دکتر دباغ مطلبی نوشتهاند در مورد اخراجشان از موسسهی حکمت. من البته از اخراج ایشان بسیار متاسفم و غمگینم از مسیری که انجمن با مدیریت جدید به سمت آن میرود. اما همهی اینها باعث نمیشود که متن دکتر دباغ متن خوبی باشد یا متن بدی نباشد.
راستش مشکل اصلی من با نامهی دکتر دباغ، همان مشکلی است که با جایگاه ایشان در سیستم قکری امروز ایران دارم. و آن این که بهنظرم بین جایگاههای مختلف خلط میکنند و اقتضائات هرکدام را رعایت نمیکنند. من نمیدانم دکتر دباغ روشنفکر است؟ روشنفکر دینی است؟ استاد آکادمیک فلسفه است؟ نمیگویم که نمیشود همهی اینها با هم در یک نفر جمع شوند، اما خوب نیست که کسی مقتضیات اینها را با هم اشتباه بگیرد. مثلا دکتر دباغ انتظار دارند گاهی به ایشان به چشم آدمی متخصص در حوزهی مشخصی از دانش نگاه شود و از دانش تخصصی ایشان استفاده شود، مثلا در مورد ویتگنشتاین یا برخی حوزههای فلسفهی اخلاق ایشان خود را متخصص میدانند و به عنوان یک آدم آکادمیسین در این حوزهها مطلب مینویسند و سخنرانی میکنند. خب ایشان گاهی هم فکر میکنند روشنفکرند و دربارهی یک اتفاق تاریخی یا سیاسی خاصی، نظری یا تفسیری ارائه میدهند، طبعا تا اینجا مشکلی نیست. مشکل وقتی پیدا میشود که به حوزههای میانه میآییم، یعنی جاهایی که ایشان نه در آن متخصصاند و نه کاملا روشنفکر، مثلا فلسفهی اسلامی. فلسفهی اسلامی مثل خیلی دیگر از شاخههای دانش یک تخصص است که متخصصان خودش را دارد و این متخصصان مثل متخصصان همهی رشتههای دیگر دلشان نمیخواهد کسی از رشتهی غیرمرتبط دربارهی کارشان نظر بدهد. اما برخی حوزهها مثل همین حوزهی فلسفهی اسلامی (یا هر فلسفهی دیگری) همیشه مورد توجه روشنفکران هم بوده، نوع برخورد روشنفکران با هیچ حوزهای تخصصی نیست، قرار نیست حرف دقیق بزنند، بلکه بیشتر باید کلیتی بگویند تا بتوانند از آن در راه خواستها و اهداف استفاده کنند. این بلایی است که روشنفکران در همه جای دنیا سر دین و فلسفه و غیره میآورند.* حالا موقعیت دکتر دباغ برابر فلسفهی اسلامی چیست؟ آیا همانطور که خودشان خوش نمیدارد که غیرمتخصصی دربارهی ویتگنشتاین نظر دهد، دربارهی فلسفهی اسلامی سکوت میکند؟ یا همچون روشنفکری آن را مصادره میکند و آنچه میخواهد به آن نسبت میدهد؟ از نظر من هم زمان هیچ کدام و هر دو. بهنظرم در حوزهی علوم انسانی کم پیش میآید که افراد متخصص در حوزههایی که تخصص خودشان نیست اظهارنظری کنند برای همین هربار اظهارنظر دکتر دباغ را دربارهی موضوعی فلسفی که در تخصصشان نیست میبینم تعجب میکنم. از طرفی دکتر دباغ گویی برای خود رسالت روشنفکری قائل است که میخواهد دربارهی برخی موضوعات حتما نظری داشته باشد که در این صورت نباید تعصبی روی کار تخصصی و وجهی آکادمیکش داشته باشد.
حالا این متن نامه نیز بهنظر من سرشار از تناقض است و تکلیفش با خودش مشخص نیست:
در این نامه بخشی دردل کاملا شخصی و پرداختن به موضوعات کاملا جزئی است. مثل جایی که دربارهی دکتر گلشنی سخت میگوید: « در زمان ریاست مصطفی معین بر وزارت علوم مصوب شد مهدی گلشنی، ریاست وقت پژوهشگاه علوم انسانی، حقوق معوقه چند ساله ی عبدالکریم سروش را که توسط او از سروش دریغ شده بود، پرداخت کند. اما وی از این حکم سرپیچید و پژوهشگاه علوم انسانی همچنان بدهکار وی است.»
جای دیگر مطلب سعی کرده برای ثبت در تاریخ باشد و حرفهای کلی دربارهی ظلم ظالمان زده شد: «همه ما، چه رئیس و سواره باشیم، چه مرئوس و پیاده، آخرالامر، گل کوزه گران خواهیم شد و از این دیار خاکی رخت به سرای باقی خواهیم کشید؛ که زوال و فنا حقیقیترین حقیقت این عالم است. به یقین، جز نام نیک و بد، چیزی از ما بر جای نمی ماند. انسانهای آزادهای که ذکرشان رفت، جملگی برای تحقق آرمانهای پاک و والای اخلاقی و دینی خویش، رنج خود و راحت یاران را طلبیده، در این مسیر ناملایمات بسیاری به جان خریده و نام نیکی برای خود رقم زده اند.»
