندگی، فلسفه اگزیستنسیالیستی، آخوندگرایی مذهبی، خرد گریزی احساسی، نئوکانت ایسم فرهنگی اجتماعی، جامعه شناسی بورژوای، سوسیالیسم اخلاقی، و جامعه شناسانه راستگرایانه، راه یافته اند. فلسفه ارزشی میکوشد توضیح روابط اجتماعی را عرفانی نماید و به سطح نیازها و اراده شخصی کاهش دهد. این رشته از فلسفه میکوشد نظرات عامیانه اقتصاد بورژوایی را به حوزه فرهنگ و اخلاق منتقل کند. خیلی از تئوریهای فلسفه ارزشی میخواهند بین جبهه صلح و سوسیالیسم و نبرد زحمتکشان، و جبهه جنگ امپریالیستی و نظام سرمایه داری، راه سومی را جا بیندازند.

فلسفه ارزشی جریانی است ایده آلیستی بورژوایی که میکوشد پرسشهای جهانبینی را بر اساس ارزش ها که ساخته خدا و خالق، یا بعنوان اصول و ذات های ایده آلیستی فرا تاریخی، یا بشکل منافع و علائق شخصی ذهنی هستند، تفسیر کند و پاسخگو باشد.

فلسفه ارزشی ناتوانی فلسفه بورژوایی را در دوره عبور از امپریالیسم به سوسیالیسم نشان میدهد چون ناتوان از پاسخ علمی به مشکلات و مسائل اجتماعی است. تحقیق فلسفه ارزشها موضوع اخلاق و جهانبینی علمی و تصویر انسانی است. فلسفه بورژوایی ارزشی در خدمت استتار نمودن غیرعلمی عرفانی ارتجاعی و ضد کمونیستی نقطه نظرات فلسفی است. در فلسفه ارزشی بورژوایی ارزشها بشکل دست آوردهای الهی یا ماهیت های فراتاریخی ایده آلیستی تفسیر میشوند. این فلسفه میکوشد ارزشها را مقوله ای مطلق و ابدی نشان دهد که در انسان وابستگی احساسی ایجاد نموده اند. بورژوازی میکوشد از طریق مبارزه با سوسیالیسم و جنبش خلقها نوگرایی در ارزش ها را مانع گردد.

مارکسیست ها بشکل آشتی ناپذیر به همه جنبه های آنتی دمکراتیک و آنتی کمونیستی و آنتی هومانیستی پروژه فلسفه ارزشی می پردازند. فلسفه ارزشی باید در رابطه با مفاهیم اخلاقی و هومانیسم تعریف شود. در این رشته از فلسفه چون سخن از زندگی انسان در نظام سرمایه داری است، الزاما بعضی از نظریه های فلسفه ارزشی تمایلات دمکراتیک و انسانگرایانه نیز دارند.

  تماس:

 falsaf@web.de

 

Sinn der Geschichte 

 

 

 

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)