آقای مسوول!

بچه های تحصیل کرده من بیکارند؛

چشم به حقوق پدر پیرشون دارند

سلام

من همسر یکی از باز نشستگان نیروی انتظامی هستم

دارای چهار فرزند سه دختر ویک پسر

شوهرم افسر ارشد با جایگاه ۱۶ بازنشسته شدند سال ۸۶

البته بخاطر باند بازی حقشون که جایگاه ۱۷ بود ندادند

الان حقوق دریافتی ما ۱۲۰۰۰۰۰ تومنه

این نامه منو بی کم و کاست توی کانال بزارید شاید به گوش مسئول بی مسئولیت برسه

آقای مسوول بچه های تحصیل کرده من بیکارند چشم به حقوق پدر پیرشون دارند

خجالت روی بچه هامون شدیم

می دونین به فامیل اعلام کردیم که میخوایم به مسافرت بریم که نکنه خدای نکرده کسی برای دید و بازدید در خونه مونو بزنه من یادم نمیاد آخرین بار کی مسافرت رفتیم زن شما هم یادش نمیاد؟ من وقتی به دندون پزشکی مراجعه میکنم که درد فکم به شقیقه ام میزنه برای کشیدن دندان زن شما هم غذارو نجویده قورت میده؟ دخترای من دوسال پیش از حراجی مانتو خریدن دخترای شما هم موقع حراج فصل دوسال یکبار خرید میکنن

امشب که ۲۹ اسفنده بعد از ۲۵سال اشک شوهرمو بخاطر فقر و نداری دیدم جوون من به فکر فروش کلیه ست که بتونه یه کار و کاسبی راه بندازه پسر شما هم به فکر فروش کلیه میافته؟

نه ببخشید دغدغه‌های شما خیلی بیشتر از مسایل پیش پا افتاده ماست

شما به فکر این هستین کدوم کشور الان خوش آب وهواتره خانوم بچه ها رو برای تمدد اعصاب اونجا بفرستیم آخه طفلی ها خیلی سختی کشیدن دم عید مثل ما پوست دستشون از بشور بساب نازک شده

خدارو شاهد میگرم اگه در این دنیا نتونم حقمو بگیرم اون دنیا باید جواب کارتون با ملت نجیب رو بدین
——————-
چه کرده اند بااین ملت نجیب؟

من خودم بازنشسته آموزش وپروش هستم دو دخترم یکی دکترای ژنتیک ودیگری دکترا مترجمی که اولین خروجیهای مترجمی هستند وهردوباداشتن بیش ازچندین مقاله ای اس ای وکنفراس که جزو فرزانگان هستند وحتی دختر بزرگم جزوپنج نفر اتحادیه اروپا هستندباوجود این چشم به حقوق ناچیز پدرومادردوخته اند وهردوبیکارندواین درحالی هست که فرزندان مسئولین استخدامند وشوهر کردند ودارای بچه وزندگیهای انچنانی وسفرهای انچنانی هستند درصورتی که این حق فرزندان ما هم هست استخدام ازدواج و…….چیزها ومسایل دیگر ایکاش مسولین بی مسئولیت وجدانهاشان بیدار بشه و بدونند چه کرده اند بااین ملت نجیب.
————————
چقدر ما بازنشسته ها بدبختیم.

باعرض سلام لطفا به مسؤلین بفرمایید که هردقیقه یه جور ما بازنشسته هارو عذاب میدن, شب میگن پاداشهارو پرداخت میکنن, روزکه میشه فراموش میکنن چی گفتند!! واقعا که چقدر ما بازنشسته ها بدبختیم. همش وعده های بیخودی. چقدر منتظر این پاداش باشیم. که بتوانیم گوشه ای از زخمهای زندگی خود وخانواده را مرهم کنیم. چیزی که حقمونه. وبجز حقمون چیزی نمیخوایم. این پاداشها الان به درد ما میخوره قبل از اینکه ارزششو ازدست بده. گرچه همین الان هم با شش ماه تاخیره, تازه اگه پرداخت کنند.
———————–
بازنشستگی ؛عاقبت به خیری یا آخرین بحران زندگی