جایی از دغدغههای آکادمیک نوشتهاند و نگرانی برای پایین آمدن سطح علمی انجمن: « دوستان دانشگاهی دیگری نظیر سید علیرضا بهشتی و قربان بهزادیان نژاد نیز که در حلقه یاران و مشاوران میرحسین موسوی بودند، از محل خدمت خود در دانشگاه تربیت مدرس اخراج شدند؛ همچنین محمد محمدی گرگانی و محمد شریف از دانشگاه علامه طباطبایی اخراج شدند. علاوه بر این، دانشجویان زیادی از قبیل مجید توکلی، مهدیه گلرو، ضیاء نبوی و مجید دری از دانشگاه اخراج و تعلیق شده و یا به زندان افکنده شده اند، برخی نیز ممنوع التحصیل شده اند»
و جای دیگر خود را در جرگهی نواندیشان دینی هم سطح عبدالکریم سروش و محسن کدیور قرار دادهاند: « پیش از من نیز احکام اخراج عبدالکریم سروش و محسن کدیور، دیگر اعضاء هیئت علمی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران در دو سال اخیر صادر شده؛ حکم محسن کدیور هم نظیر من در دوران صدارت یک و نیم ساله خسروپناه امضاء شده است. در حکم عبدالکریم سروش تصریح شده که سخنان «ارتداد آمیز» او درباره وحی و نبوت از دلایل اخراج او بوده است »
یک جای دیگر هم کلا بیانیهی سیاسی صادر کردهاند و به سبک چنین بیانیههایی گذشته را با حال دوختهاند و استعاره پشت استعاره آوردهاند. « روزگاری درآموزش عالی این مملکت، در بر پاشنه دیگری می چرخید. علی اکبر سیاسی، رئیس اسبق دانشگاه تهران، در برابر فشار برای اخراج اساتیدی چون مهدی بازرگان و ید الله سحابی و ده استادِ دیگر دانشگاه تهران در دهه ۳۰ شمسی، مقاومت کرد و در برابر اصرار سپهبد زاهدیِ نخست وزیر که حامل پیام شاه درباره اخراج این اساتید بود، گفت: «اگر دستم را قطع کنند، با ابلاغ اخراج این استادان موافقت نخواهم کرد». سیاسی با این مقاومت خویش، نهایتا سمتِ ریاست دانشگاه تهران را از دست داد، اما حریت و جوانمردی و شجاعت خویش را آشکار کرد و نام نیکی از خویش برجای گذاشت. اسباب تأسف است که از کجا به کجا رسیده ایم»
من آخر سر نفهمیدم متن یک استاد فلسفه را میخوانم که دغدغهی صنفی دارد و نمیخواهد حرمت علمی پژوهشگاهی بشکند یا متن یک روشنفکر را که از زوال و رویش یک ملت حرف میزند یا…
من نمیفهمم دکتر دباغ خودش را کجای دنیا میبیند که همهی اینها را در نامهاش یکجا آورده، اما این را میفهمم که من نمیتوانم ایشان را در هیچ یک از این جایگاهها تثبیت شده ببینم. و باز بسیار غمگینم از این اخراج و وضع فعلی انجمن حکمت .
*بدیهی است که حرفم در مذمت روشنفکری نیست.
پینوشت: و کمی هم عصبانیام، کسی که در همهی این سالها به فشارهایی که به دیگر اعضای آکادمی آمده هیچ اعتراضی نکرده خوب نیست که برای احقاق حقوقش بر حق پایمال شدهی همهی دانشگاهیان استناد کند. کسی این همه سال هیچ فعالیت صنفی مشخصی انجام نداده (و به دلیل فعالیت دانشگاهیاش نیست که اخراج شده) جالب نیست که حالا برای جلب حمایت، همهی اخراجهای دانشگاهیان را ردیف کند. و کسی که در وقت مقتضی نخواسته وجهی روشنفکری داشته باشد و با پنهان شدن زیر لوای آکادمی خواسته از دوران پرآسیب بگذرد آزاردهنده است که خود را با روشنفکرانی مقایسه کند که برای رسالت روشنفکریشان فداکاری آگاهانه کردهاند یعنی کتابهایی با وجهی روشنفکرانه نوشتهاند یا سخنرانیهایی کردهاند که میدانستند عاقبتش زندان و تهدید است. اینکه کسی بهخاطر پدرش مورد ستم قرار بگیرد البته مظلومانه است و آن آدم مظلوم است اما دلیلی ندارد برای احقاق حقوقش بر وجوهی تاکیید کند که مقتضیاتشان را انجام نداده.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.