امسال دوستی مجازیمان وارد چهارمین سال متوالی شده، در طول این چند ساله و بعد از آشنایی با او، ذهنم نسبت به موضوع تجاوز به پسر بچهها به شدت حساس و دردناک شده است. خود به خود بین آدمهای دور و برم دنبال نشانهها میگردم، مدام فضای مجازی را میکاوم. شاید مطلبی تسلادهنده یا هدایتکننده پیدا کنم و لینک مطلب را به امید کمکی هرچند ناچیز برایش کپی–پیست کنم. او با کسی حرف نمیزند. عملا دوست نزدیکی ندارد. میلی هم برای مراجعه به مشاور یا روانکاو ندارد. اما به من اعتماد کرده و به شدت مراقب هستم مبادا اعتمادش را از دست بدهد.
پس از مصاحبه با یک قربانی خشونت خانگی که با اقبال رسانهها مواجه شد برایم ایمیل زد. اولش با شرم و به سختی حرف میزد. آن روزها نمی دانستم چرا؟ باید تلاش میکردم تا جملههایش به نتیجه برسند و بتوانم توجهش را جلب کنم. مادرش را به خاطر نداشت. بعد از تولد پسرش، خانه را ترک کرده بود.عمهایی که مسئولیت نگهداریاش را داشت در سن چهارسالگی به علت ابتلای به سرطان درگذشته بود و درست بعد از مرگ عمه مهربان، زندگی فاجعه بار او شروع شده بود. پدرش که کارگر یک کارخانه در حاشیه شهر تهران بود از پنج سالگی تا یازده سالگی، به صورت پیوسته به او تجاوز میکرد. بخش دردناک ماجرا اینجاست که او نمیدانسته این شکل رابطه خشونت بار، بخشی از تعریف متداول و هر روزه رابطه پدر- فرزندی نیست. او فکر میکرده همه پدرها همیناند. تا اینکه یک روز که از شدت درد و بی اختیاری مدفوع پیش دوست همکلاسیاش می نالیده و از او میپرسیده که او با این مسئله چه میکند؟ تازه آن موقع فهمیده چرا همه جای روحش درد میکند و خودش هم می ترسیده باورش کند.
اجازه میگیرم برای نوشتن این سطرها، شانهاش را بالا می اندازد و میگوید «به هر حال او مرده و هیچ کس هم نیست که مرا بشناسد.» هر بار از او می خواهم به مشاوره یا روانکاوی تن بدهد اما از هزینه بالای این خدمات لوکس درایران میگوید و تقریبا همه مکالماتمان به این جمله ختم می شود: «ماهرخ! ای کاش همه اینها رخ داده بود اما او نبود. کاش کس دیگری بود…..» و من مچاله میشوم. توی دلم و آه می کشم.
نرینگی دستکاری شده، عامل سکوت دهشتبار
بعد از حرف زدنهای مداممان حس میکنم پسرانی که قربانی خشونت خانگیاند، به مراتب شرایطی دردناکتر و پیچیدهتر از دخترانی را تجربه می کنند که در شرایط مشابه قرار گرفتهاند.
اینجا حرف از تجاوز یک ناظم به دانش آموز، تجاوز وحشیانه یک مربی فوتبال به پسران علاقمند به این ورزش، تجاوز چند نفر به پسرکی نوجوان بعد از آشنایی در فضای مجازی بیتاک، یا تجاوز یک راننده جانی به پسرکی که با دلخوشی از مدرسه برمی گشته، نیست… صحبت از اتفاق تلختر و دهشتبارتری است که پایهها و بنیان اعتماد هر انسانی را میتواند تا ابد به ویرانهای غیر قابل ترمیم بدل کند. صحبت از تجاوز پدر، برادر، دایی، عمو، پسر خاله و پدر بزرگ به پسرکانی است که دلشان به امنیت خانه و کسانی گرم است که نقطه اتصالشان به زندگی هستند.
کسی حرفی نمیزند
با واکاوی موضوع متوجه می شوید که در این مورد حرفهای زیادی زده نشده. به ندرت کسی از تجاوز خانگی به پسران می نویسد. چرا که قربانیان ذکور تجاوز خانگی، طرح این مسئله را دونشآن عنصر مردانگی و نرینگی می دانند که با آن هویت مییابند.