شاید این جمله را بارها شنیده ایم که در اروپا بازنشستگان درست بعد از روز بازنشستگی شروع به برنامه ریزی برای سفر دور دنیا می کنند و دیدن پیرمردها و پیرزنهای خارجی کلاه به سر که در اصفهان و تخت جمشید پله های تمام اماکن تاریخی را از پاشنه به در می کنند برای ما موید این خبر است،اما صرفنظر از درستی یا غلطی چنین خبرهائی از آنور آب، شاید این صحنه برای ما ملموس تر باشد که بارها دیده ایم بازنشستگان آبرومند ایرانی برای پرداخت قبوض برق و آب و غیره و یا حتی خرید یک آنتی بیوتیک با قرص پروستات از بازار آزاد قران روی قران می گذارند و با دستی لرزان اسکناسهای چروکیده را تحویل می دهند.

آنانی که سالهاست اندیشه رفتن به زیارت ، حتی یک مشهد خشک و خالی را از سر بیرون کرده اند تا چه رسد به جهانگردی.

برای بسیاری از بازنشستگان ما بازنشستگی به جای عاقبت به خیری، آخرین بحران زندگیست که متاسفانه برخی از آنها دیگر نمی توانند از آن سر بلند بیرون آیند.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

با دیدن این نمونه فقط قاطی کرده ام

محسن میرزایی

خیابان ولنجک

بالاترازپل پارک وی ومحل تقاطع بزرگراههای مدرس و چمران واقع در تهران به خیابانی بنام ولنجک میرسیم که منطقه زندگی مرفهین محسوب میشود . خیابانهای متعددی از عرض خیابان اصلی ولنجک میگذارد که دقیقا انتهای خیابان هفدهم به پارکی ختم میشود که از پله بایستی پایین رفت و به فضای پارکی وارد میشویم . آنچه برایتان نوشتم جغرافیای منطقه محسوب میشود .

در هفته آخر اسفند سال قبل (۹۵) خواهر زاده ام شبی ساعت ۱۰ سراغم آمد که جهت تنوع بیرون رفته و تفریحی داشته باشیم .

بمن گفت دایی کجا بریم ؟

پاسخ دادم دوران دانشجویی معمولا پارک ساعی و آنهم هنگام روز میرفتیم ؛ اما این موقع شب من چه نظری میتوانم بدهم و خواهرزاده گفت دایی بیابرویم به منطقه ولنجک . ساعت ۱۱ شب پس از پارک کردن ماشین به منطقه پارکی واقع در خیابان هفدهم وارد شدیم که از سطح خیابان حدود ۲۰ پله پایین میرفتیم .

فضا در حقیقت فضای عجیبی بود و با گذشت دقایق عجیب تر هم میشد .

دختر و پسرهای جوان از سن ۱۸ تا ۳۰ ساله و همراه آنها سگ های بسیار بزرگ و خوش هیکل و روفرم که با سگهای ولگرد که توسط شهرداری با سم کشته میشوند کاملا فرق میکرد . شنیدم که این سگها در دامپزشکی پرونده ویزیت و درمان دارند . شنیدم که حتما ماه یکبار ویزیت میشوند و حتی در مقابل بیماریها واکسینه هم میشوند .

دو طرف پارک که بطور طبیعی وسط رودخانه بنظر میرسید برجهای بسیار مجلل حداقل ده طبقه با سبک اروپایی دیده میشد که از پنجره ها لوسترهای مجلل و اشرافی دیده میشد .

مهمتر و عجیب تر از همه ی اینها صحبتهای بین دختر و پسرهای نامحرم بود که باهم دوست بودند .

صحبتها از هردری بود بجز آنچه که ما ارزش میدانیم .

صحبت از کفشهای دوپوش مخصوص کوه که در یک جمع چند نفره دختر و پسر برای کوهپیمایی در زمستان خریداری کرده بودند . جنس کفشهای دوپوش زمستانی کوه از حداقل ۱۷۰۰۰۰۰ تومان تا ۳۸۰۰۰۰۰ تومان که خریداری کرده بودند و از مارک کارخانه و کشور ساخت صحبت میکردند که اغلب ایتالیایی بودند .

خدایا چه می شنیدم ! در تاریخ ۲۲ اسفند جلوی نهاد ریاست جمهوری تجمع بود که خواستار همترازی حقوق با هم مدرک خود در سال ۳۰ خدمت و در همین وزارتخانه بودیم . عجیبه ! واقعا عجیب !

حقوق ما افراد تحت ظلم از قیمت یک جفت کفش دوپوش زمستانی ۱۷۰۰۰۰۰ تومان کمتر بود و حقوق شاغلین سال ۳۰ هم به قیمت بهترین نوع کفش دوپوش نمیرسید .

بخدا باور کردنی نبود . این مطلب را دختر و پسرهای بی حجابی صحبت میکردند که با اون سر و وضع هرگز در پارکهای شهر و هنگام روز امکان نداشت ظاهر شوند . برای دیده شدن اندکی از موی آنها براحتی با واکنش گشت ارشاد مواجه میشوند و در آن وضعیتی که من شاهد بودم اوضاع از خطوط قرمز عبور قطعی کرده بود . ادبیات رایج بین آنها بسیار شگفت آورتر بود . کلمات بسیار رکیک و آنهم بین دختر و پسر نامحرم و با نیت شوخی . بخدا این نوعش را دیگه هرگز تصور نمیکردم . آیا اینجا ایران بود ؟ آیا منطقه بی قانون بود !! ؟ آیا اینها رای هم میدادند ؟ آیا اهل راهپیمایی هم بودند ؟

واقعا حیرت آور بود !

تعدادی سگهای ولگرد مناطق مرکزی به پایین شهر با سم کشته میشدند و اینجا صحبت از قیمت سگهای بالای ۸۰۰۰۰۰۰ میبود . در پایین شهر سگ نژاد ایرانی کشته میشد و این سگهای نژاد روسی و آلمانی در اینجا مصونیت داشتند و با پرونده پیگیری بهداشت و ایضا بیمه ایده آل .

آنچه دیدم و شنیدم مرا بهم ریخته بود . بشدت قاطی کرده بودم .

مگر ولینعمت این انقلاب پابرهنه ها نبود ؟ مگر شغل ما شغل انبیا نبود ؟

در چه بستری این قشر جامعه متولد و به این درجه رسیده و قدکشیده بودند . فرهنگ فسادشان هم در گویش مثل برجهایی بود که درآن متولد شده بودند . اساسا سنخیتی بین این جوانان با ارزشهای انقلاب نبود و تعجبم در این بود که چه راحت هرچه میخواستند میگفتند و با هرحجاب راحتی درپارک ظاهر شده بودند . ساعت ۲:۳۰ بامداد که دیگر خودم نبودم و اصرار در ترک محیط داشتم ؛ به خواهرزاده میگفتم سردم شده و بیا زودتر برویم ! واقع مطلب چیز دیگر بود . حقوق من از یک جفت کفش دوپوش ارزان هنوز کمتر بود و ۲۸۹ نماینده و رئیس مجلس و سازمان برنامه و بودجه و معاونین با هزاران سیاست بنا دارند به دومیلیون برسانند و طی پنج سال همتراز بشویم . ما انبیای جامعه به اندازه قیمت یک جفت کفش دوپوش زمستانی و کوهپیمایی بالاشهر نشینها حقوق دریافت نخواهیم کرد .

مهم این است که این قشر افسانه ای در همین دو دهه اخیر متولد شده اند . راستی پدران این دختر و پسرها چه کاره اند ؟ حقوق نجومی بگیر یا بیشتر ؟ صاحب املاک نجومی یا بیشتر ؟ ما در کجای این جامعه هستیم ؟

دوستان و همکاران آدرس و وقت دیدار دادم تا اگر وقت دارید حتما یک بار این منطقه را از نزدیک ببینید !

بخدا اهل توهم نیستم !

با دیدن این نمونه فقط قاطی کرده ام !

محسن میرزایی

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com