آنها سالهای متوالی با این درد کهنه خو میکنند، از پس و پیش احساساتشان، خشم و نفرت و پرخاشگری میبارد. حول ماجرا میچرخند و فقط به یک نقطه نمیپردازند. آنهم خود درد است. تاول عفونت باری که قلبشان را مریض کرده است، درد ناشی از تجاوز خانگی ….غالبشان از طرح آن گریزان و ترسانند.
آنها سکوت می کنند و چه بسا هر کدام از آن آزاردیدگان ، تبدیل به آزاررسانانی دیگر خواهند شد. افکار عمومی هنوز هم خاطره تلخ کشتارهای «محمد بیجه» را از خاطر نبرده است. مرد جوانی که بیست و دو کودک را در پاکدشت تهران مورد تجاوز قرار داد و کشت، چون از خشم ناشی از تجاوز جنسی دوران کودکی رنج می برد.
نمیتوانیم گزارش بدهیم
خانواده کودک رنجور شده، از ترس انگی که به پسر آزاردیده خواهد خورد و فاعلیت جنسیاش را زیر سوال می برد، در پی اثبات آن نیستند. گاهی ممکن است فردی که مورد سوءاستفاده قرار گرفته به علت ترس و تهدید از سوی فرد آزاررسان و آسیبی که ممکن است به جانش برسد، در این مورد سکوت کرده باشد.
اما همیشه نشانهها و روایتهایی برای تردید نسبت به این موقعیت دشوار برای سایر اعضای خانواده وجود دارد.
نام و نشانی ریحانه را هم او به من می دهد. «ریحانه» پرستار بیمارستان زعیم است. بیمارستانی حوالی پاکدشت. او میگوید کودکان متعددی را به آنجا میآورند که از ناحیه مقعد زخمی هستند. درمان میشوند و به قربانگاه و مسلخشان برمیگردند.
«ما نمیتوانیم گزارش بدهیم چون وقتی از کودک میپرسیم انکار و پنهانکاری میکند. خانوادهاش میگویند به خاطر یبوست مدام و ترومای ناشی از سفتی مدفوع به این وضعیت دچار شده. ممکن است در مواردی این ادعا درست باشد اما مواردی هست که به شکل آشکاری می شود پنهانکاری و ترس والدین را دید. کودک از اسپاسم و درد در ناحیه مقعد رنج می برد.»
تصور می کنم حتی اگر نسبت به کلمه «متعدد» مردد باشم، حتی یک مورد هم میتواند دهشتناک باشد. کودکی که به علت عوارض ناشی از تجاوز، دچار زخم و شقاق شده، بقیه اعضای خانواده هم خبردار شدهاند، او را درمان می کنند و باز هم به همان محیط دهشتبار قبلی برمی گردانند.
او می گوید کودکان مبتلا به «فیشر» یا همان زخم مقعدی ممکن است علاوه بر ضربههای سخت روحی ناشی از تجاوز، ساعتها به علت درد ناحیه مقعد در زمان اجابت مزاج، از رفتن به توالت امتناع کنند.
آمارهای مخفی مانده
به راحتی می شود فهمید که به ندرت، زخم چرکین تجاوز خانگی علیه پسران سرباز میکند. شاید یکی از دلایل پنهانکاری و سکوتی که خانواده قربانی در پیش میگیرند، مجازاتهای سنگینی است که جامعه و قانون برای فرد متجاوز در نظر گرفته است. ممکن است فرد قربانی سکوت کند چون نمیخواهد عضو دیگر خانواده را با مجازاتهایی از آن دست روبرو کند.
تنها آمار موجود برمی گردد به گفت و گوی سال ۱۳۹۱ «اسماعیل احمدی مقدم»، فرمانده سابق نیروی انتظامی ایران با روزنامه قانون که در آن گفتوگو درباره آمار پروندههای به ثبت رسیده در مورد تجاوز به پسران زیر ۱۵ سال اظهار نظر کرده بود. او گفته بود:«از نهصد پرونده ثبت شده درباره تجاوز در سال ۱۳۹۰، حدود ۴۰ درصد آمار مربوط به تجاوز به زنان و ۶۰ درصد آن مربوط به مردان بوده که بیشتر این افراد در گروه سنی زیر ۱۵ سال بوده اند.»
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.